eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
49.7هزار عکس
36.3هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گرامیداشت یاد شهید توسط رهبر انقلاب در نخستین دیدار دولت چهاردهم 📌 خبر ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
💢 راهنمای تهیه محتوای سالم رسانه‌‌‌ای برای والدین 📌 خبر ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
99.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زینبم من که به سوی شهدا می آیم با دلی خون زِ رَهِ شام بلا می آیم شاعر: مرتضی ذاکر در اربعین با اشک و آه زینب رسیده کربلا اهواز ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
🍂 🔻 ۲۰۹ خاطرات سردار گرجی‌زاده بقلم، دکتر مهدی بهداروند شب، وقتی زندان خالی شد، از پنجره صدا زدم: «برادر تازه وارد، سلام، کجایی هستی؟ عراقی یا ایرانی؟» تا بار سوم جوابی نداد. بار چهارم گفت: «تو کی هستی؟» - ما پنج نفر ایرانی هستیم و عضو سپاه پاسدارانیم. مدتهاست در این زندانیم. وقتی دید راحت مشخصات خودم و بچه ها را به او دادم، گفت: خب حالتان چطور َاست؟» - الحمدلله خوبیم. تو خوب فارسی صحبت می‌کنی، مگر ایرانی ای؟ - نه. من کردم! تا گفت کردم، رستم با او کردی حرف زد و مشخصاتش را پرسید. بعد از اینکه صحبت های کردی رستم و تازه وارد تمام شد، گفتم: «خوب بگو اینجا چه کار میکنی؟ چرا تو را به اینجا آورده اند؟» بی اینکه جوابی بدهد گفت: «ش ما را برای چه به این زندان آورده اند؟ مگر چه کار کرده بودید؟». قصه خودم و همراهی بچه های هم سلولی ام را تا آخر برایش توضیح دادم. او هر بار که جمله من تمام می‌شد می‌گفت: «عجب! عجب!» بعد از اینکه صحبت هایم تمام شد، دوباره پرسیدم: «حالا بگو چه کار کرده ای که تو را به اینجا آورده اند؟ اصلا نظامی هستی یا شخصی؟» او با دل مردگی گفت: «من دیگر به آخر خط رسیده ام و مرگ و زندگی برایم مساوی است. دوست دارم برای شما همه مسائل زندگی ام را بگویم تا لااقل عده ای در جریان کامل قرار بگیرند.» بعد ادامه داد: «اولا من به اندازه ای که از شما ایرانی‌ها خوشم می آید و بهتان علاقه دارم، صدها و حتی هزارها برابر از عربها متنفرم. ثانیا از حکومت جمهوری اسلامی و آخوندها هم به شدت تنفر دارم!» از این حرف او ناراحت شدم و گفتم: «آخر برادر من، مگر مسلمان نیستی؟ چرا از حکومت اسلامی که حرف رسول الله و ائمه اطهار است بدت می آید؟» - چون من کمونیستم و اعتقادی به خدا و پیامبر و دین ندارم. در منطقه ما هر کس اسم خدا و دین را بیاورد او را مسخره می‌کنند. - عجبا تو یک پدیده جدیدی. اسمت چیست؟ - ابراهيم. - آقا ابراهیم، شغلت چیست؟ - خلبان هلیکوپترم. - کجا خدمت می‌کنی؟ - بگو خدمت می کردی! - خوب، کجا خدمت می کردی؟ - در پایگاه دریایی ام القصر خدمت می کردم. - آنجا چه کار می‌کردی؟ - گفتم که خلبان بودم. - می دانم خلبان بودی. منظورم این است چه مأموریتی داشتی؟ - مأموریت من حمله به نفت کش های ایرانی در منطقه خلیج فارس بود. - مثلا یکی را بگو. - یک بار در یک مأموریت دریایی به چند نفت کش شما حمله کردم و آنها را با موشک هدف قرار دادم و همه شان را در دریا غرق کردم. - اکبر آرام گفت: «نامرد چه افتخار هم می‌کند.» با آرنج به او زدم و گفتم: «فعلا ساکت باش ببینم چه می گوید.» - خب ادامه بده. کار من حمله به نفتکش های ایرانی بود که مانع صدور نفت آنها بشوم. - با این کارها که باید به تو مدال بدهند نه اینکه زندانی ات کنند - مدال هم گرفتم. - پس چرا زندانیات کردند؟ ۔ دلیلش این است که به خواننده های ایرانی مثل داریوش، گوگوش، مهستی و ستار و... علاقه داشتم و همیشه به آهنگهایشان گوش میدادم. همچنین به برنامه شبانه راه شب رادیو ایران گوش می‌دادم و لذت می بردم. آخر من گردم . - چطوری؟ - یک شب که داشتم یواشکی از رادیو ترانه گوش می کردم و کیف می‌کردم، یک نفر متوجه شد و سریع به استخبارات گزارش داد. فردای آن روز، قبل از طلوع آفتاب، در حالی که در رختخواب بودم، مأموران اطلاعات دستگیرم کردند. - مگر ترانه گوش کردن در عراق جرم است؟ - نه. آنها گفتند که تو جاسوس ایرانی. - آخر چرا؟ - چون رادیو را آرام و یواشکی گوش می‌دادم به من تهمت جاسوسی زدند. آنها مرا برای بازجویی به استخبارات بردند و هر چه گفتم باور کنید من فقط ترانه گوش می کردم، باورشان نمی شد و مرا به شدت شکنجه می کردند. بعد از بازجویی مرا به دادگاه نظامی بردند. قاضی نگاهی به پرونده کرد و پرسید: «تو کردی؟» گفتم: بله قربان.» گفت: «کردها معمولا مخالف صدام اند و تو هم حتما جاسوس ایرانی.» گفتم: «نه به خدا. این حرف ها چیست که می‌زنید. من این همه نفت کش ایرانی زده ام. آخر چطور می توانم جاسوس ایران باشم ؟» ولی پاسخم این بود: «تو حتما جاسوس ایرانی و حکم تو هم اعدام است .» هر چه به قاضی التماس کردم و او را قسم دادم، توجهی نکرد و جلسه دادگاه را تمام کرد. الان مرا به اینجا آورده اند تا برای اعدام ببرند. - احتمال میدهم چون خلبان بودی و به دولت صدام خیلی خدمت کرده ای تو را می بخشند. - نه. در عراق از این خبرها نیست. تو اگر دمار از روزگار خودت دربیاوری و با تمام وجود خدمت کنی، کافی است به تو شک کنند. اگر کارت به اینجا رسید دیگر فاتحه ات خوانده است. سعی کردم دلداری اش بدهم و آرامش کنم. ولی نمی شد که نمی شد. گفت: «تأسف می خورم که برای این مملکت هفت سال به شوروی رفتم و دوره نظامی دیدم؛ ولی اینها ارزشی ندارند.» همراه باشید ════°✦ 💠 ✦°════ ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
ز پیری سست خیز سال فرسود چو طفلان زود خشم و دیر خشنود بود از پوست رگ چون چنگ بسته دهن بی آب و دندان زنگ بسته ز پر گفتن لعاب از لب روانش مگس ریده فراوان در دهانش سری چون پوستین کهنه پشمین رخی چون فوطه ی پیچیده پرچین دو ساق و پشت پاهای فسرده چو غوک خشک پیش مار مرده کلاه کافری بر سر چو دیگی زدقیانوس مانده مرده دیگی ملک را بود زنگی پاسبانی ترش رخساره ای کج مج زبانی چو دیو دوزخ از عفریت رویی چو زاغ کهنه از بسیار گویی شکم چون دیگ دان آتش اندود دهن چون وامداری دیر خشنود خصومت پیشه ای ابلیس خویی عوامی مشت خواری جنگجویی چو دیدی دور مگس در میانه ز مرگ او خبر کردی به خانه کنه در سبلتش بیضه نهاده به موی سبلتش رشک او فتاده گویم عید و هرکس را ز یار خویش چشم عیدی است چشم ما پر اشک حسرت دل پر از نومیدی است امیر خسرو دهلوی به غبار گرد روی تو خطی نوشته دیدم که بحسن از آنچه بودی شده ای هزار چندان
T021030.mp3
40.79M
✳ درس تاریخ تطبیقی 🎙 استاد مهدی طائب 🔹️ ویژه علاقه‌مندان به تاریخ 🔹️ جلسه هفتم ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357