eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
47.7هزار عکس
34.7هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ادامه داستان يک فنجان چاي با خدا👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 قسمت شصت ونه: روز بعد به محضِ دیدنِ دنیا، چشم به در دوخته منتظرِ حسام ماندم. امروز گره از تمامِ معماهایِ روزهایِ بی دانیالیم باز میشد. دلشوره ی عجیبی داشتم. میترسیدم حرفهایِ حسام در موردِ سلامتیِ برادرم، دروغی به اصطلاح مصلحتی باشد مِن بابِ مراعاتِ حالِ بیمارم.. هر ثانیه که میگذشت توفیری با گذرِ یکسال نداشت و ترسی که آوار میشد بر سرِ ذهنیاتم. من با خدایِ حسام در آن نفسهایِ همدم با مرگ حرف زدم و او خیلی زود جوابم را داد. پس رسم معرفت نبود گذاشتن و گذشتن. و من باز صدایش کردم. تا باز شود سرِ این غده ی چرکین و رها شوم از نبودنِ برادر و خدایی که حالا میخواستمش.. یالله گویی حسام هواسم را به در جمع کرد. آن مرد آمد. با ریشی بلند و موهایی مشکی و نامرتب که خبر میداد که ماندگاریش رویِ تخت بیمارستان. آرام و خمیده راه میرفت و یکی از پاهایش را تقریبا روی زمین میکشید. با هر گام کمی ابروهایش را جمع میکرد و مقداری می ایستاد. عثمانِ چه کرده بود با جسمِ این جوانِ مهربان و چه خیالی برایِ من داشت؟؟ ترسیدم. آن شب او گریخت. پس باید هر لحظه انتظارِ آمدنش را میکشیدم. و اگر میآمد.. حسام روی صندلی کنار تخت نشست. هنوز هم لبخند به لب داشت، با همان، سربه زیریِ همیشگی اش. راستی چرا هیچ وقت به صورتم چشم نمیدوخت؟؟ با متانت خاصی سلام کرد و حالم را جویا شد. بی مقدمه نام دانیال را بر زبان چرخاندم. با لبخندی محسوس، سرش را تکان داد ( چشم.. الان همه ی ماجرا رو خط به خط تعریف میکنم. اما قبلش.. چون میدونم نگرانید و اینکه زیاد به بنده اعتماد ندارین، قرار شد اول با دانیال صحبت کنید..) حسی خنک و شیرین در تمامِ وجودم سرازیر شد. دانیال.. دانیال من.. شنیدن صدایش تنها آرزویِ آن روزهایم بود. از فرط خوشحالی لشکری از بی قراری به قلبم هجوم آورد. نمیدانستم باید بدودم؟ پرواز کنم؟ یا جیغ بکشم؟ به سختی رویِ تخت نشستم. ( کو.. کجاست..) لبخندش عمیق تر شد ( عجب خواهری داره این عتیقه.. اجازه بدین..) یک گوشی از جیب پیراهنش درآورد و دکمه ایی را فشار داد و آن را رویِ گوشش قرار داد ( الو، آقایِ بادمجون بم.. تشریف دارین پشت خط؟؟ .. بعله.. بعله.. الحمدالله حالشون خوبه.. به کوریِ چشم بعضی از دشمنان، بنده هم خیلی خیلی خوبم. بعدا حالتو رو هم به طور ویژه میگیرم.. ) با چه کسی حرف میزد؟ یعنی دانیال، برادر من، پشتِ همین خط بود؟؟ گوشی را به سمتم گرفت. دستانم یخ زد. به کندی گوشی را نزدیک صورتم گرفتم. نفسهایم تند بود و نوایی از حنجره ام، یارایِ خروج نداشت. صدایش بلند شد. پر شور و هیجان ( الو.. الو.. ساراجان.. خواهر گلم..) نمیتوانستم جوابش را بدهم. خودش بود. همان دانیالِ خندان و پرحرف. اما حالا گریه میکرد. در اوج خنده، گریه میکرد. (سارایی.. بابا دق کردم.. یه چیزی بگو صداتو بشنوم.. ). اشک ریختم. برایِ اولین بار اشک ریختم. هق هق گریه هایم آنقدر بلند بود که دانیال را از حالم با خبر کند. و او با تمامِ شیرین زبانی ، برادرانه هایش را خرجِ آرامشم میکرد. صدایش زدم نه یکبار که چندین مرتبه. و او هربار مثله خودش پاسخم را داد. هر چه بیشتر میشنیدم،حریصتر میشدم و این اشتها پایان نداشت. بعد از مدتی عقده گشایی؛ در آخر از من خواست تا به حسام اعتماد کنم. ونمیداست که من نخواسته به این جوانِ محجوب اعتماد کرده بودم، قبل از آنکه خود بخواهم. دوست نداشتم تماس تمام شود، اما شد و چاره ایی جز این نبود. ادامه دارد.. رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹 https://eitaa.com/zandahlm1357
اخلاق مهدوی 76.mp3
4.49M
💠 🎤 با توضیحات 🎬 جلسه 52 👈زمان های مناسب دعا در روز ❇️ 90 جلسه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@shervamusiqiirani-4 - ساز و آواز.mp3
5.47M
‌✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍂🌺🍂 🌺 رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن ترک من خراب شب گرد مبتلا کن ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن از من گریز تا تو هم در بلا نیفتی بگزین ره سلامت ترک ره بلا کن ماییم و آب دیده در کنج غم خزیده بر آب دیده ما صد جای آسیا کن خیره کشی است ما را دارد دلی چو خارا بکشد کسش نگوید تدبیر خونبها کن بر شاه خوبرویان واجب وفا نباشد ای زردروی عاشق تو صبر کن وفا کن دردی است غیر مردن آن را دوا نباشد پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن گر اژدهاست بر ره عشقی است چون زمرد از برق این زمرد هی دفع اژدها کن 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🆔 https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......: ۲۶۱. یتیم تر از همه، آن یتیمی است که از امامش دور افتاده و قادر نیست او را بیابد و نمی داند که احکام دینش را چه سازد و از کجا تحصیل کند. تفسیر امام عسکری ۲۶۲. شیعیان ما در یک اندوه دائم به سر می‌برند، تا فرزندم (حضرت مهدی علیه السلام) که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم نوید ظهورش را داده، ظاهر شود. منتخب الاثر https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃دخیل دختر موسی بن جعفریم شاید گره ز کار فرو بسته وا کند... اللهم‌عجل‌لولیڪ‌الفرج‌بحق‌‌حضرت‌ معصومه‌سلام‌الله‌علیها🤲♥️ 💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
MiladHazratMasoumeh1394[03].mp3
2.87M
💠 عمه جان امام های منی (مدح) 🎙 بانوای : حاج میثم مطیعی 🌸 ویژه‌ولادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 امام جواد علیه السّلام : مَن زارَ قَبرَ عَمَّتي بِقُمَّ ، فَلَهُ الجَنَّةُ هركس قبر عمّه ام حضرت معصومه سلام الله علیها را در قم زيارت كند، بهشت پاداش اوست. 📚 كامل الزيارات، صفحه۵۳۶ ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
CQACAgQAAx0CVu8VSgACBCZilkQX6O8Bo-RQF_m_2buanvEtQAACJgoAAmoZIFKKDZeI-p01eyQE.mp3
3.02M
🌸 (س) ♨️مقام شفاعت حضرت معصومه(س) 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸خاڪ قم گشته مقدس 🌺از جلال فاطمه 🌸نورباران گشته این شهر 🌺ازجمال فاطمه 🌸گرچه شهرقم شده 🌺گنجینه علم وادب 🌸قطره‌ای باشد ز دریای 🌺ڪمـال فاطمه 🌸ولادت کریمه اهل بیت 🌺حضرت معصومه (س) 🌸و روز دختر مبارک
📗 کتاب «بانوی کرامت» 🔸 سیری در زندگانی حضرت فاطمه معصومه (س) ✍️ سلیمان صمدی رودباری 👇دریافت فایل pdf کتاب👇 ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄