#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
🦋هنر زن بودن (قسمت 9) ♨️داوری های نادرست و غیر عادلانه و ظلم و تحقیر زن باعث شده که زن: 🚫_جایگاه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ج1 خودشناسی.mp3
49.79M
🦋هنر زن بودن (قسمت 10)
♨️داوری های نادرست و غیر عادلانه و ظلم و تحقیر زن باعث شده که زن:
🚫_جایگاه خود را نداند.
🚫_به زن بودنش افتخار نکند.
🚫_برای مردگونه بودن تلاش کند.
✅ مباحثی که ان شاء الله قرار است در "هنر زن بودن" بررسی شود
🎵استاد محمدجعفرغفرانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔆 گشت ارشاد در اسرائیل
🕎 این جا یک کشور اسلامی نیست که یک نفر با شلاق افتاده دنبال دخترهایی که حجاب مناسبی ندارند، اینجا رژیم جعلی اسرائیل است.
🔯 اینجا اسرائیل است و یهودی ها دارند عکس های نامناسب تبلیغاتی یک بنر را می پوشانند.
📌 بازنشر کلیه مطالب جهت روشنگری عموم مردم ، با ذکر #صلوات ، بدون ذکر منبع هم مجاز است.
44.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تحول فاطمه خانم قادری گل🌸🌸🌺🌺🌹🌹💐💐
.......:
۵۲- هرگز کسی را کوچک نشماریم
علی بن یقطین از بزرگان صحابه و مورد توجه امام موسی بن جعفر علیه السلام و وزیر مقتدر هارون الرشید بود. روزی ابراهیم جمال (ساربان) خواست به حضور وی برسد. علی بن یقطین اجازه نداد. در همان سال علی بن یقطین برای زیارت خانه خدا به سوی مکه حرکت کرد و خواست در مدینه خدمت موسی بن جعفر علیه السلام برسد. حضرت روز اول به او اجازه ملاقات نداد. روز دوم محضر امام علیه السلام رسید. عرض کرد:
آقا! تقصیر من چیست که اجازه دیدار نمی دهی؟
حضرت فرمود:
- به تو اجازه ملاقات ندادم، به خاطر اینکه تو برادرت ابراهیم جمال را که به درگاه تو آمده و تو به عنوان اینکه او ساربان و تو وزیر هستی اجازه ملاقات ندادی. خداوند حج تو را قبول نمی کند مگر اینکه ابراهیم را از خود، راضی کنی.
می گوید عرض کردم:
- مولای من! ابراهیم را چگونه ملاقات کنم در حالیکه من در مدینهام و او در کوفه است. امام علیه السلام فرمود:
- هنگامی که شب فرا رسید، تنها به قبرستان بقیع برو، بدون اینکه کسی از غلامان و اطرافیان بفهمد. در آنجا شتری زین کرده و آماده خواهی دید. سوار بر آن میشوی و تو را به کوفه میرساند.
علی بن یقطین به قبرستان بقیع رفت. سوار بر آن شتر شد. طولی نکشید در کوفه مقابل در خانه ابراهیم پیاده شد. درب خانه را کوبیده و گفت:
- من علی بن یقطین هستم.
ابراهیم از درون خانه صدا زد: علی بن یقطین، وزیر هارون، در خانه من چه کار دارد؟
علی گفت: مشکل مهمی دارم.
ابراهیم در را باز نمی کرد. او را قسم داد در را باز کند. همین که در باز شد، داخل اتاق شد. به التماس افتاد و گفت:
- ابراهیم! مولایم امام موسی بن جعفر مرا نمی پذیرد، مگر اینکه تو از تقصیر من بگذری و مرا ببخشی.
ابراهیم گفت: خدا تو را ببخشد.
وزیر به این رضایت قانع نشد. صورت بر زمین گذاشت. ابراهیم را قسم داد تا قدم روی صورت او بگذارد؛ ولی ابراهیم به این عمل حاضر
نشد. مرتبه دوم او را قسم داد. وی قبول نمود، پا به صورت وزیر گذاشت. در آن لحظه ای که ابراهیم پای خود را روی صورت علی بن یقطین گذاشته بود، علی میگفت:
- (اللهم أشهد). خدایا! شاهد باش.
سپس از منزل بیرون آمد. سوار بر شتر شد و در همان شب، شتر را بر در خانه امام در مدینه خواباند و اجازه خواست وارد شود. امام این دفعه اجازه داد و او را پذیرفت. [۱]
----------
[۱]: بحار: ج ۴۸، ص ۸۵.
جلد ۲
📚داستانهای بحار الانوار
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
قسمت اول: از وقتی که حرف زدن یاد گرفتم تو آلمان زندگی می کردیم. نه اینکه آلمانی باشیم، نه. ایرانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قسمت دوم
آن روزها همه چیز خاکستری و سرد بود، حتی چله ی تابستان. پدرم سالها در خیالش مبارزه کرد و مدام از آرمانش گفت به این امید که فرزندانش را تقدیم سازمان کند، که نشد.. که فرزندانش عادت کرده بودند به شعارزدگی پدر، و رنگ نداشت برایشان رجزخوانی هایش. وبیچاره مادر که تنها هم صحبتش، خدایش بود. که هر چه گفت و گفت، هیچ نشد.
در آن سالها با پسرهای زیادی دوست بودم. در آن جامعه نه زشت بود، نه گناه. نوعی عادت بود و رسم. پدر که فقط مست بود و چیزی نمیفهمید، مادر هم که اصلا حرفش خریدار نداشت. میماند تنها برادر که خود درگیر بود و حسابی غربی.
اما همیشه هوایم را داشت و عشقش را به رخم میکشد، هروز و هر لحظه، درست وقتی که خدایِ مادر، بی خیالش میشد زیر کتک ها و کمربندهای پدر. خدای مادر بد بود. دوستش نداشتم. من خدایی داشتم که برادر میخواندمش. که وقتی صدای جیغ های دلخراشِ مادر زیر آوار کمربند آزارم میداد، محکم گوشهای را میگرفت و اشکهایم را میبوسید. کاش خدای مادر هم کمی مثله دانیال مهربان بود. دانیال در، پنجره، دیوار، آسمان و تمام دنیایم بود..
کل ارتباط این خانواده خلاصه میشد در خوردن چند لقمه غذا در کنار هم، آن هم گاهی، شاید صبحانه ایی، نهاری. چون شبها اصلا پدری نبود که لیست خانواده کامل شود.
روزهای زندگی ما اینطور میگذشت.آن روزها گاهی از خودم میپرسیدم: یعنی همه همینطور زندگی میکنند؟؟ حتی خانواده تام؟؟؟ یا مثلا معلم مدرسه مان، خانوم اشتوتگر هم از شوهرش کتک میخورد؟؟ پدر لیزا چطور؟؟ او هم مبارز و دیوانه است؟؟
و بی هیچ جوابی، دلم میسوخت برای دنیایی که خدایش مهربان نبود، به اندازه ی برادرم دانیال..
روزها گذشت و من جز از برادر، عشق هیچکس را خریدار نبودم. بیچاره مادر که چه کشید در آن غربت خانه. که چقدر بی میل بودم نسبت به تمام محبتهایش و او صبوری میکرد محضه داشتنم.
اما درست در هجده سالگی، دنیایم لرزید.. زلزله ایی که همه چیز را ویران کرد. حتی، خدایِ دانیال نامم را..
و من خیلی زود وارد بازی قمار با زندگی شدم..
اینجا فقط مادر با خدایش فنجانی چای میخورد..
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
#انسان_شناسی ۲۸ #استاد_شجاعی #استاد_میرباقری ❣یه قلبِ سالم، گرسنه میشه! هوس میکنه! از گرسنگی،
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5812001267374886492.mp3
11.62M
#انسان_شناسی ۲۹
#استاد_شجاعی
#آیتالله_جوادی_آملی
⚡️وقتی یه کسی، یه کار بدی، در حقّم میکنه، تموم ذهن و قلبم درگیرش میشه!
⚡️تا یه مشکلی برام پیش میاد، دیگه مدیریت روح خودم رو از دست میدم!
⚡️به محض اینکه بین چند تا فشار مختلف، گیر میکنم، تموم آرامشم از دست میره!
چرا من اینجوریاَم ؟
چکار کنم که خوب بشم؟
گلهاي تاز ه 171-استاد شجريان - كانال شعر و موسيقي اصيل ايراني.mp3
3.4M
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍂🌺🍂
🌺
اگر دستم رسد روزی که انصاف از تو بستانم
قضای عهد ماضی را شبی دستی برافشانم
چنانت دوست میدارم که گر روزی فراق افتد
تو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانم
دلم صد بار میگوید که چشم از فتنه بر هم نه
دگر ره دیده میافتد بر آن بالای فتانم
تو را در بوستان باید که پیش سرو بنشینی
و گر نه باغبان گوید که دیگر سرو ننشانم
رفیقانم سفر کردند هر یاری به اقصایی
خلاف من که بگرفته است دامن در مغیلانم
به دریایی درافتادم که پایانش نمیبینم
کسی را پنجه افکندم که درمانش نمیدانم
فراقم سخت میآید ولیکن صبر میباید
که گر بگریزم از سختی رفیق سست پیمانم
مپرسم دوش چون بودی به تاریکی و تنهایی
شب هجرم چه میپرسی که روز وصل حیرانم
شبان آهسته مینالم مگر دردم نهان ماند
به گوش هر که در عالم رسید آواز پنهانم
دمی با دوست در خلوت به از صد سال در عشرت
من آزادی نمیخواهم که با یوسف به زندانم
من آن مرغ سخندانم که در خاکم رود صورت
هنوز آواز میآید به معنی از گلستانم
#سعدی
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🆔 https://eitaa.com/zandahlm1357
امام صادق علیه السلام
۱۲۸. خدایا! از تو میخواهم تا بر محمد و اهل بیت ایشان درود فرستی و اجازه فرمایی برای فرجِ آنکه فرج همه اولیا و برگزیدگان تو از آفریدگانت به فرج اوست. بحار الانوار
۱۲۹. خدا رحمت کند کسی که خود را وقف ما کند، خدا رحمت کند کسی را که امر (ولایت) ما را زنده کند. بحار الانوار
https://eitaa.com/zandahlm1357
🔰چه كار كنيم تا امام زمان(عج) از ما راضي باشد؟
اگر مي خواهيد رضايت آقا امام زمان(عج) و به دنبال آن رضايت خداوند را به دست بياوريد ، در يك جمله بهترين عمل اين است كه :
آن چه را خداوند واجب كرده است، انجام دهيد و آن چه را حرام كرده است، ترك نماييد.
👈 اما شيعيان در عصر غيبت وظايف ديگري دارند كه به طور مختصر به برخي از آن ها با استفاده از روايات اشاره مي كنيم:
1️⃣ معرفت و شناخت مقام امام و امامت ولايت
🔸 فضيل گفت از حضرت ابو جعفر(ع) شنيدم مي فرمود: هر كس بدون امام بميرد مرگ او چون مردن مردم جاهليت است هرگز عذر مردم را در شناختن امام نمي پذيرند، كسي كه با شناختن امام بميرد ، او را زياني نخواهد رسيد چه جلوتر از ظهور امام بميرد يا بعد از آن و كسي كه بميرد؛ در حالي كه امامش را شناخته، از دنيا برود، مانند كسي است كه با قائم(عج) در خيمه او بوده است.
2️⃣ انتظار فرج
🔸 دومين وظيفه اي كه شيعيان در عصر غيبت دارند، انتظار فرج است: اما سجاد(ع) خطاب به ابو خالد كابلي مي فرمايد:
👈 «اي ابو خالد مردم زمان او كه معتقد به امامت وي هستند و منتظر ظهور او هستند، از مردم تمام زمانها بهترند؛ زيرا خداوند عقل و فهمي به آنها داده كه غيبت در نزد آن ها حكم مشاهده را دارد ! خداوند آن ها را در آن زمان مثل كساني مي داند كه با شمشير در پيش روي پيغمبر (عليه دشمنان دين ) پيكار كرده اند، آن ها مخلصان حقيقي و شيعيان راستگوي ما هستند كه مردم را به طور آشكار و نهان به دين خدا مي خوانند. و هم فرمود: انتظار فرج بزرگترين فرج است.»
3️⃣ دعا براي حضرت
🔸 خود امام زمان(عج)، در توقيع معروفي مي فرمايد:
👈 «وَ أَكْثِرُوا الدُّعَاءَ بِتَعْجِيلِ الْفَرَج. براي تعجيل فرج، بسيار دعا كنيد.»
4️⃣ حزن اندوه در فراق حضرت
🔸 سدير صيرفي گفت: من و مفضّل بن عمر و ابو بصير و ابان بن تغلب به حضور امام جعفر صادق(ع) شرفياب شديم. ديديم حضرت روي زمين نشسته و عبائي بي يقه پوشيده، كه آستين هايش كوتاه بود ، و در آن حال مانند پدر فرزند مرده جگر سوخته گريه مي كرد و آثار حزن از رخسار مباركش پيدا بود به طوري كه رنگش تغيير كرده بود و در حالي كه كاسه چشمش پر از اشك بود، مي فرمود:
👈 «اي آقاي من ! غيبت تو خواب را از من ربوده و لباس صبر بر تنم تنگ نموده و آرامش جانم را سلب كرده!.
اي آقاي من ! غيبت تو مصائب مرا به اندوه ابدي كه يكي بعد از ديگري از ما را مي ربايد، و جمع ما را بهم مي زند، كشانده است. من با شك چشم و ناله هاي سينه ام كه از مصائب و بلاهاي گذشته دارم نمي نگرم؛ جز اين كه در نظرم بزرگتر و بدتر از آنها مجسم مي گردد.»
🔹 وقتي امام صادق(ع) اين چنين در فراق حضرت مهدي(عج)، اين چنين ناله مي زند و اشك مي ريزد، تكليف من و شما روشن است!
5️⃣ عهد وپيمان
🔸 در دعاي عهد كه از امام صادق(ع) نقل شده است، اين گونه ميخوانيم:
👈 «اللَّهُمَّ إِنِّي أُجَدِّدُ لَهُ فِي صَبِيحَةِ يَوْمِي هَذَا وَ مَا عِشْتُ مِنْ أَيَّامِي عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَيْعَةً لَهُ فِي عُنُقِي لَا أَحُولُ عَنْهَا وَ لَا أَزُولُ أَبَدا؛ خداوندا ! من بامداد امروز كه در آن بسر مي برم و هر بامدادي تا زنده ام عهد و پيمان خود را با امام خويش تجديد مي كنم، و بيعت او را بگردن مي گيرم و هيچ گاه آن را از نظر دور نمي دارم و از ياد نمي برم.»
6️⃣ رعايت تقوي و مانع وصول به حضرت
🔸 مهمترين وظيفه شيعيان در عصر غيبت اين است كه تقواي الهي داشته باشند و اتفاقا همين كم تقوايي ما شيعيان است كه اين همه سال از فراق آن حضرت رنج مي بريم.
#مهدویت
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄