هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود
هرگز از یاد من آن زلف پریشان نرود
آنچه از عشق تو اندر دل مجنون منست
تا که باشد دل من، از دل من آن نرود
از دماغ من سرگشته خیال رخ تو
به جفای فلک و غصه دوران نرود
آن چنان مهر تو در جان رهی دارد جای
که گرم جان برود عشق تو از جان نرود
در ازل بست دلم با سر زلفت پیمان
تا ابد سر نکشد، وز سر پیمان نرود
تا بُوَم دور ز یاقوت تو از دیده من
جز عقیق یمن و لعل بدخشان نرود
بار هجر تو به گریه نرود از دل من
زانکه این کوه گران است به طوفان نرود
هر که خواهد که چو ناصر نشود سرگردان
دل به خوبان ندهد و از پی ایشان نرود
گر رود از پی خوبان دل من معذور است
درد دارد، چه کند؟ کز پی درمان نرود
#ناصر_بجهای_شیرازی
منبع: نسخه دستنویس شماره ۱۴۰۱۷ مجلس، زمان کتابت اوایل سده ۸ هجری
این غزل به اشتباه در دیوان حافظ و دیوان ناصر بخاری وارد شده، اما از ناصر بجهای شیرازی است.
https://eitaa.com/zandahlm1357
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
صفحه امر به معروف و نهی از منکر
.......:
@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
🎬 #کلیپ #استاد_علی_تقوی ◀️ بعد از ظهور... 🍀 🌺🍀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
«استاد قرائتی»
📌امر به معروف و نهی از منکر،
نشانه چیست؟
🍀
🌺🍀
💠💠💠💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
«استاد رحیم پور ازغدی»
📌یاد بگیرید اگر یک جایی خیانتی بود، اعتراض کنید!
🍀
🌺🍀
💠💠💠💠
⁉️ آیا می دانید؟
✅ در معاملاتی که طرف مقابل به وکالت از مالک اقدام به معامله می کنند، از معتبر بودن وکالتنامه باید اطمینان حاصل کرد. چرا که ممکن است تاریخ وکالتنامه پایان یافته باشد یا موکل، وکیل را پیش تر عزل کرده باشد.
✅ بنابراین با انجام یک استعلام، می توان از به روز بودن و معتبر بودن وکالتنامه مطمئن شد.
#معامله
#وکالتنامه
Mr_Vakiil
✅ توجه داشته باشید اگر کارگری را برای نظافت به منزل خود می آورید و در حین کار حادثه ای برای او رخ دهد و رابطه سببیت و یا رابطه علیت بین حادثه رخ داده و بی احتیاطی و یا بی مبالاتی شما احراز گردد، مسئول هستید.
ساده تر عرض کنم🔰🔰
⚠️ مثلاً نردبانی به او می دهید و نردبان می شکند و او سقوط می کند و مصدوم می شود و یا او برای نظافت، آب جوش احتیاج دارد و شما به او کتری آب جوش می دهید، دسته کتری خراب است و از دستش رها می شود و آب جوش روی او ریخته می شود و می سوزد و یا مثلا ً به او گاز انبر می دهید که دسته اش عایق نیست و او را برق می گیرد و... خلاصه مواظب باشید، شب عیدی برای خودتان دردسر درست نکنید، به حد کافی مشکلات داریم.
/Mr_Vakiil2
اختلاف وراث در تقسیم ارث
⭕️ اگر یک یا چند نفر از ورثه راضی به تقسیم ترکه نباشند، کسی که مایل است اموال تقسیم شود باید از دادگاه تقسیم ترکه را درخواست نماید.
⭕️ دادگاه همه ورثه را دعوت و به موضوع رسیدگی می کند.
اگر مال قابل تقسیم باشد(مثل پول نقد) دادگاه سهم هر یک از ورثه را تعیین می کند، ولی اگر مانند خانه یا اتومبیل باشد که نتوان سهم هر یک از ورثه را جداگانه به وی داد، دادگاه آن را به مزایده می گذارد و پس از فروش، سهم هر یک از ورثه را به آنها پرداخت می کند.
#ارث
/Mr_Vakiil2
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت دویست و هفتاد و هفتم سرم به قدری من
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت دویست و هفتاد و هشتم
دستم را گرفته و التماسم میکرد تا آرام باشم و من تحمل آوارگی دیگری را نداشتم که با صدای بلند گریه میکردم. می دانستم صدای گریههای بیقرارم تا خانهشان میرود و مجید هم فهمید دیگر کار از کار گذشته و حتماً صدای ضجههایم را شنیدهاند که از سرِ راهم کنار رفت تا با پای خودم به محکمه جدیدم بروم. در اتاق را گشودم و طول ایوان را تا پشت درِ خانه آسید احمد دویدم. مجید هم بیتاب اینهمه بیقراریام، پا برهنه به دنبالم آمد و میدید دستم به شدت میلرزد که دستش را جلو آورد، با سر انگشتش آهسته به در زد و صاحبخانه انتظار آمدن ما را میکشید که بلافاصله در را گشود. خود آسید احمد بود، با همان چهره خندان و چشمان مهربان. عبا و عمامهاش را درآورده و با یک پیراهن سفید و عرقچینی ساده، صمیمیتر از همیشه نگاهمان میکرد. در برابر صورت غرق اشک من و نگاه مضطرّ و پریشان مجید، لبخندی لبریز محبت تقدیممان کرد و نمیخواست به روی خودش بیاورد که با کمال خونسردی، سر به سر حال خرابمان گذاشت: «شماها مگه خواب ندارید؟ این موقع شب اینجا چی کار میکنید؟ برید بخوابید، فردا صبح یه دنیا کار داریم!» مجید شرمنده سرش را پایین انداخت و من دیگر عنان صبوریام را از کف داده بودم که عاجزانه التماسش کردم: «حاج آقا! تو رو خدا بذارید حرف بزنم! تو رو خدا به حرفام گوش کنید!» و هیچگاه مستقیم نگاهم نمیکرد که همانطور که سرش پایین بود، با لحنی پدرانه تعارفم کرد تا با آسودگی خاطر وارد خانهاش شوم: «بیا تو دخترم! بیا تو باباجون!» که مامان خدیجه هم رسید و با دیدن آشفته حالیام، شوهرش را کنار زد و آنچنان در آغوشم کشید که غافلگیر شدم. با هر دو دستش، بدن لرزان از ترسم را به سینهاش چسبانده و زیر گوشم زمزمه میکرد: «آروم باش مادر جون! قربونت برم، آروم باش!» و همانطور که در حمایت دستهای مهربانش بودم، با قدمهایی بیرمق وارد اتاق شدم. آسید احمد پایین اتاق دمِ در نشست و اشاره کرد تا مجید هم کنارش بنشیند. مامان خدیجه هم مرا با خودش بالای اتاق بُرد و پهلوی خودش نشاند و سعی میکرد تکیهام را به پشتی دهد تا نفسم جا بیاید. آسید احمد سرش را پایین انداخته و با سر انگشتانش با تار و پود فرش بازی میکرد و میدیدم جگر مامان خدیجه برایم آتش گرفته که اینچنین دلسوزانه نگاهم میکند. چشمان مجید از همان سمت اتاق، از صورتم دل نمیکَند و از نگرانی حالم پَر پَر میزد که آسید احمد هم تپشهای قلب عاشقش را حس کرد و با لبخندی پُر مِهر و محبت، دلداریش داد: «نترس باباجون! خانمت یه خورده دلش گرفته! زینبسادات ما هم همینجوره! یه وقتایی دلش میگیره و گریه میکنه!» هنوز دست مامان خدیجه پشتم بود و با دست دیگرش، دستهای لرزانم را از زیر چادر گرفته بود تا از گرمای محبتش آرام شوم و من همچنان بیصدا گریه میکردم و دیگر نفسهایم به شماره افتاده بود که صدا زد: «زینبسادات! مادر یه لیوان آب بیار!» و زینبسادات مثل اینکه تا آن لحظه جرأت نمیکرد از اتاقش بیرون بیاید، با عجله به سمت آشپزخانه رفت و برایم لیوانی آب آورد. مامان خدیجه لیوان آب را از دستش گرفت و اشاره کرد تا دوباره به اتاقش برود. اصرار میکرد تا ذرهای آب بخورم و من فقط میخواستم خودم به همه چیز اعتراف کنم که سرم را پایین انداختم تا چشمم به چشم آسید احمد نیفتد و اشک چشمم بند نمیآمد که میان گریههای مظلومانهام با صدایی لرزان شروع کردم: «من وهابی نیستم، من سُنی ام! خونوادهام همه اهل سنت هستن. فقط بابام... اونم سُنی بود...» و نمیتوانستم بیمقدمه بگویم چه بر سرِ پدر اهل سنتم آمد که به یک وهابی افراطی بدل شد، پس قدمی عقبتر رفتم: «ولی مجید شیعهاس. برای کار تو پالایشگاه اومده بود بندر و مستأجر طبقه بالای خونه ما بود. یکسال و یکی دو ماه پیش با هم ازدواج کردیم و تو همون طبقه زندگیمون رو شروع کردیم. ما هیچ مشکلی با هم نداشتیم، نه خودمون، نه خونوادههامون، همه چی خوب بود...»
https://eitaa.com/zandahlm1357
@shervamosigiirani - غم زیبا-شهرام ناظری.mp3
1.44M
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍂🌺🍂
🌺
مر عاشقان را پند کس هرگز نباشد سودمند
نی آن چنان صیدیست این، کو را توانی کرد بند
ذوق سر سرمست را هرگز نداند عاقلی
حال دل بیهوش را هرگز نداند هوشمند
بیزار گردند از شهی شاهان اگر بویی برند
زان بادهها که عاشقان در مجلس دل میخورند
خسرو وداع ملک خود از بهر شیرین میکند
فرهاد هم از بهر او بر کوه میکوبد کلند
#مولوی
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🆔 https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
دشمنان زخم خورده و كمين كرده ي انقلاب، سالها انتظار چنين روزهايي را كشيده اند و اكنون همچون خفاشاني
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تقسيم شدن ملت به گروهها و دستههاي متعارض و عمده كردن اختلافات كم اهميت و احساسات غيرمنطقي و به فراموشي سپردن اصول
مهمي كه ميان همه ي ملت ما و لااقل ميان اكثريت عظيمي از آنان مشترك است، و به فراموشي سپردن حضور دشمن و خطرات جبران ناپذير ناشي از آن، بزرگترين فاجعه براي ملتي است كه ميخواهد حق تضييع شده ي خود را احيا كند و خود را از وابستگي به بيگانگان برهاند. ما با راه درازي كه به سوي آينده ي درخشان كشور و ملتمان در پيش داريم، و با دشمنان عنودي كه مايلند به هر قيمت، ما را از پيمودن اين راه و رسيدن به آن آينده مانع شوند، به حكم عقل و دين و تجربه، بايد صفوف خود را مستحكم و يكپارچه كنيم و از اختلافات بپرهيزيم. دوگونگي سليقهها و حتّي بينشها، در هنگامي كه اصول مشتركي همه ي ملت را به يكديگر از بن و بنياد پيوند ميدهد، به هيچ وجه نبايد به معارضه و جدال بينجامد. در اين دوران حساس كه سياستهاي بيگانه از مدتها پيش به خود وعده داده بودند كه در آن شاهد اختلافات شديدي ميان ملت ما باشند، برادران و خواهران عزيز هم ميهن بايد بيش از هميشه به حفظ وحدت و هماهنگي اهتمام ورزند و مانند گذشته، دشمنان اسلام و ايران را
مأيوس كنند. شايسته است كه علماي اعلام و ائمه ي محترم جمعه و گويندگان اسلامي و طلاب و دانشجويان عزيز و نمايندگان محترم مجلس شوراي اسلامي و روشنفكران و نويسندگان و هنرمندان، اين حقيقت والا را با هزار زبان براي همه روشن و همه را بدان ارشاد كنند. ۳) از اوايل پيروزي انقلاب، يكي از توطئههاي دشمنان كه سعي ميشد به وسيله ي عناصر خائن، در داخل كشور به مرحله ي اجرا درآيد، به ركود كشيدن كارهاي كشور
و تعطيل حركت و توليد و آفرينش و نوآوري علمي و عملي بود. خوشبختانه با هشدارهاي مكرر حضرت امام (قدّس سرّه الشّريف) و هشياري و آگاهي مردم، همواره اين توطئه ي خباثت آميز كه به زيان هدفهاي انقلاب و بر ضد آسايش و رفاه عموم است، خنثي ميگرديده است. در اين برهه ي حساس كه دشمنان بيش از هميشه به خرابكاري در نظام جمهوري اسلامي ميانديشند، لازم است كه با هوشياري عمومي ملت، اين توطئه نيز خنثي گردد. امروز بايد علي رغم خواست دشمن، چرخهاي نظام جمهوري اسلامي، بهتر و روانتر از هميشه حركت كند. بايد روند توليد داخلي، اعم از توليدات كشاورزي و
صنعتي شتاب گيرد و دستگاههاي اداري و دولتي و نهادهاي انقلابي، حوزههاي علميه و دانشگاهها و مراكز تحقيقاتي، مؤسسات فرهنگي و هنري، روند حركت خودكفايي در ارتش و سپاه و ساير مراكز توليدي، مراكز كسب و پيشه وري و ديگر بخشهاي دولتي و غيردولتي كه به نحوي در اداره ي امور كشور و تأمين نيازهاي حال و آينده ي جامعه نقش دارند، با همتي بلندتر و انگيزه يي بيشتر از گذشته، به كار مشغول باشند.
ادامه دارد....👇👇👇👇
https://eitaa.com/zandahlm1357
توصيه ي امام در بستر بيماري
توصيه ي امام در بستر بيماري بهار سال ۱۳۶۵ را - روزي كه امام (ره) در بستر بيماري بودند - فراموش نمي كنم. ايشان دچار ناراحتي قلبي شده بودند و تقريباً ده، پانزده روزي در بستر بيماري بودند. در آن زمان من در تهران نبودم. آقاي حاج احمد آقا به من تلفن كردند و گفتند سريعاً به آن جا بياييد؛ فهميدم كه براي امام (ره) مسأله يي رخ داده است. آناً حركت كردم و پس از چند ساعت طي مسير، خود را به تهران رساندم. اولين نفر از مسؤولان كشور بودم كه شايد حدود ده ساعت پس از بروز حادثه، بالاي سر ايشان حاضر شدم. در آن وقت برادر عزيزمان جناب آقاي هاشمي در جبهه بودند و هيچ كس ديگر هم از اين قضيه مطلع نبود.
روزهاي نگران كننده و سختي را گذرانديم. خدمت امام (ره) رفتم و هنگامي كه نزديك تخت ايشان رسيدم، منقلب شدم و نتوانستم خودم را نگهدارم و گريه كردم. ايشان تلطف فرمودند و با محبت نگاه كردند. بعد چند جمله گفتند كه چون كوتاه بود، به ذهنم سپردم؛ بيرون آمدم و آنها را نوشتم. برادر عزيزمان آقاي صانعي هم در اتاق بودند. از ايشان كمك گرفتم، تا عين جملات امام (ره) را بازنويسي كنم.
در آن لحظه يي كه امام (ره) ناراحتي قلبي پيدا كرده بودند، ما بشدت نگران بوديم. وقتي كه من رسيدم، ايشان انتظار و آمادگي براي بروز احتمالي حادثه را داشتند. بنابراين، مهمترين حرفي كه در ذهن ايشان بود، قاعدتاً ميبايد در آن لحظه ي حساس به ما ميگفتند. ايشان گفتند: قوي باشيد، احساس ضعف نكنيد، به خدا متكي باشيد، «اشدّاء علي الكفّار رحماء بينهم»
باشيد، و اگر با هم بوديد، هيچ كس نمي تواند به شما آسيبي برساند. به نظر من، وصيت سي صفحه يي امام (ره) ميتواند در همين چند جمله خلاصه شود.
سخنراني در مراسم بيعت ائمه ي جمعه ي سراسر كشور به اتفاق رئيس مجلس خبرگان ۱۲/۴/۶۸
https://eitaa.com/zandahlm1357
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا … لا تَعاوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ. (مائده/۲)
بر ارتکاب گناه و تجاوز از حدود الهی کمککار یکدیـگر نباشید.
یقیناً انگیزه بسیاری از جوانان از پوشیدن لباسهای نامناسب جلبتوجه و تحریک جنس مخالف است درصورتیکه پوشش مردان نباید اینچنین باشد.
لباسهای جلف، تنگ، چسبان و سایهدار، ساییده و زخمی و پیراهنهای آبرفته بالای کمر و یا با آستینهای بسیار کوتاه و شلوارهای فاق کوتاه و… که بعضیاوقات با تصاویر و یا نوشتههای خاصی همراه میگردد و مانند اینها که در هر زمان، طبق مدهای فشن تغییر میکند و برآمدگی بدن و نمودهای جنسیتی را برجسته و نمایان میسازد همگی جزء مفاسد جنسی در لباسهای مردانه است که برای سالمسازی و امنیت اخلاقی جامعه باید با آن مقابله کرد.
┄┅┅❅♥️❅┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وَرَبُّكَ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَيَخْتَارُ ۗ مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ ۚ سُبْحَانَ اللَّهِ وَتَعَالَىٰ عَمَّا يُشْرِكُونَ - قصص 68
پروردگار تو هر چه را بخواهد میآفریند، و هر کس را بخواهد برمیگزیند، و مردمان (پس از صدور فرمان خدا دربارهی چیزی و کسی) حق انتخاب و اختیار ندارند. خداوند بسی منزّهتر و بالاتر از آن است که چیزی را شریک او قرار دهند.
📺 تلاوتی بی نظیر و ماندگار، آیات 68 تا 75 سوره مبارکه قصص با صدای استاد عبدالباسط
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هر روز با امام رضا
@zandahlm1357
@HashtominEmam
آرشیو
مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)