❌ در «کافه بازار» چه میگذرد؟
🔻مقابله با تهاجم فرهنگی پیشکش!
بازی های وطنیِ موجود در کافه بازار را مدیریت کنید...
⛔️پاسور و حکم
⛔️ترویج رابطه عاشقانه دختر و پسر
⛔️رواج حیوان خانگی
⛔️معرفی شخصیت های بازی با حجاب نامناسب
▫️سبک زندگی و سبک پوشش فرزندان مان را بازی هایی که انجام میدهند تعیین میکنند.
✖️فضای مجازی برای کودکان مان امن نیست!!
https://eitaa.com/zandahlm1357
⁉️شبهه👇👇👇
ماه محرم( از زبان دانش اموزی ساده)
.بنام خدا
محرم خیلی خوب است، ما محرم را دوست داریم
..دوستم پوسترهای خواننده هاي معروف را از بساطش جمع میکند
و آخرین ورژن پوسترهای علیاکبر و حضرت عباس را در بساطش پهن می کند
..اکبر بلا هر شب با دوست دخترش به هیئت می آیند چون فقط این روزها اجازه میدهند دوست دخترش تا آخر شب بیرون باشد !
..قدرت سامورایی، شب ها در تکیه لخت میشود و میانداری میکند
[ و روزها مردم را لخت میکند و زورگیری]
..آقای صولتی تا پایان اربعین تمام پاساژش را سیاه میکند
[ و تا آخر سال هم مشتری هایش را]
..گلمکانی صاحب بزرگترین بنگاه ملک و ماشین شهر، يكماه تکیه راه می اندازد
و خودش در روز تاسوعا سر مردم گل میمالد..!
[و یازده ماه هم سرشان شیره]
..جباری رییس شرکت لبنیات و شیر!
سی شب شیر صلواتی به خلق خدا میدهد
[و سیصد و سی و پنج روز هم با اضافه کردن آب, شیرشان را میدوشد]
..حاج منصور مداح بعد از محرم یک خانه جدید میخرد
و بعد از یه ماه عزاداری یه سال به ریش مردم میخندد
..ما هم پاتوقمان را از كافي شاپ ها به پشت دستههای عزاداری انتقال مي دهيم
پس نتیجه میگیریم محرم خـــــیلی خوب است
✅پاسخ👇👇👇
1⃣این مطالب، چند توهین و تمسخر و تهمت به عزاداران حسینی است.
منظورش این است که همه اقشار، عزاداری را انجام می دهند، تا پوششی برای کارهای خلافشان باشد.
2⃣شاید عده کمی از انسان های خلافکار، برای ریا و... چنین کاری انجام دهند تا خودشان را پیش مردم خوب جلوه دهند، شاید عده کمی از انسانهای شهوتران، با آرایش غلیظ و اختلاط با نامحرم، در برخی مناطق تهران، پشت سر دسته های عزاداری راه بیفتند... ولی بی شک اگر همه مردم اینگونه بودند، شور و عشق حسینی، دوام پیدا نمی کرد.
3⃣اکثریت قریب به اتفاق دریای خروشان عزاداران حسینی را نمی توان با چند خطا و اشتباه انسانهای پست، به یک گونه قضاوت کرد.
🚩حماسه ها و رشادت ها و امیدها و حرکتهایی که از نهضت عاشورا الهام گرفته اند، از طریق همین هیاتها و عزاداری های خالصانه و عاشقانه به جامعه امروز ما رسیده است.
جوانانی که انقلاب اسلامی را برپا کردند، دفاع مقدس را اداره کردند، در مقابل تحریمها، ایستادگی کردند، انرژی اتمی و رویان و موشک را بومی کردند، مدافع حرم حضرت زینب شدند و... ، همگی تربیت یافته مکتب حسینی و رهروان راه خمینی (ره) بوده، هستند و خواهند بود.
4⃣اگر این مطالب توهین آمیز و افتراها که در شبهه آمده، راست بود، قطعا هیچ برکت و تاثیری در مقاومت و ایستادگی های ملت ایران در برابر نظام سلطه، در بر نمی داشت.
5⃣ #محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است و صهیونیسم خبیث و بهائیت پلید و وهابیت تکفیری، با تولید و اشاعه این شبهات، می خواهند جوانان شیعه را از هیات ها و حسینیه ها و مساجد دور کنند تا برنامه اندلسی کردن ایران را روی جوانان ما پیاده نمایند.
📌هیهات من الذله
تا وقتی نگاه ما به نایب #امام_زمان (عج) باشد و بصیرت داشته باشیم و خود را از اهل بیت و امام حسین، صلوات الله علیهم اجمعين، جدا نکنیم، راه مقاومت ادامه دارد و ان شاء الله توفیق جهاد در رکاب حضرت ولی عصر (عج) به زودي نصیبمان خواهد شد. الهی آمین
#ما_ملت_امام_حسینیم
پاسخ به شبهات ، شایعات
https://eitaa.com/zandahlm1357
5.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سوییس چقدر شبیه تصورات فانتزی ماست؟
از این کشور چه میدانید؟
https://eitaa.com/zandahlm1357
1.44M
🔰 توضیحات تکمیلی پیرامون #سیر_مطالعاتی معرفی شده برای قوی شدن در مباحث #اعتقادی
1️⃣ چه کسانی نیاز به خواندن کتاب عقائد حاج اقا #قرائتی ندارند؟
2️⃣ شیوه درست خواندن کتب به چه صورت است؟
3️⃣ چطور کتاب را عمیق و مفهومی بخوانیم؟
4️⃣ آیا می توان این کتب را با استفاده از تکنیک های تندخوانی خواند؟
5️⃣ چه کار کنیم که مطالب یادگرفته شده ، فراموش نشوند ؟
و...
🎤 عبادی
(51) خريد نان به نرخ روز
امام صادق عليه السلام به معتب مسؤول خرج خانه خود فرمود:
- معتب اجناس در حال گران شدن است ما امسال در خانه چه مقدار خوراكي داريم؟
- معتب: عرض كردم:
- به قدري كه چندين ماه را كفايت كند گندم ذخيره داريم.
- آنها را به بازار ببر و در اختيار مردم بگذار و بفروش!
- يابن رسول الله! گندم در مدينه ناياب است، اگر اينها را بفروشيم ديگر خريدن گندم براي ما ميسر نخواهد شد.
- سخن همين است كه گفتم، همه گندم ها را در اختيار مردم بگذار و بفروش!
معتب مي گويد:
- پس از آنكه گندم ها را فروختم و نتيجه را به امام اطلاع دادم حضرت فرمود:
- بعد از اين، نان خانه مرا روز به روز از بازار بخر؛ نان خانه من از اين پس، بايد نيمي از گندم و نيمي از جو باشد و نبايد با ناني كه در حال حاضر توده مردم مصرف مي كنند، تفاوت داشته باشد.
من - بحمدالله - توانايي دارم كه تا آخر سال خانه خود را با نان گندم به بهترين وجهي اداره كنم، ولي اين كار را نمي كنم تا در پيشگاه الهي اقتصاد و محاسبه در زندگي را رعايت كرده باشم.(65)
.......:
داستانهای بحار الانوار
https://eitaa.com/zandahlm1357
(52) ارشاد با بذل مال!
مدتي بود كه شخصي دايم نزد امام كاظم عليه السلام مي آمد و فحش و ناسزا مي گفت. بعضي از نزديكان حضرت كه قضيه را چنين ديدند، به ايشان عرض كردند:
- اجازه بدهيد ما اين فاسق را بكشيم!
حضرت اجازه ندادند و از مكان و مزرعه او پرسيدند و سپس سوار بر مركبي به مزرعه وي رفتند. آن مرد صدا زد:
- از ميان زراعت من نياييد! حاصل مرا پايمال مي كنيد!
حضرت آمدند نزديك ايشان پياده شدند. با لبخندي در كنارش نشستند و سپس فرمودند:
- چقدر براي زراعت خرج كرده اي؟
گفت:
- صد دينار.
فرمود:
- چقدر اميد دخل داري؟
گفت:
- دويست دينار.
فرمود:
- اين سيصد دينار را بگير و مزرعه هم مال خودت باشد. خداوند آنچه را كه اميد داري به تو مرحمت مي كند.
مرد پول را گرفت و پيشاني حضرت را بوسيد. حضرت تبسم كرده، برگشت.
فردا كه امام عليه السلام مسجد آمدند، آن مرد نشسته بود. وقتي كه حضرت را ديد گفت:
- الله اعلم حيث يجعل رسالته (66)
اصحاب پرسيدند ديروز چه مي گفت، امروز چه مي گويد، ديروز فحش و ناسزا مي گفت، امروز تعريف و تمجيد مي كند؟
حضرت به اصحاب فرمودند:
- شما گفتيد اجازه بده ما اين مرد را بكشيم و لكن من با مبلغي پول او را اصلاح كردم!(67) يكي از راه هاي اصلاح حال مردم احسان و بخشش است.
.......:
داستانهای بحار الانوار
https://eitaa.com/zandahlm1357
(53) نامه امام موسي بن جعفر(ع) به استاندار يحي بن خالد!
شخصي از اهالي ري نقل مي كند:
يحيي بن خالد كسي را والي (استاندار) ما كرد. مقداري ماليات بدهكار بودم. از من مي خواستند و من از پرداخت آن معذور بودم، زيرا اگر از من مي گرفتند فقير و بينوا مي شدم.
به من گفتند والي از پيروان مذهب شيعه است، در عين حال ترسيدم كه پيش او بروم، زيرا نگران بودم كه اين خبر درست نباشد و مرا بگيرند و به پرداخت بدهي مجبور ساخته و آسايشم را به هم بزنند.
عاقبت تصميم گرفتم براي حل اين قضيه به خدا پناه برم، لذا به زيارت خانه خدا رفتم و خدمت مولايم امام موسي بن جعفر عليه السلام رسيدم و از حال خود شكايت كردم.
آن حضرت پس از شنيدن عرايض من نامه اي اين چنين به والي نوشت:
(بسم الله الرحمن الرحيم اعلم ان لله تحت عرشه ظلا لا يسكنه الا من اسدي الي اخيه معروفا او نفس عنه كربة، او ادخل علي قلبه سرورا، و هذا اخوك والسلام.)
(بدان كه خداوند را در زير عرش سايه اي است كه كسي در زير آن ساكن نمي شود مگر آنكه فايده اي به برادرش رساند و يا مشكل او را بر طرف سازد و يا دل او را شاد كند و اين برادر توست. والسلام.)
پس از انجام حج به شهر خود بازگشتم و شبانه به نزد آن مرد رفتم و از او اجازه ملاقات خواستم و گفتم:
من پيك موسي بن جعفر عليه السلام هستم.
استاندار خود پابرهنه آمد و در را گشود و مرا بوسيد و در آغوش گرفت و پيشاني ام را بوسه زد.
هر بار كه از من درباره ديدن امام عليه السلام مي پرسيد، همين كار را تكرار مي كرد و چون او را از سلامتي حال آن حضرت مطلع مي ساختم، شاد مي گشت و خدا را شكر مي كرد.
سپس مرا در خانه اش قسمت بالاي اتاق نشانيد و خود رو به رويم نشست. نامه اي را كه امام خطاب به او نوشته و به من داده بود به وي تسليم كردم. او ايستاد و نامه را بوسيد و خواند.
سپس پول و لباس خواست پول ها را دينار دينار و درهم درهم و جامه ها را يك به يك با من تقسيم كرد، و حتي قيمت اموالي را كه تقسيم آنها ممكن نبود به من مي پرداخت.
وي هر چه به من مي داد مي پرسيد:
برادر! آيا تو را شاد كردم؟
و من پاسخ مي دادم:
آري! به خدا تو بر شادي من افزودي!
سپس دفتر ماليات را طلبيد و هر چه به نام من نوشته بودند حذف كرد و نوشته به من داد مبني بر اين كه من از بدهي ماليات معافم و من خداحافظي كردم و بازگشتم.
با خود گفتم: من كه از جبران خدمت اين مرد ناتوانم، جز آن كه در سال آينده، هنگامي كه به حج مشرف شدم برايش دعا كنم و وقتي محضر امام موسي بن جعفر عليه السلام رسيدم از آنچه او براي من انجام داد آگاهش سازم.
به مكه رفتم پس از انجام اعمال حج خدمت امام موسي بن جعفر(ع) رسيدم و از آنچه ميان من و آن مرد گذشته بود، سخن گفتم. سيماي آن حضرت از شادي برافروخته گشت.
عرض كردم:
- سرورم! آيا اين خبر موجب خوشحالي شما شد؟
حضرت فرمود:
- آري! به خدا اين خبر مرا و امير المؤمنين عليه السلام و جدم رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم و خداي متعال را مسرور كرد.(68)
(54) معماهاي فقهي!
يك سال، هارون الرشيد به زيارت كعبه رفته بود. هنگام طواف، دستور دادند مردم خارج شوند، تا خليفه بتواند به راحتي طواف كند.
چون هارون خواست طواف نمايد، عربي از راه رسيد و با وي به طواف پرداخت. (اين عمل بر خليفه جاه طلب گران آمد و با خشم اشاره كرد كه مرد عرب را كنار كنند.) مأمورين به مرد عرب گفتند:
- كمي صبر كن تا خليفه از طواف كردن فراغت يابد!
عرب گفت:
- مگر نمي دانيد خداوند در اين مكان مقدس همه را يكسان دانسته و در قرآن مجيد فرموده است: سَواءً الْعاكِفُ فيهِ وَ الْباد (69)
چون هارون اين سخن را از عرب شنيد، به نگهبان خود دستور داد كه كاري به او نداشته باشد و او را به حال خويش بگذارد.
آن گاه خود به طرف حجرالاسود رفت تا مطابق معمول به آن دست بمالد. ولي عرب آنجا هم پيش دستي نموده، قبل از وي، حجرالاسود را لمس كرد!
سپس هارون به مقام ابراهيم آمد كه در آنجا نماز بخواند، باز هم عرب قبل از هارون به آنجا رسيد و مشغول نماز شد. همين كه هارون از نماز فارغ شد، دستور داد آن مرد را پيش او حاضر نمايند. وقتي دستور هارون را شنيد گفت:
- من كاري با خليفه ندارم، اگر خليفه با من كاري دارد، خودش پيش من بيايد!
هارون ناگزير نزد مرد عرب آمد و سلام كرد، عرب هم جواب سلامش را داد.
هارون گفت:
- اجازه مي دهي در اينجا بنشينم.
عرب گفت:
- اينجا ملك من نيست، اينجا خانه خدا است، ما همه در اينجا يكسانيم. اگر مي خواهي بنشين، چنانچه مايل نيستي برو.
هارون بر زمين نشست، روي به آن عرب كرد و گفت:
چرا شخصي مثل تو مزاحم پادشاهان مي شود؟
عرب گفت:
آري! بايد در مقابل علم كوچكي كني و گوش فرا دهي.
(هارون از طرز سخن گفتن عرب ناراحت شد) به عرب گفت:
- مي خواهم مسأله اي ديني از تو بپرسم، اگر درست جواب ندادي، تو را اذيت خواهم كرد.
- سؤال تو براي ياد گرفتن است يا مي خواهي مرا اذيت كني؟
- البته منظور، ياد گرفتن است.
- بسي