.......:
🌸🍃🌸🍃
✍چوپانی به عالِمی که در صحرا تشنه بود، کاسهای شیر داد. سپس رفت و بزی برای او آورد و ذبح کرد. عالِم از سخاوت این چوپان که تعداد کمی بز داشت در حیرت شد. پرسید: چرا چنین سخاوت میکنی؟ چوپان گفت: روزی با پدرم به خانهی مرد ثروتمندی رفتیم. از ثروتِ او حسرت خورده و آرزوی ثروت او را کردم. آن مرد ثروتمند لقمهی نانی به ما داد.
💠پدرم گفت: در حسرت ثروت او نباش هر چه دارد و حتی خود او را، روزی زمین به خود خواهد بلعید و او فقط مالک این لقمهی نان بود که توانست به ما ببخشد و از نابودی نجاتش دهد. بدان ثروت واقعی یک مرد آن است که میتواند ببخشد و با خود از این دنیا به آن دنیا بفرستد.
چوپان در این سخنان بود و بز را برای طبخ حاضر میکرد که سیلی از درّه روان شد و گوسفندان را با خود برد. چوپان گفت: خدایا! شکرت که چیزی از این سیلاب مرا مالک کردی که بخشیدم و به سرای دیگر فرستادم.
💠عالِم که در سخن چوپان حیران مانده بود گفت: از تو چیزی یاد گرفتم که از هیچکس نیاموخته بودم مرا ثروت زیاد است که ده برابر آنچه این سیلاب از تو ربوده است احشام خریده و به تو هدیه خواهم کرد.
چوپان گفت: بر من به اندازهی بزهایم که سیلاب برد احسان کن که بیش از آن ترس دارم اگر ببخشی، دستِ احسان مرا با این احسان خود بخاطر تیزشدن چاقوی طمعام بریده باشی.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
https://eitaa.com/zandahlm1357
#قسمت_سوم_رمان_نسل_سوخته: پدر
مدام توی رفتار خودم و بقیه دقت می کردم ... خوب و بد می کردم ... و با اون عقل 9 ساله ... سعی می کردم همه چیز رو با رفتار شهدا بسنجم ...
اونقدر با جدیت و پشتکار پیش رفتم ... که ظرف مدت کوتاهی توی جمع بزرگ ترها ... شدم آقا مهران ...
این تحسین برام واقعا ارزشمند بود ... اما آغاز و شروع بزرگ ترین امواج زندگی من شد ...
از مهمونی برمی گشتیم ... مهمونی مردونه ... چهره پدرم به شدت گرفته بود ... به حدی که حتی جرات نگاه کردن بهش رو هم نداشتم ... خیلی عصبانی بود ...
تمام مدت داشتم به این فکر می کردم که ...
- چی شده؟ ... یعنی من کار اشتباهی کردم؟ ... مهمونی که خوب بود ...
و ترس عجیبی وجودم رو گرفته بود ...
از در که رفتیم تو ... مادرم با خوشحالی اومد استقبال مون ... اما با دیدن چهره پدرم ... خنده اش خشک شد و مبهوت به هر دوی ما نگاه کرد ...
- سلام ... اتفاقی افتاده؟ ...
پدرم با ناراحتی سرچرخوند سمت من ...
- مهران ... برو توی اتاقت ...
نفهمیدم چطوری ... با عجله دویدم توی اتاق ... قلبم تند تند می زد ... هیچ جور آروم نمی شد و دلم شور می زد ... چرا؟ نمی دونم ...
لای در رو باز کردم ... آروم و چهار دست و پا ... اومدم سمت حال ...
- مرتیکه عوضی ... دیگه کار زندگی من به جایی رسیده که... من رو با این سن و هیکل ... به خاطر یه الف بچه دعوت کردن ... قدش تازه به کمر من رسیده ... اون وقتبه خاطر آقا ... باباش رو دعوت می کنن ...
وسط حرف ها ... یهو چشمش افتاد بهم ... با عصبانیت ... نیم خیزحمله کرد سمت قندون ... و با ضرب پرت کرد سمتم ...
- گوساله ... مگه نگفتم گورت رو گم کن توی اتاق؟ ...
.
.
ادامه دارد...
🌟نويسنده:سيدطاها ايماني🌟
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
https://eitaa.com/zandahlm1357
💠💠💠
✳️ خادم یا فاسد؟؟؟
🔰 بارها و بارها شنیده اید که زمان امیرعباس هویدا، نخست وزیر شاه، همه چی گل و بلبل بود و قیمت ها بسیار عالی و وضع مردم فوق العاده و...
هویدا هم آدمی واقعا با اخلاق و دلسوز مردم و مذهبی و... !!!!!!!!!!!!!!!!!!
🔰 من اصلا کاری به خاطرات نیروهای مذهبی و انقلابی ندارم.
می خواهم از اسناد خود ساواک و خاطره مادر فرح ، خانم فریده دیبا، مطالبی را عرض کنم. 👇👇👇
🔰ساواک در گزارشی دیگر به تاریخ 30 آبان 1350 می نویسد:«در هفته گذشته حاج کریم بخش سعیدی (عضو فراکسیون پارلمانی حزب مردم در یک صحبت خصوصی درباره علت جدایی آقای نخست وزیر و همسرش اظهار داشت در مسافرتی که نخست وزیر به اتفاق همسرش به شاهرود رفته بود در آنجا با زنی با نفوذ به نام لقاء الدوله (از بهائیان متمول و با نفوذ منطقه شاهرود ـ سمنان و دامغان) که از خانواده هویدا نیز هست ملاقات و به انجام امور ممکلتی نیز می پردازد... پس از ورود و اتمام تشریفات دولتی هویدا به خانم لیلا امامی می گوید: تو در منزل لقاء الدوله بمان چون من باید با مقامات محلی ملاقات کنم و شام را نزد آنها باشم. موقع خوابیدن نزد شما خواهم آمد. پاسی از شب گذشت ولی از آمدن آقای هویدا خبری نمی شود. خانم هویدا به بهانه گردشی در شهر از خانه لقاء الدوله خارج و به خانه فرماندار شاهرود می رود. چون ماموران نگاهبانی او را می شناخته اند لذا مانع نمی شوند و خانم هویدا سر زده وارد اتاقی که نخست وزیر در آنجا استراحت می کرد می شود. و با کمال تعجب مشاهده می کند که هویدا با یک پسربچه که از قرار معلوم به وسیله فرماندار برای او آورده شده مشغول ... می باشد. مشاهده این منظر باعث ناراحتی شدید خانم هویدا می شود و بلافاصله منزل را ترک و در تهران از هویدا تقاضای طلاق می کند.»
🔰فریده دیبا در خاطراتش در این باره می گوید:« روی هم رفته در دروان نخست وزیری هویدا دو پدیده در مملکت ایران چشمگیر شد: یکی همجنس بازی و دیگری افزایش بهایی گری. شاه در مورد همجنس بازی هویدا حساسیتی نشان نمی داد. تنها آدمی که آشکارا با هویدا برخورد می کرد و در انظار به او فحشهای ناموسی می داد و نقطه ضعف او (همجنس بازبودن) را با کلمات و عبارات سخیف فاش می گفت آقای اردشیر زاهدی بود.»
🔰 چرا با این وضعیت، عده ای در تلاش هستند تا این عنصر فاسد را که گرانی در زمان او بیداد می کرد را به عنوان یک عنصر خادم جلوه دهند؟؟؟
👈 بارها گفتم و بار دگر می گویم، که اگر نسل انقلابی ما تاریخ زیاد مطالعه می کرد و در فضای مجازی رفع شبهه می کرد ، امروز کسی جرات نداشت از خاندان منحوس پهلوی دفاع کند. ایکاش به خود بیاییم و شروع به مطالعه تاریخ کنیم.👉
✍ احسان عبادی
.......:
@zandahlm1357
تاریخ معاصر 1.mp3
12.31M
💠💠💠
✳️ سخنرانی فوق العاده مهم بررسی تاریخ معاصر و تاریخ پهلوی
🎬 قسمت 1⃣ (از زمان مشروطه تا پایان رضاخان و بررسی خیانت های او)
🎤 استاد عبادی ( از اساتید مهدویت و پژوهشگر تاریخ)
📆 9 بهمن ماه 1397
🏠 استان گیلان - رشت
💠 با گوش دادن به این سخنرانی ، اطلاعات مهم تاریخی خود را افزایش دهید.
.......:
@zandahlm1357
animation.gif
5.89M
امام خمینی یک حقیقت همیشه زنده است
.......:
@zandahlm1357
35.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🇮🇷دهه فجرگرامی باد
🎞 به لاله درخون خفته...همه به پیش...
.......:
@zandahlm1357
✨✨✨✨
إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي
❣منم اللّه
✨معبودي جز من نيست
✨مرا عبادت (بندگی)كن
✨و نماز را براي ياد من به پادار.
✨سوره طه آیه 14 ✨
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
.......:
@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 اجرای فوق العاده زیبای استاد #محمودالشحات انور از سوره مبارکه شمس با کیفیت صوت اورجینال
🌐 انگلیس 2010
.......:
@zandahlm1357