eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
49.7هزار عکس
36.3هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
مبشّر صلح و صفا اي رهبري كه، بر دل و جان پيشوا تويي آيينه دار، مظهر لطف خدا، تويي رخشنده جان و، پاك سرشت و فرشته خوي ره بين به فيض رحمت حق، رهنما تويي همچون طلوع صبحي و نور سپيده دم روشنگر زمانه اي و، جانفزا، تويي زيبنده گوهري، و فروزنده اختري هشتم امام پاك، امام رضا (ع) تويي نور رسالتي و فروغ نبوّتي سلطان جان و مونس دلهاي ما تويي در بزم قدس و عالم كرّوبيان پاك پرتو فكن، تجلّي شمس الضحا تويي اي نام تو، درخش پيوند ذوالجلال بر خاك طوس، روشني كبريا تويي توجان جاوداني و مولاي راستان ما را رهايي از تو و راه رها تويي بر دل شكستگان و غريبان روزگار پيوسته آستانة مهر و وفا تويي در گردباد سخت و پريشاني حيات مأمن تويي، حريم تويي، التجا تويي در تاختگاه ظلمت اهريمنان خاك نور خدا، مبشّر صلح و صفا تويي مادر ره خجسته نياي تو رهرويم داناي راه و رهبر راه نيا تويي از سبزه زار خرّم مازندران به طوس بهر تو آمدم كه مرا دلگشا تويي « ساري » چو خاك تيره و تو آفتاب حسن دل همچو ذرّه جذب تو شد، دلربا تويي اي نام تو، ترانه شيرين بلبلان جاندارويي و، درد جهان را، دوا تويي از آسمان، براي تو بارند، اختران پروانه‌هاي نور، به شبها، سزا تويي هشدار، اي كه پاي براين بارگه نهي در سرزمين ايمن و قدس طوي تويي سرمايه ستايش من اشك و آه و سوز آري، پناه همچو مني بينوا، تويي محمد رضا خزائلي ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
تاریخ آستان قدس رضوی.pdf
12.48M
📚 تاریخ آستان قدس ✏️ نویسنده: علی موتمن 🇮🇷 ناشر: آستان قدس 📄 تعداد صفحات: ۵۲۲ 📣 زبان: فارسی #️⃣     ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
| آستان قدس رضوی پرچمدار ادبیات دینی برای کودکان
16.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻آقایان مسئول! باید توضیح بدید به مردم... 🔻 بر اساس سیره حضرت امیر، حکومت_اسلامی، حکومت در اتاق شیشه‌ای است❗️ 🔻 استاد ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
🌹 کتاب های معرفی شده توسط مقام معظم رهبری👇👇👇👇👇 🌺🍀💐🌷🍀🌺
‍ 🌷 – قسمت 2⃣ ✅ فصل اول بچه‌ها دلشان برای اسباب‌بازی‌های من غنج می‌رفت؛ اسباب‌بازی‌هایی که پدرم از شهر برایم می‌خرید. می‌گذاشتم بچه‌ها هر چقدر دوست دارند با آن‌ها بازی کنند. شب، وقتی ستاره‌ها همة آسمان را پر می‌کردند، بچه‌ها یکی‌یکی از روی پشت‌بام‌ها می‌دویدند و به خانه‌هایشان ‌می‌رفتند؛ اما من می‌نشستم و با اسباب‌بازی‌ها و عروسک‌هایم بازی می‌کردم. گاهی که خسته می‌شدم، دراز می‌کشیدم و به ستاره‌های نقره‌ای که از توی آسمان تاریک به من چشمک می‌زدند، نگاه می‌کردم. وقتی همه‌جا کاملاً تاریک می‌شد و هوا رو به خنکی می‌رفت، مادرم می‌آمد دنبالم. بغلم می‌کرد. ناز و نوازشم می‌کرد و از پشت‌بام مرا می‌آورد پایین. شامم را می‌داد. رختخوابم را می‌انداخت. دستش را زیر سرم می‌گذاشت. برایم لالایی می‌خواند. آن‌قدر موهایم را نوازش می‌کرد، تا خوابم می‌برد. بعد خودش بلند می‌شد و می‌رفت سراغ کارهایش. خمیرها را چونه می‌گرفت. آن‌ها را توی سینی می‌چید تا صبح با آن‌ها برای صبحانه نان بپزد. صبح زود با بوی هیزم سوخته و نان تازه از خواب بیدار می‌شدم. نسیم روی صورتم می‌نشست. می‌دویدم و صورتم را با آب خنکی که صبح زود مادر از چاه بیرون کشیده بود، می‌شستم و بعد می‌رفتم روی پای پدر می‌نشستم. همیشه موقع صبحانه جایم روی پای پدرم بود. او با مهربانی برایم لقمه می‌گرفت و توی دهانم می‌گذاشت و موهایم را می‌بوسید. پدرم چوبدار بود. کارش این بود که ماهی یک‌بار از روستاهای اطراف گوسفند می‌خرید و به تهران و شهرهای اطراف می‌برد و می‌فروخت. از این راه درآمد خوبی به دست می‌آورد. در هر معامله یک کامیون گوسفند خرید و فروش می‌کرد. در این سفرها بود که برایم اسباب‌بازی و عروسک‌های جورواجور می‌خرید. 🔰ادامه دارد....🔰 ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا