#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
.......: آن روز صبح، قرار بود برخي از نيروهاي خطشكن لشكر براي آموزش شنا به رودخانه ي كارون بروند. عل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......:
خلاصه همان روز كريم، يكي دو ساعت داخل يكي از نهرها آموزش غواصي ديد و تمرين كرد و شب، با يكي از بچههاي اطلاعات به شناسايي رفت. آن ها، خورشيديها و سيم خاردارهاي دشمن را كه مقابل سيل بند و داخل آب ايجاد شده بود، پشت سر گذاشتند و مواضع عراقيها را شناسايي خوبي كردند. بعد هم به سلامت به مقر برگشتند. از فرداي آن روز، نيروهاي اطلاعات از كار كريم قوت گرفتند و كارشان را با جديت و
سرعت بيش تر پي گيري كردند.
اطلاعات لشكر عاشورا در دو محور كار ميكرد. مسؤول اطلاعات محور يكم، اصغر عباسقلي زاده و محور دوم كريم حرمتي بود. براي هر دسته از نيروهاي خط شكن، دو نفر
[ صفحه ۲۱]
نيروي اطلاعاتي در نظر گرفته شده بود. در هر محور، ۶ تا ۸ نفر، هدايت غواصها را بر عهده داشتند؛ اما مهدي چون دير به خط و شناسايي اروند رفته بود، از همراهي دستههاي خط شكن جا ماند. قرار شد او مسير گردان امام حسين (ع) را مطالعه كند. هر چند هنوز حضور وي قطعي نبود اما او كار خود را شروع كرد.
فرمان دهان ارشد سپاه، آمار و ارقام جزر و مد اروند رود را در ده سال گذشته در اختيار مهدي و دوستانش گذاشته بودند. آنها هم تحقيق و بررسي را به كمك آن اطلاعات به شدت پي گيري ميكردند. شايد اگر موعد حمله در تابستان يا بهار بود، يك بررسي روي آمار و ارقام ارايه شده، ميتوانست تا حد زيادي زمان جزر و مد كامل در روزهاي مختلف را معلوم كند؛ اما اين وضعيت در زمستان و پاييز، تفاوت فاحشي با فصلهاي ديگر داشت. پرآبي و كم آبي اروند تحت تأثير بارندگيها بود و همين عامل در تغيير جريان آب مؤثر بود.
شناساييها هم ادامه يافت و كم كم پايان كار نزديك ميشد. گاه شدت جريان آب، كار شناسايي را نيمه تمام ميگذاشت و گاه غواصان در برگشت، به جاي مورد نظر نمي رسيدند و آب آنها را به ساحل ديگري ميبرد. اين مساله، با توجه به اصل رعايت حفاظت اطلاعات، مشكل ساز
هم ميشد.
كم كم كار شناسايي محورهاي عملياتي تكميل شد. با
[ صفحه ۲۲]
جديت، تلاش و رعايت اصل حفاظت، تقريبا هيچ درگيري اي كه ظن عراقيها را برانگيزد، به وجود نيامد. روزهاي آخر، روزهاي غريبي براي بسيجيان بود. هم دل تنگيها رو به افزايش بود و هم لذت ها. نخلستان حاشيه ي اروند، پناه گاه بچهها بود. وصيت نامههاي زيادي پاي درختان نخل نوشته ميشد. نمازها، نيازها، گريه ها، دل تنگي ها، قرار و مدارها با خدا و شهدا، عهد اخوت بستنها و...
نخلستان در لحظات غروب، حال و هواي ديگري داشت؛ گوشه اي از تصوير تنهايي و غم اميرالمومنين (ع). نخلها شاهد صميمي ترين و پاك ترين لحظات بسيجيان بودند.
منطقه به تدريج تغيير ميكرد. جاده ي عملياتي را شن ريزي كردند، فرمان دهان محورهاي عملياتي و گردانها براي توجيه منطقه مرتب در حال رفت و آمد بودند. سلاحهاي سنگين در منطقه مستقر شد و برنامه ريزي براي انتقال نيروها به منطقه و جست و جوي محل مناسب، شروع شده بود.
بالاخره يك روز صبح، جاده آماده ي عبور شده بود. مهدي و علي شيخ علي زاده، اولين قدمها را بر روي جاده ي عملياتي گذاشتند. علي، انگار طور ديگري شده بود. روي جاده ميدويد، ميخنديد، بالا و پايين ميپريد، معلق ميزد و فرياد ميكشيد. فرمان دهان گردانها براي توجيه به منطقه آمدند و داخل آب رفتند. آنها تا حدي جلو برده شدند كه بتوانند محل ماموريت شان را ببينند. اروند مطمئن شده بود كه خبرهايي هست....
دفاع مقدس
خاطرات اروند.....
https://eitaa.com/zandahlm1357
6.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهدا را واسطه قرار دهیم تا شفاعت مارا بکنند🌺🌺🌺
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
به ملازمان سلطان که رساند این دعا را
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
زیارت مشهد آنگاه که به مشهد مقدس رضوی مشرف شده بودم به عرض رسانیدم: این بارگاه آقای منست که مانند آ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......:
خسیس
ابوتمام دو شعر ذیل در نکوهش مردم آورده است: مردم پستی که هرگاه سگشان بر اثر آمدن مهمان پارس میکرد به مادرشان میگفتند بر روی آتش بول کن تا مبادا آنها به جانب ما بیایند. او هم از آنجا که بخیل بود فرج خود تنگ میکرد و به همان اندازه بول میکرد که آتش خاموش شود.
قوم اذا استنج الاضیاف کلبهم
قالوا لامهم بولی علی النار
فضیقت فرجها بخلاً ببولتها
فلا تبول لهم الا بمقدار
سید محمد جامه باف
می رفت چو جانم ز تن (و) غم فرسود
شد یار خبردار و قدم رنجه نمود
بر آینه ی رخش غباری دیدم
گویا که هنوزم نفسی باقی بود
*
چون پیک اجل برفتنم داد نوید
جان کرد ز همراهی من قطع امید
کس بر لب من ز پنبه آبی نچکاند
جز دیده که گشته بود از گریه سفید
*
شاطر بچه ای که هوش از جانم برد
دی همره خود به عزم دورانم برد
کشتی ز سواد چشم گریانم ساخت
زنگ از دل چاک چاک نالانم برد
ابوعبداللّٰه معصومی از برگزیده ترین شاگردان شیخ الرییس است. به نقل شهر زوری دو شعر زیر از اوست: اشتها و علاقه ی من به سخن خردمندان است همانطور که اشتهای انسان لب تشنه به آب خوشگوار است. از مجلسی که با آنان همنشین باشم خرسندم، چنانچه آدمی که مسافرش از راه رسیده باشد خوش دل میگردد.
حدیث ذوی الالباب اهوی و اشتهی
کما یشتهی الماء المبرد شاربه
و افرح ان القاهم فی ندیهم
کما یفرح المرء الذی آب غائبه
امیر خسرو
افغان برآید هر طرف کان مه خرامان در رسد
که آواز بلبل خوش بود چون گل به بستان در رسد
آمد خیالت نیم شب جان دادم و گشتم خجل
خجلت بود درویش را بیگه چو مهان در رسد
امروز میرم پیش تو تا شرمسار من شوی
ورنه چه منت جان من فردا چو فرمان در رسد
من خود نخواهم برد جان از سختی هجران ولی
ای عمر چندان صبر کن کان سست پیمان در رسد
#کشکول شیخ بهاء
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
«بلوغ ازدواج» آن است که دختر و پسر، علاوه بر رسیدن به سنّ بلوغ تکلیفی، توانایی اداره زندگی و انجام م
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا