به امام بگو فداي سرتان
به امام بگو فداي سرتان مادر اسيري به من گفت كه بچهام اسير بود، امروز خبر آمد كه شهيد شده است، شما برو به امام بگو فداي سرتان، من ناراحت نيستم! وقتي كه خدمت امام آمدم، يادم هم رفت اول بگويم؛ بعد كه بيرون آمدم، يادم آمد؛ به يكي از آقاياني كه در آن جا بود، گفتم به امام عرض بكنيد يك جمله ماند. ايشان پشت درِ حياط اندروني آمدند، من هم به آن جا رفتم. وقتي حرف آن زن را گفتم، امام آن چنان چهره ايي نشان دادند و آن چنان رقتي پيدا كردند و گريه شان گرفت كه من از گفتنش پشيمان شدم! اين واقعاً خيلي عجيب است. ما اين همه شهيد داديم؛ مگر شوخي است؟ هفتاد و دو تن از يلان انقلاب قرباني شدند؛ ولي او مثل كوه ايستاد و اصلاً انگار نه انگار كه
اتفاقي افتاده است؛ حالا در مقابل اينكه اسير را كشته اند، چهره اش گريان ميشود؛ اينها چيست؟ من نمي فهمم. آدم اصلاً نمي تواند اين شخصيت و اين هويت را توصيف كند.
بيانات در ديدار اعضاي ستاد برگزاري مراسم سالگرد ارتحال امام ۱۳۶۹/https://eitaa.com/zandahlm1357
10 سوره اعراف
🍁🌙قوانين حاكم برطبيعت، به نوعى است كه انسان مىتواند بر آن #سلطه داشته باشد و آن را در #اختيار بگيرد. اگر خداوند آن را #رام نمىساخت، بشر به تنهايى #قدرت_مهار_كردن و بهره گيرى از آن را نداشت.
«#مَكَّنَّاكُمْ»
🍁🌙زمين، در اختيار و #مسخّر_انسان قرار داده شده تا به #رشد و #كمال برسد و #معيشت خود را تأمين كند. مَكَّنَّاكُمْ ... سعدى مىگويد:
🚥ابر و باد و مه خورشيد و فلك در كارند
🚥تا تو نانى به كف آرى و به غفلت نخورى
#درسهای_قرآنی صفحه151
➖➖➖
🔸استاد قرائتی
32.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#غاشیه
🌸🌸🌸تلاوت زیبا و دلنشین و روح نواز
🌼🌼سوره غاشیه
❇️استاد عبدالباسط
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
14.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دعای عهد تصویری
https://eitaa.com/zandahlm1357
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هر روز با امام رضا
@zandahlm1357
@HashtominEmam
آرشیو
مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
.......: نسيم شمالى وزيد و با خود صداى نى چوپانى را آورد. كاروان بيابان را در نورديد و به غدير خم رس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......:
حضرت ابوالحسن رضا (ع) در « نياج »
ابو حبيب نياجى ۴ گويد: رسول خدا (ص) را در خواب ديدم كه به « نياج » آمد و در مسجدى كه حاجيان هر سال مى آمدند نشست گويا محضر ايشان رفته و سلام كرده و مقابلش ايستادم، در پيش آن حضرت طبقى از برگ درختان خرماى مدينه بود و در آن خرماى صيحانى داشت. گويا رسول خدا مشتى از آن خرما را به من داد، شمردم هيجده تا بود، - پس از بيدارى - خوابم را چنين تأويل كرديم كه هيجده سال عمر خواهم كرد.
بعد از بيست روز
در زمينى بودم كه براى زراعت آماده مى كردند، مردى پيش من آمد گفت: حضرت ابوالحسن رضا (ع) به « نياج » آمده و الان در مسجد نشسته اند. در اين بين ديدم كه مردى به ديدار آن حضرت مى روند، من هم به زيارت آن بزرگوار شتافتم، ديدم در محلى نشسته كه رسول خدا (ص) را در آنجا ديده بودم، زير آن حضرت حصيرى بود مانند حصيررى كه در زير جدش بود. و در پيش وى طبقى از برگ درخت خرما و در آن خرماى صيحانى قرار داشت.
سلام كردم، جواب سلامم را داد و از من خواست نزدش بروم، مشتى از خرما به من داد كه شمردم هيجده تا بود، گفتم: يابن رسول الله (ص)! زياد بدهيد، فرمود: اگر رسول خدا (ص) زياد داده بود ما هم زياد مى داديم « فقال لوزادكَ رسولُ اللّه لزدْناكَ » ۵
https://eitaa.com/zandahlm1357