پاسخی به مومن نسب.mp3
6.6M
💠 مطلبی درباره کلیپ اقای مومن نسب که میگفت اکانت فیک میساختیم به اسم افراد مشهور و از قول آنها مطلب می زدیم !!!
🔰استدلال درباره حضور در نرم افزارهای خارجی جهت پاسخ به شبهات جوانان
✅ بیان چند نمونه و مثال عینی از اثرگذاری حضور در تلگرام و پاسخ به شبهات جریانات انحرافی
👌ما هم به حضور سیاه لشکر گونه در نرم افزارهای خارجی انتقاد داریم و آن را قبول نداریم ، اما آیا نباید افرادیکه قدرت پاسخ به شبهات نسل جوانی که آنجا هستند را دارند حضور داشته باشند؟
👌خواهشا این چند مورد را بهمراه خاطرات نقل شده خوب گوش دهید
🎤عبادی
تأثیر آموزش مدرسه در خارج از کشور
و تجربه تلخ چند روز پیشم در هلند که شاید به کار شما هم بیاید. چه در ایران. چه در خارج از ایران.
قسمت اول:
در جمعی که دو خانواده از دوستان ایرانی هم حضور داشتند. نمی دانم چرا بحث تبلیغات افراطی همجنسگرایی در هلند در رسانه و سطح شهر و حتی در مدارس شد. مادرها با ناراحتی و دلواپسی از آن صحبت می کردند و ابراز تاسف.
فرزندان ایشان هم شنونده بودند. فرزاندان این هر دو خانواده در مدارس هلند تحصیل کرده بودند و بزرگ شده بودند.
ناگهان در وسط انتقاد شدید یکی از مادران از وضعیت موجود فرزندش که دوران متوسطه را می گذراند با مادر ابراز مخالفت کرد. گفت: این بیچاره ها چه گناهی دارند. دست خودشان که نیست! تازه رسانه و مدرسه دارند تلاش می کنند با عادی سازی خشم مردم را کم کنند که بلایی سر این افراد نیاورند...
مادر که هم از نظر و اعتراض فرزندش متعجب شده بود، هم نمی توانست شاید به خوبی پاسخگو باشد یکی دو جمله گفت و بحث را رها کرد.
من تا اینجای بحث که کمی هم طولانی شده بود سکوت کرده بودم.
اما به نظرم رسید شاید سکوتم درست نباشد و بهتر است توضیحی که به نظرم می رسد به این نوجوان ارائه بدهم.
گفتم: ببین یک نکته ای هست که ممکن است از نظر تو نادیده گرفته شده باشد. آن هم اینکه ، آنهایی که مثلا دختر هستند اما ناخواسته احساس می کنند که گرایش های پسرانه دارند. فرق دارند با آنها که تمایلات جنسی به هم جنس خود دارند. این دو مسئله دو موضوع کاملا مجزاست. و اینها دو گروه متفاوت هستند.
گروه اول هم تازه دو دسته هستند. یک گروه به اقتضای سن ممکنه گرایش متفاوت داشته باشند که با گذر سن و بزرگتر شدن به تعادل رفتاری نزدیک می شوند. اما آن دسته که مشکلشان فراتر از بعضی دوست داشتنی های معمولی است و کاملا نیازها و رفتارهای مخالف جنسیت خود دارند و در رنج و عذاب هستند، نیاز به مراجعه به پزشک و بررسی شرایط دارند که اگر اثبات شود که واقعا مشکل ناشی از اختلالات هورمونی دارند راه پزشکی که احکام دین هم مجاز دانسته برای تغییر جنسیت دارند.
اما این دسته کاملا با دسته دوم که تمایلات جنسی به هم جنس خود دارند و ابراز می کنند و دست به رفتار نامطلوب می زنند فرق دارند. این دسته دوم مشکل هورمونی ندارند، مشکل خارج از اراده و کنترل جسمانی ندارند. این دسته کاملا دچار انحراف رفتاری شده اند و به هوا و هوس خود پاسخ مثبت داده اند و این دسته هستند که در تمام ادیان آسمانی هم رد شده اند و از رحمت خداوند به دور در نظر گرفته می شوند.
خوب گوش میداد و سکوت کرده بود و گاهی هم تایید می کرد.
ادامه دادم: مسئله دوم نیت کسانی است که با شعار کمک به این دسته افراد وارد میدان رسانه و آموزش شده اند. شاید کسانی باشند که افرادی از دسته اول را دیده اند که در رنج هستند و واقعا تمایل دارند کمکشان کنند اما رسانه ها بیشتر توجه خود را برای کمک رسانی به این افراد، بر گروه دوم گذاشته و کمی دقت کنی می بینی که کاملا موضوع شکل تجاری و بهره برداری سوء از این داستان، به خود گرفته است...
مغازه ها را می بینی که چقدر نمادهای آن ها را به فروش می رسانند؟ مهمانی ها و راه پیمایی ها و فروش بسیار این محصولات را می بینی؟ اینجاست که به نظر نمی رسد این فعالیت ها که افراط آن مشخص است با نیت مثبت و وجهه کمک رسانی به افراد نیازمند باشد.
و تاکید می کنم که بخصوص که بیشتر نمایشی از گروه دوم را در راس کار و معرض توجه قرار داده اند. همان گروهی که رفتار زشت و غیراخلاقی شان در تمام ادیان آسمانی حرام و غیرالهی و انسانی اعلام شده است.
همچنین اصل سبک پرداختن به این مسائل آن هم به این شدت، نوجوانان را به سمت اشتباه می کشاند. به محض اینکه گرایش عاطفی حتی در حد شدید به همجنس خود داشته باشند تصور می کنند که مبتلا به این وضعیت شده اند و از این دایره خارج نیستند و به سمت آنچه نباید کشیده می شوند. در حالیکه اکثر قریب به اتفاق این محبت ها حتی در حد شدید آن طبیعی است و فقط وجهه عاطفی دارد و با گذر سن فروکش می کند و به محبت متعادل نزدیک می شود.
احساس می کردم که ذهنش توانسته تفکیک کند. چون دیگر مخالفتی نکرد، کمی به فکر فرو رفته بود و گفت که او هم با این تفکیک موافق است.
این بحث بسته شد اما قلبم از این در رنج بود که حتی خانواده های عمیقا مومن و مذهبی باید بپذیرند که مدرسه قدرت دارد که کاملا ذهنیت فرزندانشان را متناسب با آنچه سیاستشان است جهت بدهد، کنترل یا هدایت کند و این داستان در کشورهای غربی کاملا اجتناب ناپذیر است. مگر مدارس اسلامی.
اما بحث به اینجا ختم نشد، اتفاق ناراحت کننده بعدی زمانی رخ داد که موضوع دیگری به میان کشیده شد...
ادامه دارد...
🌸 مشاهدات، تجارب و یادداشتهای یک ایرانی 🇮🇷 در #هلند و فرانسه
⚙ مشکل بهرهوری پایین در کشور را #تولید_دانش_بنیان حل میکند
🔻 رهبر انقلاب: یکی از مشکلات کشور کاهش بهرهوری است؛ یعنی به تناسب آن مقداری که هزینه مصرف میکنیم، از این هزینهمان بهرهبرداری نمیکنیم... اگر چنانچه ما به سمت دانشبنیان حرکت کردیم این معضل مهمّ اقتصادی حل خواهد شد. ۱۴۰۱/۱/۱
#سلامتی فرمانده صلوات
@zandahlm1357
🔰فرهنگ و سبکزندگی یک رکن قدرت است
🔸رهبرانقلاباسلامی: فرهنگ و سبک زندگی یک رکن قدرت است. اگر چنانچه [یک ملّت] از لحاظ سبک زندگی، تابع و اسیر دیگران و تابعِ بدونِ رأی و نظرِ دیگران باشند و فرهنگ مستقرّ خودشان را نداشته باشند، طبعاً این ضعف شدیدی در قدرت ملّی است.
🇮🇷 ۱۴۰۰/۱۲/۱۹
#سلامتی فرمانده صلوات
@zandahlm1357
🌷 از محبت خارها گل میشود
🔺رهبرانقلاباسلامی: ما كه حالا عقد مىخوانیم، در دلهاى شما زن و شوهرها، به فضل پروردگار محبتى ایجاد مىشود. گل محبت در دلها شكفته مىشود؛ این گل را حفظ كنید، آبیارى كنید، شاداب نگه دارید، پژمردهاش نكنید، دستمالىاش نكنید تا در دل شما شاداب و باطراوت باشد. هرجا محبت بوده، از محبت خارها گل مىشود، اینطور است.
🌸 ۱۳۸۱/۱۰/۲۴
#سلامتی فرمانده صلوات
@zandahlm1357
تبرج.mp3
969.6K
🎙 بشنوید | تبرج، یکی از مظاهر جاهلیت
🔺 رهبرانقلاباسلامی: قرآن کریم خطاب به همسران مکرم پیغمبر میفرماید: وَ قَرنَ فى بُیوتِکُنَ وَ لاتَبَرَجنَ تَبَرُجَ الجَهِلِیَةِ الاُولَى. یکى از نشانههاى جاهلیت اُولى، تبرج زنانه است. امروز یکى از عمدهترین مظاهر تمدن غربى، همین تبرج است؛ این همان جاهلیت است، منتها جاهلیتى که توانسته است خود را با سلاح تبلیغات مدرن مجهز بکند، حقایق را از چشم مردم بپوشاند؛ اینها را باید ما مسلمانها بفهمیم، اینها را باید بدانیم.
📌 ۱۳۹۳/۰۳/۰۶
#سلامتی فرمانده صلوات
@zandahlm1357
🔰همسرِ جانباز، مجاهد است
🌸رهبرانقلاباسلامی: فضیلت مجاهدت جانبازان، مخصوص آنها و همسران و خانوادههایشان است، تا وقتی که انشاءالله عافیت پیدا کنند.
🇮🇷 ۱۳۷۶/۰۵/۲۹
#سلامتی فرمانده صلوات
@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
قسمت هشتم: بیچاره عثمان به طمع آسایش،ترک وطن کرده بود آن هم به شکلی غیر قانونی و حالا بلایی بدتر از
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قسمت نهم:
حسابی گیج و کلافه بودم. اصلا نمی فهمیدم چه اتفاقی افتاده.من و دانیال مبارزه ای نداشتیم برای دل بریدن از هم.اصلا همین مبارزه حق زندگی را از ما گرفته بود و هر دو قسم خورده بودیم که هیچ وقت نخواهیمش..اما حالا...
نمیدانستم در کدام قسمت از زندگیم ایستاده ام.عثمان با شنیدن این کلمه تعجب نکرد،تنها جا خورد...و فقط پرسید:مبارزه؟؟ مگر دیگر چیزی برای از دست دادن داریم که مبارزه کنیم؟؟
و من مدام سوالش را تکرار میکردم. و چقدر ساده،تمام زندگیم را؛در یک جمله به رخم کشید این مسلمان ترسو!
ای کاش زودتر از اینها با هانیه حرف میزد و تمام داشته هایش را روی دایره میریخت و نشانش میداد که چیزی برای مبارزه نمانده.
حکم صادر شد،مسلمانها دیوانه ای بیش نیستند.اما برادرم دوست داشتنی بود.پس باید برای خودم می ماند...
حالا من مانده بودم و تکه های پازلی که طراحش اسلام بود.باید از ماجرا سردرمیاوردم...حداقل از مبارزه ای که دانیال را از من جدا کرد.و تنها سرنخهای من و عثمان چند عکس بود و کلمه ی مبارزه...
مدتی از جستجوهای بی نتیجه مان گذشت و ناامیدی بیتوته کرده بود در وجودمان.و من هر شب ناخواسته از پیگیری های بی نتیجه ام به مادرِ همیشه نگران توضیح میدادم و او فقط با اشک پاسخ میداد.
تا اینکه بعد از مدتها تلاش چیزی نظرم را جلب کرد.سخنرانی تبلیغات گونه ی مردی مسلمان در یکی از خیابانها...
ظاهرش درست مثل دانیال عجیب و مسخره بود.کچل...ریش بلند،بدون سبیل و به رسم مسلمانان کلاهی سفید و توری شکل بر سر داشت.
چند مرد دیگر روی سکویی بلند در اطرافش ایستاده و با مهربانی پاسخ جوانانِ جمع شده را میدادند و برشورهایی را بین شان توزیع میکردند.
ای مسلمانان حیله گر...آن دوست مسلمان با همین فریبگری اش،دانیال را از من گرفت...آخ که اگر پیداش کنم،به سنت خودشان ذره ذره نابودش میکنم...
سریع با عثمان تماس گرفتم و آدرس را دادم.تا آمدنش در گوشه ایی از خیابان ایستادم و با دقت به حرفهای مبلغان گوش دادم.چه وعده هایی...بهشت و جهنم را میان خودشان تقسیم کرده بودند و از مبارزه ای عجیب میگفتند... و احمقهایی که با دهان باز و گوشهایی دراز،آب از لب و لوچه شان آویزان بود...یعنی زمین آنقدر ابله داشت؟؟؟
زمان زیادی نگذشته بود که عثمان سریع خود را رساند.با سر به مرد سخنرانِ روی سکو اشاره کردم.و او هم با سکوت در کنار ایستاد.و سپس زیر لب زمزمه کرد (بیچاره هانیه!)
ادامه دارد......
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
https://eitaa.com/zandahlm1357