رمضان خودسازی 1.MP3
11.6M
💠 سلسله جلسات #رمضان_خودسازی 1
❇️ بررسی دستورالعمل های اخلاقی و سیر و سلوکی علمای بزرگ اخلاق جهت خودسازی و اصلاح نفس و ترک گناهان
🎬 جلسه 1️⃣ ( بررسی توصیه های اخلاقی #امام_خمینی به فرزندانشان جهت رشد معنوی)
🎤 با توضیحات #استاد_عبادی از اساتید مهدویت
https://eitaa.com/zandahlm1357
شبهه 1 _ نام پدر امام زمان.MP3
6.31M
با سلام
در پست زیر ، 32 شبهه مهم وهابی ها علیه امام عصر را می خواهیم قرار دهیم که استاد عبادی به صورت مختصر و مفید ، پاسخ دادند. ان شالله هم گوش دهید و یاد بگیرید و هم برای دیگران بفرستید تا در مقابل شبهات ، مسلط باشند.
#پاسخ_به_شبهات_وهابیت_علیه_مهدویت
من درست یادمه که شش سالم بود که مادرم به سرطان سینه مبتلا شد اما خیلی امیدوار بود که باز هم سلامتی شو بدست بیاره ولی…
ولی وقتی آزمایش هاشو به دکتر نشون داد دکتر معالجِ مادرم جواب منفی داد ؛ اون گفته بود چون خیلی دیر فهمیدی ما کاری از دستمون بر نمیاد …
ولی از اونجایی که مامانم خیلی امیدوار بود به دکتر معالج خودش اکتفا نکرد و جواب آزمایش ها شو به دکترهای دیگه هم نشون داد و همه دکتر ها همون حرفو زدن کاملا یادمه که اون روزا تو خونه مون همش صدای گریه می اومد و حتی یادمه یه روز دیدم بابام نتونست خودشو نگه داره و برای اینکه جلوی من و مامانم گریه نکنه با عجله بیرون رفت….
روزای خیلی سختی بود هر روز نا امیدتر میشدیم ولی یه روز بابام تصمیم گرفت ما رو ببره مشهد به من و مامانم گفت بیایین از این شهر لعنتی بزنیم بیرون و همه دکتر ها و آدماشو تنها بذاریم ؛ ما هم قبول کردیم و به مدت دو هفته تو مشهد بودیم وقتی وارد حرم شدیم بابام نتونست خودشو نگه داره و کلی گریه کرد و مامانم هم تو ویلچر بود و نگاه های مردم اذیتش میکرد.
کاملا احساس میکردم که مامانم خیلی از این وضع ناراحته هر روز صبح میرفتیم حرم و ساعت هشت شب هم برمی گشتیم ما فقط تو حرم بودیم جای دیگه نمیرفتیم بعد دو هفته تصمیم گرفتیم برگردیم تهران که یهو حال مامانم بد شد و به خاله ام و مامان بزرگم زنگ زدم و بابام هم خیلی ترسیده بود منم گریه می کردم که دختر خاله ام منو نذاشت تو خونه بمونم و به خونه خودشون برد بعد دو ساعت بابام زنگ زد و با صدای بغض و حالت گریه به خاله ام گفت : دکترا میگن که یه معجزه ای شده و حال همسرتون بعد چند ماه شیمی درمانی کاملا خوب میشه . یادمه که خاله ام گوشی از دستش افتاد و در همون لحظه سجده کرد همه داشتند از خوشحالی گریه میکردن واقعا معجزه بود.
الان هم که هفت ساله از این موضوع میگذره و ما هر سال تو اون روز که دکترا گفتن مادرم حالش خوب میشه به بیمارستان کودکان سر طانی میریم و بابام هم نذری که تو اون روزای پر از رنج و درد کرده بود رو ادا می کنه ما هرسال تو اون دو هفته ای که بخاطر بیماری مامانم رفته بودیم محضر آقا امام رضا ، میریم مشهد و دو هفته رو تو این شهر مقدس سپری می کنیم ….
https://eitaa.com/zandahlm1357
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مردهاند...
.......:
@zandahlm1357
#الگو_برداری_از_شهدا🌷
🔰 آقا مصطفی همیشه سر به زیر بود که مبادا چشمش به #نامحرم بیوافتد.
🔻همسر شهید:
🔸یک روز مادرم اومد پیش من گفت این #آقامصطفی تو خیابون از بغلش که رد میشم حتی سلام هم نمیکنه😕 ولی تو خونه دست و پای منو می بوسه!
🔹وقتی آقا مصطفی اومد #خونه ازش پرسیدم چرا این کارو میکنی؟؟ گفت: تو که می دونی من تو خیابون به کسی #نگاه_نمیکنم.
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_مدافع_حرم
https://eitaa.com/zandahlm1357
گنجیتا.آن مرد در باران رفت ( 2 ) .mp3
5.29M
📻📻📻
#شهدا #صوت
#دفاع_مقدس
#کتاب_صوتی
📚 #آن_مرد_در_باران_رفت
2⃣ قسمت ( 2 )
📻 نمایش رادیویی با موضوع دفاع مقدس
https://eitaa.com/zandahlm1357
✅تلنگر
✍زندگی دیکته ای نیست که آن را به ما خواهند گفت! زندگی انشایی است که تنها باید خودمـان بنگاریم؛ زندگی می چرخد چه بـرای آنکه میخندد ، چه برای آنکه میگرید
زندگی دوختن شادی هاست
زندگانی هنر هم نفسی با غـم هاست
زندگانی هنر هم سفری با رنـج است
زندگانی یـافتن روزنه در تاریکی است
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
https://eitaa.com/zandahlm1357
animation.gif
5.49M
ایوان حسن عجب صفایی دارد
https://eitaa.com/zandahlm1357
مداحی آنلاین - آی گرفتار بگو یا حسن مجتبی - طاهری.mp3
9.08M
🌸 #میلاد_امام_حسن_مجتبی(ع)
💐آی گرفتار بگو یا حسن مجتبی
💐دم افطار بگو یا حسن مجتبی
🎤 #محمدرضاطاهری
#حسین طاهری
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
.......:
من نهج البلاغه میخوانم
https://eitaa.com/zandahlm1357
💠💠💠💠💠💠💠
🌹#کلمات_قصار_نهج_البلاغه
🌴#حکمت_شماره_97
وَسَمِعَ(عليه السلام) رَجُلاً مِنَ الْحَرُورِيَّةِ يَتَهَجَّدُ وَيَقْرَأُ.
نَوْمٌ عَلَى يَقِين خَيْرٌ مِنْ صَلاَة فِي شَکٍّ.
امام(عليه السلام) صداى يکى از خوارج را شنيد که مشغول به عبادت شبانه است و قرآن تلاوت مى کند، فرمود: خواب توأم با يقين و ايمان، بهتر از نمازى است
که همراه با شک باشد!
شرح و تفسير
عمل بى ارزش
در آغاز اين سخن حکمت آميز و کوتاه مى خوانيم: «امام(عليه السلام) صداى يکى از خوارج را شنيد که مشغول به عبادت شبانه است و قرآن تلاوت مى کند. فرمود: خواب توأم با يقين و ايمان، بهتر از نمازى است که همراه با شک باشد»; (وَسَمِعَ(عليه السلام) رَجُلاً مِنَ الْحَرُورِيَّةِ يَتَهَجَّدُ وَيَقْرَأُ، فَقَالَ(عليه السلام): نَوْمٌ عَلَى يَقِين خَيْرٌ مِنْ صَلاَة فِي شَکٍّ).
«حَرُوريّه» نام خوارج يا گروهى از خوارج است که براى نخستين بار در قريه اى به نام «حَرُوراء» در نزديک کوفه اجتماع کردند و اعلان مخالفت با امير مؤمنان على(عليه السلام) نمودند در تواريخ عدد آن گروه را دو هزار نفر نوشته اند.(1)
بسيارى از آنها اهل عبادت مخصوصاً تهجد (عبادت شبانه) و تلاوت قرآن بودند; ولى کاملاً قشرى مى انديشيدند و مسيرى را که در عقيده اسلامى خود انتخاب کرده بودند آميخته با شک بود. به همين دليل امام مى فرمايد خواب همراه با يقين بهتر از نماز همراه با شک است.
دليل آن هم روشن است. آنچه انسان را به خدا نزديک مى سازد و صراط مستقيم را پيش پاى انسان مى نهد، ايمان و يقين است که اگر محکم باشد هيچ گونه انحرافى براى انسان پيش نمى آيد; ولى آنها که ايمان ضعيفى آميخته با شک دارند به آسانى از راه راست منحرف مى شوند. از اين رو عبادت آنها بسيار سطحى و کم ارزش است.
اين سخن شبيه چيزى است که در حکمت 145 درباره روزه داران و شب زنده داران آمده است: «کَمْ مِنْ صَائِم لَيْسَ لَهُ مِنْ صِيَامِهِ إِلاَّ الْجُوعُ وَالظَّمَأُ وَکَمْ مِنْ قَائِم لَيْسَ لَهُ مِنْ قِيَامِهِ إِلاَّ السَّهَرُ وَالْعَنَاءُ حَبَّذَا نَوْمُ الاَْکْيَاسِ وَإِفْطَارُهُمْ; چه بسا روزه داران که از روزه خود به جز تشنگى و گرسنگى بهره اى نمى برند و چه بسا شب زنده دارانى که از قيام شبانه خود جز بى خوابى و خستگى بهره اى ندارند. آفرين بر خواب هوشمندان و افطارشان».
مرحوم ديلمى در ارشاد القلوب حديثى نقل مى کند که شاهد حکمتى است که به شرح آن پرداخته ايم. مى گويد: امير مؤمنان شبى از شب ها از مسجد کوفه خارج شد و به سوى خانه خود مى رفت. پاسى از شب گذشته بود و کميل بن زياد، از اخيار شيعه و محبين امام(عليه السلام) در خدمتش بود. در اثناى راه به خانه اى رسيدند که صداى تلاوت قرآن از آن شنيده مى شد و اين آيه را با صدايى حزين و گريه آور تلاوت مى کرد: (أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيْلِ ساجِداً وَقائِما...).(2) کميل در دل از آن تمجيد کرد و از حال اين قارى قرآن لذت برد بى آنکه سخنى بگويد. امام(عليه السلام) نگاهى به او کرد، فرمود: اى کميل سر و صداى آن مرد تو را در شگفتى فرو نبرد. اين مرد اهل دوزخ است و در آينده به تو خبر خواهم داد.
کميل نخست از مکاشفه امير مؤمنان(عليه السلام) نسبت به باطن او و سپس گواهى اش به دوزخى بودن اين قارى قرآن با اين که در حالت روحانى خوبى فرو رفته بود حيران ماند. مدتى گذشت تا زمانى که خوارج بر ضد على(عليه السلام)شوريدند و حضرت ناچار به جنگ با آنان شد. امام(عليه السلام) شمشيرى در دست داشت که با آن سرهايى از خوارج را بر زمين مى افکند. در اين حال نوک شمشير را بر يکى از آن سرها گذاشت و به کميل که در کنارش ايستاده بود رو کرد و فرمود: اى کميل «أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيْلِ ساجِداً وَقائِما» يعنى اين همان شخص است که در آن شب اين آيه را مى خواند و تو در اعجاب فرو رفتى. کميل خود را به روى پاهاى امام(عليه السلام)انداخت و از فکر آن شب خود استغفار کرد.(3)
(1). بحارالانوار، ج 33، ص 351.
(2). زمر، آيه 9.
(3). بحارالانوار، ج 33، ص 399.
نکته
خوارج کيانند؟
گرچه در جلد دوم در ذيل خطبه 60 و در جلد پنجم در ذيل خطبه 127 (و مجلدات ديگر) بحث هاى فراوانى درباره خوارج و اعمال و افکار آنها داشته ايم ولى لازم مى دانيم در اينجا بحثى ريشه اى درباره آنها داشته باشيم.
خوارج گروهى بودند که رسماً بعد از جنگ صفين و مسأله حکميت به وجود آمدند آنها از يک سو على(عليه السلام) را تحت فشار قرار دادند که ابوموسى اشعرى را به عنوان حکم از سوى لشکرش در مقابل عمروعاص بپذيرد تا با مطالعه کتاب خدا و سنت پيغمبر معلوم کنند على(عليه السلام) و معاويه کدام يک در مسير خود برحقند. ولى هنگامى که عمروعاص ابوموسى اشعرى را فريب داد و جريان حکميت را به نفع معاويه پايان داد آنها به مخالفت با اصل حکميت برخاستند و آيه اى از قرآن را که مربوط به اين مسائل نبود مطرح کرده و گفتند حکميت مخصوص خداست «لاحُکْمَ إلاّ لله». و انتخاب کسى به عنوان حکميت شرک يا بدعت در دين است و حتى به تکفير طرفداران حکميت برخاستند.
اين در حالى بود که قرآن با صراحت به مسئله حکميت هم در مشکلات مربوط به خانواده تصريح کرده بود: (فَابْعَثُوا حَکَماً مِّنْ أَهْلِهِ وَحَکَماً مِّنْ أَهْلِهَا)و هم در اختلافات ميان مسلمانان: (وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا ...).
سردمدار اين گروه اشعث بن قيس منافق بود که تدريجاً عده اى از ساده لوحان را دور خود جمع کرد و هنگامى که به جنگ با على(عليه السلام) برخاستند و شکست سختى خوردند تنها تعداد کمى از آنها باقى ماندند; ولى اين تفکر از ميان نرفت و در طول تاريخ صدر اسلام طرفدارانى پيدا کرد که ـ العياذ بالله ـ على(عليه السلام) را تکفير مى کردند.
از بعضى از تواريخ معروف استفاده مى شود که تفکر خارجى حتى در زمان پيغمبر هم در ميان بعضى آشکار شد و آن اين که در ميان اصحاب شخصى به نام ذوالخويصره بعد از جنگ با هوازن هنگامى که پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله)مى خواست غنائم جنگى را در ميان جنگجويان تقسيم کند برخاست و عرض کرد: اى محمد من کار تو را ديدم رسول خدا فرمود: چگونه ديدى؟ عرض کرد: عدالت را رعايت نکردى؟ پيامبر خشمگين شد، فرمود: واى بر تو اگر عدالت نزد من پيدا نشود نزد چه کسى پيدا خواهد شد؟ عمر گفت: اى رسول خدا اجازه مى دهى من او را به قتل برسانم؟ پيامبر فرمود: نه او را وارونه. مى بينم در آينده پيروانى مى يابد که (به گمان خود) در دين تعمق پيدا مى کنند به گونه اى که از دين خارج مى شوند، همان گونه که تير از چله کمان خارج مى شود.(1)
از اين حديث روشن مى شود که در واقع عنوان خوارج را پيغمبر اکرم به آنها داد و مفهومش خروج از آئين اسلام است.
خوارج ظاهراً به عبادات اهميت زيادى مى دادند، بسيارى از آنها اهل نماز شب، حافظ يا قارى قرآن بودند و چهره مقدسى به خود مى گرفتند و همين باعث نفوذ ظاهرى آنها شد و توانستند گروهى از بى خبران نادان را گرد خود جمع کنند.
آنها اعتقادات عجيبى داشتند از جمله مى گفتند هر کس گناه کبيره اى مرتکب شود کافر مى گردد و از زمره مسلمين بيرون است و محکوم به اعدام و بر اثر همين عقيده بسيارى از مسلمانان واقعى را که به عقيده آنها لغزشى پيدا کرده بودند کافر شمردند و کشتند.
چون خوارج نخستين بار در قريه اطراف کوفه به نام «حروراء» جمع شدند بعضى به آنها نام «حروريه» دادند. به گفته بعضى از دانشمندان اين گروه در دوره بنى اميه قدرت بسيارى به دست آوردند و به دو قسمت تقسيم شدند: بخشى در عراق وفارس وکرمان سلطه پيدا کرده وگروهى ديگر در جزيرة العرب فعال بودند.
در دوره بنى عباس نيز فعاليت هايى داشتند; اما به تدريج از ميان رفتند.
خوارج به خلافت خلفاى نخستين; ابوبکر و عمر و عثمان و على(عليه السلام) تا پيش از پذيرش حکميت موافق بودند; ولى تمام خلفاى اموى و عباسى را باطل مى شمردند و معتقد بودند بايد خليفه را مردم به ميل خود انتخاب کنند; خواه عرب باشد يا عجم قرشى يا غير قرشى. و هرگاه خليفه برخلاف اوامر الهى گامى بردارد بايد فوراً معزول بشود.
تقريباً همه آنها معتقد بودند که ايمان تنها اعتقاد نيست و عمل به احکام دين نيز جزء ايمان است، بنابراين اگر کسى به فريضه اى از فرايض الهى عمل نکند يا گناه کبيره اى را مرتکب شود کافر خواهد بود.
در جمع آنها افراد ساده لوح قشرى وجود داشت که از اهل فکر و عالمان اسلام فاصله مى گرفت، قرآن بسيار مى خواند; ولى به تعبيرى که از پيغمبر اکرم درباره آنها نقل شده: «يَقْرَئُونَ الْقُرْآنَ وَلايَجُوزُ تَراويهِ; قرآن را مى خواندند ولى از شانه هايشان بالاتر نمى رفت (نه به مغز و عقل آنها مى رسيد و نه به آسمانها صعود مى کرد)».(2)
وضع روحى و فکرى آنها را مى توان در چند جمله خلاصه کرد: افرادى سطحى نگر، کوتاه فکر، متعصب و بسيار جاهل بودند و چون به ظاهر عبادات و حفظ قرآن اهميت مى دادن
د خود را از مقربان درگاه خدا مى پنداشتند و جز خويش را کافر يا مردود درگاه الهى فرض مى کردند و بر اثر همين امور به خود اجازه مى دادند که حتى به پيشوايان بزرگ اسلام که از نظر علم و دانش با آنها هرگز قابل مقايسه نبودند خرده بگيرند. همان گونه که در عصر پيغمبر «ذو الخويصره» که تفکرى شبيه خوارج داشت به عدالت پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله)خرده گرفت بر اين پايه خوارج، افراد خطرناکى محسوب مى شوند که از هيچ جنايتى ابا ندارند. اينان همان گروهى بودند که فرمان قتل على(عليه السلام) به دست آنان صادر شد و امام(عليه السلام)به دست آنها شربت شهادت نوشيد.
وهابيان افراطى عصر ما نيز شباهت زيادى به خوارج دارند; آنها افرادى متعصب، لجوج و کوتاه فکرند که همه را جز خود تکفير مى کنند و به راحتى خون بى گناهان; اعم از مرد، زن، کودک، مسلمان و غير مسلمان را مى ريزند و اموالشان را غارت مى کنند و اگر دستشان برسد زنانشان را به اسارت مى گيرند و اين گروه از خوارج عصر ما نه تنها خطرشان کمتر از خوارج قرون اوليه اسلام نيست، بلکه بسيار خطرناک ترند.
شايد کلام امام اميرمؤمنان على(عليه السلام) در خطبه 60 اشاره به همين گروه باشد آنجا که مى فرمايد: هنگامى که خوارج نهروان کشته شدند به امام(عليه السلام) عرض کردند خوارج همه هلاک شدند، امام(عليه السلام) فرمود: «کَلاَّ وَ اللّهِ; إِنَّهُمْ نُطَفٌ فِي أَصْلاَبِ الرِّجَالِ، وَ قَرَارَاتِ النِّسَاءِ، کُلَّمَا نَجَمَ مِنْهُمْ قَرْنٌ قُطِعَ، حَتَّى يَکُونَ آخِرُهُمْ لُصُوصاً سَلاَّبِينَ; چنين نيست، به خدا سوگند! آنها نطفه هايى در صُلب مردان و رحم زنان خواهند بود و هر زمان شاخى از آنها سر برآورد قطع مى گردد، تا اينکه آخرشان دزدان و راهزنان خواهند بود!».
(1). ابن هشام در السيرة النبويه، ج 4، ص 496; ابن اثير در کامل، ج 2، ص 184; بخارى نيز در صحيح خود اين حديث را در باب «مؤلفة قلوبهم» آورده است.
(2). بحارالانوار، ج 33، ص 13.
لینک کانال را با دوستان خود به اشتراک بگذارید تا با دنبال کردن حکمت ها و
انشالله با عمل به حکمت ها ،
🌹 مرام علی پررونق تر از نام علی بشه
https://eitaa.com/zandahlm1357