eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
49.2هزار عکس
35.9هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مرده‌اند... .......: @zandahlm1357
.......: وقتی مادر سوگند می‌خورد مادر با دیدن تو شادمان می‌شود. چند روز است که چشم به در دوخته و خود را برای شنیدن هر خبری آماده ساخته. خیلی با خودش صحبت کرده و آسانی پذیرش هر خبری را از خدا خواسته، اما از درون ناراحت بوده. بارها با عکس تو حرف زده. تصویرت را در دامن گذاشته و از دوران کودکی ات تعریف کرده. شیطنتهای کودکانه ات را به یادت آورده. روزهای تحصیل و سختیهای زندگی برایش تداعی شده. بارها سعی کرده آخرین چهره ی تو را در ذهن خود ترسیم کند. آخرین بار که تو را دید. قبل از اعزام. قد کشیده ای. کمی مو در صورتت روییده. شبیه پدر خودش شده ای. کارهایت هم مثل اوست. نان را در چفیه ات می‌پیچی و به خانه می‌آوری. خیلی سریع متوجه زخم شانه ات می‌شود. قسم می‌خورد آن شب که مجروح شده ای، تا صبح خوابش نبرده. تاریخ آن شب را می‌گوید، تحقیقا درست است. روحش با تو بوده و نمی توانسته از تو جدا شود. خیلی مهربان است. صدایش می‌لرزد. دستت را می‌گیرد. وقتی از کنارش می‌گذری با دقت به سراپایت نگاه می‌کند. واقعیت حضور تو را به گونه ای امتحان می‌کند. چای، آب، میوه، نان،... هر چه در خانه دارد می‌آورد، عاطفه مادری اجازه نمی دهد که [صفحه ۱۰۳] صبر کند، شروع به نصیحت می‌کند: «... عزیز دلم جبهه دیگه بسه. درس و مشق هم خوبه. تو می‌تونی وارد دانشگاه بشی. ببین بچه‌های بتول خانوم وارد دانشگاه شدن. درس می‌خونن. چند روز هم رفتن پشت جبهه و برگشتن. تو هم درس را شروع کن تا ان شاء الله به زودی می‌خوام برات یه زن بگیرم... » خودش هم می‌خندد. شادی می‌کند. آرزویش را محقق می‌داند. «ازدواج پسرش». به چشمان تو نگاه می‌کند تا واکنش تو را بیابد. یک بار دیگر تکرار می‌کند: «می خوایم مبرات زن بگیریم. دخترش هم پیدا شده. یه خانواده ی خوب، دختره هم خیلی خوبه... » خنده ات می‌گیرد. نه از حرفهای مادر، بلکه از پیشنهاد نه چندان بد. دست خودت نیست، بدت نمی آید، ولی مقاومت می‌کنی: «... نه بابا. این حرفا چیه؟ من هنوز بچه ام. می‌خوام برم جبهه. اگر بمونم که می‌خوام درس بخونم... » مادر به حرفهایش ادامه می‌دهد. خانواده و دختر را توصیف می‌کند. مته را به دل تو می‌گذارد و می‌چرخاند. خودش را جا به جا می‌کند. آب دهان قورت می‌دهد و با آب و تاب تعریف می‌کند. می خواهد همین لحظه‌های اول ضربه فنی ات کند. ول کن نیست. می‌گوید و می‌خندد. تو هم می‌خندی. چهره ات قرمز شده. مثل بالای ارتفاع و هنگام عقب نشینی. اما اینجا نمی توانی عقب نشینی بکنی. دل مادر را مرنجان. سعی می‌کنی حرف را عوض کنی ولی موفق نیستی. مادر غلبه دارد. درد دست و کتف را مطرح می‌کنی. مادر همه چیز را فراموش می‌کند. دیگر حرف ازدواج را نمی زند. پیراهن نظامی را از تنت خارج می‌کند. چشمش که به پانسمان می‌افتد، چهره اش در هم می‌رود. لب می‌گزد: «مادر فدات بشه» موفق می‌شوی. مادر به دنبال چیزی می‌گردد تا درد تو را آرام کند. کیسه ی [صفحه ۱۰۴] دواها را می‌آورد و خودش به دنبال دم کردن یک جوشاندنی است. دو هفته استراحت هم به پایان می‌رسد. زخم کتف تو خوب شده و بخیه‌ها را کشیده اند. طرح اعزام مجدد در بین خانواده خیلی مشکل بود. کار به سرپیچی از دستور پدر کشید. او گفت بس است و دیگر نباید بروی، اما تو با آرامش ضرورت کار را گفتی و تصمیم خود را گرفتی. هر چند پدر تو را به پادگان رساند و مقداری هم پول داد ولی اشکهای مادر و گریه خواهر را نیز در آوردی. دوستان و فامیل هم به اندازه ی فهم و درک خود قضاوت کردند. بعضیها اعزام مجدد تو را فرار از مشکلات زندگی و بی علاقگی به تحصیل دانستند و عده ای دیگر خصلت غیرت را امری جدا ناشدنی از تو شمردند. اما همه برای تو آرزوی موفقیت و سلامت کردند. دفاع مقدس سینای شلمچه https://eitaa.com/zandahlm1357
💌 🌹 شهـــید محمد اسدی: 👈 این دنیا بسیار کوچک و گذراست و مثل یک دیوار میماند که ما بر لبه آن راه میرویم و انتهای این دیوار که هدف ماست، شهادت است و ما باید هدف خود را با دقت و هوشیاری ببینیم و با سرعت و اشتیاق به طرف آن بدویم و مواظب باشیم که در این مسیر کوچکترین لغزشی در ما به وجود نیاید که ممکن از این دیوار سقوط کنیم و به هدفمان که شهادت است نرسیم
Part13_گلستان سعدی.mp3
10.13M
📗کتاب صوتی با روایت دکتر اسماعیل آذر قسمت 3⃣1⃣
مرگ ناگهانی همچنین می‌گوید: کسی که آماده مرگ نیست، مرگ او ناگهانی است هرچند یک سال هم در بستر بیماری باشد. دانشمند با عمل از سخنان بزرگان است که: کسی که در این زمانه، عالم با عمل را بجوید، بدون عالم خواهد ماند. و کسی که طعام بدون شبهه بخواهد بدون غذا خواهد ماند، کسی که دوست بدون سختی ببیند، بدون دوست خواهد ماند. شیخ بهاء https://eitaa.com/zandahlm1357