جواب پنجم به شبهه نهم(روش پاسخ به شبهات)
👌👌شاید یکی از مهمترین جوابها این باشد که شان نزول آیه را باید نگاه کرد 👇👇
👈مردى از اهل مدینه بنام ابو حصین دو پسر داشت برخى از بازرگانانى که به مدینه کالا وارد مى کردند هنگام برخورد با این دو پسر آنان را به عقیده و آیین مسیح دعوت کردند، آنان هم سخت تحت تاثیر قرار گرفته و به این کیش وارد شدند و هنگام مراجعت نیز به اتفاق بازرگانان به شام رهسپار گردیدند.
ابو حصین از این جریان سخت ناراحت شد و به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اطلاع داد و از حضرت خواست که آنان را به مذهب خود برگرداند و سؤال کرد آیا مى تواند آنان را با اجبار به مذهب خویش باز گرداند؟
آیه فوق نازل گردید و این حقیقت را بیان داشت که: در گرایش به مذهب اجبار و اکراهى نیست.
👌👌👌👌ولی حجاب یک رفتار دینی است ولی آیه درباره اصل اعتقاد داشتن مذاهب دارد صحبت میکند، البته هر مذهبی را هم انتخاب کردیم باید به رفتارهای دینی آن هم ملتزم باشیم (اگر هم کسی بگوید من که مسلمان نیستم که ملتزم به رفتار دینی باشم (مثلا حجاب) جواب میدهیم ولو اینکه شما مذهبتون اسلام نباشد تا زمانی که در لوای حکومت اسلامی زندگی میکنید باید ملتزم به رفتارهای دینی و اجتماعی آن هم باشید)
#قرآن_شناسی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا بحال هیچ معلمی اینگونه قران رو معرفی نکرده بود و ما چقد غافل بودیم ..
خیلی قشنگ قران رو معرفی کرد احسنت❣️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌#شگفتیـآفرینش 🌺گیاه گوشتخوار برای شکار،
پرچمهای خوشرنگ و جذاب خود را بعنوان طعمه بیرون می آورد و به محض تماس حشره با پرچمهای گیاه، حشره بسرعت بداخل گیاه کشیده می شود .
♻️« قَالَ رَبُّنَا ٱلَّذِیۤ أَعۡطَىٰ كُلَّ شَیۡءٍ خَلۡقَهُۥ ثُمَّ هَدَىٰ »
(طه - 50)
🍃موسی (ع) گفت:
«پروردگار ما همان کسی است که به هر موجودی آنچه را لازمه آفرینش او بوده داده؛ سپس هدایت کرده است!»
(طه - 50 )
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
.......: ولى اشكال اوّل را ناديده گرفتيم و گفتيم شايد در گرفتن پيام دقّت نشده. دومى را هم ناديده گر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......:
در اين اثنا مجدّداً ميز به حركت آمد. معلوم شد روح تازه اى با ما ارتباط برقرار ساخته. هنگامى كه از او خواستند خود را معرفى كند، جواب آمد: «ژرژ هاكوپيان»!... مى گفتند اين مرد در ارتباطهاى قبلى هم كراراً آمده است و طبق گواهى خودش يك كشيش مسيحى بوده كه در پايان عمر، مسلمان از دنيا رفته است و آدم خوب و شايسته اى مى باشد.
ارتباط با ارواح، ص: ۸۸
او هم پيامى براى ما داد كه در يادداشتهاى آن جلسه كه نزد من موجود است پيام چنين است:
«م س ى ح ى ت ع ا ق ب ت ش ك س ت م ى خ و ر د» يعنى، مسيحيّت عاقبت شكست مى خورد. (اين هم كلّى بود. )
مجدّداً اصرار نموديم ارتباط با روح مرحوم آقاى بروجردى صورت گيرد و نشانه خصوصى خواسته شود. باز هم ارتباط برقرار نشد!
جلسه ساعات حسّاسى را مى گذرانيد. از ما اصرار كه نشانه اى كه جنبه كلّى نداشته باشد، گرفته شود تا اطمينان پيدا كنيم و از روح، متأسّفانه انكار، يعنى حاضر نشد با ما تماس برقرار سازد.
در اين جا صحنه عوض شد و جريانات جالبى پيش آمد كه شرح آن را به خواست خدا در بحث آينده خواهيد خواند.
#کتاب ارتباط با ارواح آیت الله شیرازی
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
#صوت 🔹روز ازل چه اتفاق افتاد؟ (۲) (قرآن،انسان، خلقت،خلافت،هبوط) استاد #رحیم_پور ازغدی #طرحی_برای_ف
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1401.01.17.sh1.mp3
22.11M
#صوت
🔹روز ازل چه اتفاق افتاد؟ (۳)
(قرآن،انسان، خلقت،خلافت،هبوط)
استاد #رحیم_پور ازغدی
#طرحی_برای_فردا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎤#آیت_الله_مجتهدی_تهرانی
یه کسی خواب دید، ارواح مومنین دارن تند میرن طرف بهشت. ولی یه نفر میلنگه اون عقب!
بهش گفتن: فلانی چرا می لنگی...؟اونا تند میرن...
گفت: آخه اونا اولادهاشون براشون کار خیر کردن اینا تند دارن میرن، من بچم برام کار خیر نمیکنه!
گفت: بچت کجاست که من برم بهش بگم...
گفت: دم فلان دریا(رخت شوره)
آدرس گرفت و رفت وقتی از خواب بیدارشد رفت پیداش کرد و گفت:
فلانی بابات ازت دل تنگه، میگه کار خیر نمیکنی برام. من خوابشو دیدم اینجوریه...
عصبانی بود فرزند از وضعش..وضع مالیش خوب نبود ..
عصبانی بود دست کرد زیر اب دریا یه مشت آب ریخت و گفت: اینم خیر بابام!
✨خواب دید باباهه داره تند میره
_فلانی چی شد؟!!
_بچه ماهی از آب افتاده بود بیرون داشت میمرد، پسرم آب رو که ریخت افتاد رو این بچه ماهیه
اون بچه ماهیه پرید تو آب و زنده موند!
👌کارخیر خیلی موثره...
103.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قسمت هشتم مجموعه #زندگی_پس_از_زندگی، فصل اول
بخش اول
آقای #رضا_ایرانشاهی
104.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قسمت هشتم مجموعه #زندگی_پس_از_زندگی، فصل اول
بخش اخر
آقای #رضا_ایرانشاهی
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
صفحه تست هوش
حل معما
باما همراه باشید👇👇👇👇
@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماز براوردن حاجات ...🤲
قالَ الصادِقُ (ع) :
فَمَنْ عَرَفَ فَاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا
فَقَدْ أَدْرَک لَیلَةَ الْقَدْرِ .
امام صادق (ع) :
هر کس به شناخت حقیقی فاطمه
علیها السلام دست یابد،
بی گمان شب قدر را درک کرده است .
📙بحار الانوار، ج 43 ، ص 65 .
داروى ناتوانى در دنيا و آخرت
( (حضرت امام محمّد باقر (ع)
فرمودند:
يك روز ( (شبيه هذلى) ) محضر مقدس ( (حضرت رسول خدا
(ص) ) )
مشرّف شد و گفت:
يا رسول اللّه، من پير شدهام و قوه بدنيم مرا به يك سرى اعمالى از قبيل نماز و روزه و حج و جهاد... كه قبلا بر آن مداومت داشتم و انجام مى دادم، يارى نمى دهد و الا ن هم توانايى بر آن اعمال را ندارم، از شما خواهش مى كنم كه عملى سبك و حديثى پربار و آسان به من بياموزيد كه بتوانم آن را انجام دهم و خداوند متعال هم مرا از منبع فيض خودش بهرمند سازد.
حضرت فرمود:
اى مرد، خواسته خود را تكرار كن؟
( (هذلى) ) خواسته خود را سه مرتبه اعاده نمود.
حضرت فرمود:
هيچ درخت و كلوخى در اطراف تو نماند، مگر از ترحم بر خواسته تو گريست.
پس هر وقت از نماز صبح فارغ شدى ده مرتبه بگو:
سُبْحانَ اللّهِ الْعَظيمِ وَ بِحَمْدِه، وَ لاحَوْلَ وَ لاقُوَةَ اِلاّ بِاللّهِ الْعَلىِّ الْعَظيم
خداوند متعالى بواسطه اين دعا تو را عافيت مى دهد و به بركت اين ختم تو را از ( (كورى و ديوانگى و خوره و پيسى و پريشانى و كن ذهنى و خرفتى) ) نجات مى دهد.
شبيه هذلى گفت:
يا رسول اللّه ؛ اين ذكرى را كه فرموديد؛ براى دنياى من بود، لطفا براى آخرتم هم نسخه اى بفرمائيد تااز آن هم بهرمند گردم.
حضرت رسول اكرم (ص) فرمود:
بعد از هر نماز بگو:
اَللّهُمَّ اهْدِنى مِنْ عِنْدِكَ وَ اَفِضْ عَلَىّ مِنْ فَضْلِكَ وَ اَنْشُرْ عَلَىَّ مِنْ رَحْمَتِكَ وَ اَنْزِلْ عَلَىَّ
مِنْ بَرَكاتِكَ.
اگر بر اين ادعيه مواظبت كردى و عمدا آن را تادم مرگ ترك نكردى، وقتى كه قيامت شود و به صحراى محشر وارد شوى، ( (هشت در بهشت براى تو باز مى شود، و از هر درى كه خواستى مى توانى داخل شوى. ) ) (۵)
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
ادامه داستان یک فنجان چای با خدا😌 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 قسمت پنجاه و شش: موبایل وتلفن خونه ات از طریق اون حسام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ادامه داستان یک فنجان چای باخدا😌
👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
قسمت پنجاه و هفت:
دوست نداشتم کسی کچلی ام را ببیند پس کلاه گلداری را که پروین برایم تهیه کرده بود بر سرم محکم کردم و رویِ مبلی درست در مقابلِ جا نمازِ حسام نشستم. با طمئنیه ی خاصی نماز میخواند.. ماننده روزهایِ اولِ مسلمانیِ دانیال. به محض تمام شدنِ نمازش با چشمانی به فرش دوخته، نیم خیزشد و سلام گفت. بی جواب، زل زد به صورتِ کامل ایرانی اش پرسیدم: ( چرا نماز میخوونی..؟؟)
لبخند زد:(شما چرا غذا میخورین؟؟) به پشتی مبل تکیه دادم:(واسه اینکه نمیرم.. ) مهرش را در دستش گرفت:( منم نماز میخوونم، واسه اینکه روحم نمیره..)
جز یکبار در کودکی آنهم به اصرار مادر، هیچ وقت نماز نخواندم. یعنی خدایی را قبول نداشتم تا برایش خم و راست شو م.. اما یک چیز را خوب میدانستم به آن اینکه سالهاست روحم از هر مُرده ایی، مُرده تر است و حسام چقدر راست میگفت...
جوابی نداشتم، عزم رفتن به اتاقم را کردم که صدایم زدو من سرجایم ایستادم. مُهر را نزدیک بینی اش گرفت و عمیق عطرش را به ریه کشید:( این مُهر مال شما.. عطرِ خاکش، نمک گیرتون میکنه..)معنایِ حرفش را نفهمیدم. فقط مهر را گرفتم و به اتاقم پناه بردم. نمیدانم چرا بی جوابی در مقابلش، کلافه ام کرده بود. مهر را روی میز گذاشتم. اما دیدنش عصبی ترم میکرد. پس آن را داخل جیبِ مانتویِ آویزان از تختم گذاشتم و با خشم به گوشه ایی از اتاق پرتش کردم. این جوان، خوب بلد بود که رقیبش را فیتیله پیچ کند.
نمیدانم چرا؟ اما تقریبا تمامِ وقتش را در خانه ی ما میگذراند و من خود را اسیری در چنگالِ او میدیم. بعد از شام به سراغش رفتم تا فکری به حالِ مادر کند و او با لحنی ملایم برایم توضیح داد که در زمانِ بستری بودنم، او را نزد پزشک برده و
تشخیص، شوکِ عصبی شدید و زندگی در گذشته های دور است....
یعنی دیگر مرا نمیشناخت؟؟ چه مِنویِ بی نظیری از زندگی نصیبِ من شده بود...
نیمه های شب ویبره ی گوشیِ مخفی شده از چشم حسام را در زیز تشکم حس کردم.
جواب دادم. صدایِ پشتِ خط شوکه ام کرد!
او دیگر در اینجا چه میکرد؟؟ همراهِ صوفی آنهم در ایران...
(الو.. سارا جان.. منم عثمان..)
یعنی صوفی راست میگفت؟؟
چرا این راهی که میرفتم، ته نداشت..
خودش بود. عثمان!با همان لحن مهربان و همیشه نگرانش.. اما برای چه به اینجا آمده بود؟ در فرودگاه گفت که به عنوان یک دوست هر کمکی که از دستش بربیاید دریغ نمیکند...حالا این فداکاری دوستانه بود یا از سرِ عشق؟؟
(سارا.. من زیاد نمیتونم حرف بزنم.. تمامِ حرفهایِ صوفی درسته.. جونِ تو و دانیال در خطره.. حسام واسه رسیدن به دانیال هر کاری میکنه.. تو طعمه ایی واسه گیر انداختنِ برادرت.. باید فرار کنی..ما کمکت میکنیم.. من واسه نجاتِ جونت از جونمم میگذرم.. فکر کنم اینو خوب فهمیده باشی)
راست میگفت.. عثمانِ مهربان برایِ داشتنم هر کاری میکرد.. اما مگر ترسوها از جانشان هم هزینه میکنند؟؟ این عثمان اصلا شبیه به آن مهاجرِمسلمانِ بزدل درآلمان نبود..
صدایم لرزید:( اصل ماجرا چیه؟ مگه نگفتی دانیالو تو خاطراتم دفن کنم؟ مگه نگفتی اون الان یه وحشیِ آدم کشه؟ مگه صوفی نگفت که انتقام میگیره.. اینجا چه خبره؟؟)
بی تعلل جواب داد:( سارا.. سارا جان.. الان وقته این حرفا نیست..بعدا همه چی رو میفهمی، فعلا باید از اون خونه فراریت بدیم..سارا، تو به من اعتماد داری؟؟ )
من دیگر حتی به خودم هم اعتماد نداشتم. نفسی عمیق کشیدم. صدایم کردم.. جوابش را ندادم..
(سارا من فقط و فقط به خاطر تو به این کشور اومدم..به من اعتماد کن..)
عثمان خوب بود.. اما خوبی هایِ حسام بیش از حد، قابل باور بود...
باید تصمیم میگرفتم. پایِ دانیال درمیان بود:(باید چیکار کنم؟؟)
دلم برایِ یک لحظه دیدنِ برادرم پرمیکشید.. کاش میشد که صدایش را بشنوم..
نفسی راحت کشید:( ممنونم ازت.. به زودی خبرت میکنم..)
بیچاره عثمان،از هیچ چیز خبر نداشت.. نه از بیماریم.. نه از چهره ایی که ذره ایی زیبایی در آن باقی نمانده بود... دوست داشتم در اولین برخورد، عکس العملش را ببینم..شک نداشتم که به محض دیدنم از فرط پشیمانی، آه از نهادش بلند میشد!!
ادامه دارد...........
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
https://eitaa.com/zandahlm1357