eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
49.3هزار عکس
36هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
شود، و اگر با خدا و رسول او بجنگد و دست به تبهكاري در جامعه بزند ولي آدم نكشد و مالي را غارت نكند بايد تبعيد شود. آن مرد عرض كرد: فدايت شوم، حدّ تبعيد چه اندازه است؟ فرمود: بايد از شهري كه در آن مرتكب آن كارها شده است به جايي ديگر تبعيد شود و به مردم آن شهر هم بنويسند كه جارچي اعلام كند كه اين مرد تبعيدي است و كسي حق ندارد به او غذا و آب و زن بدهد. اگر از آن شهر به شهري ديگر رفت به اهالي آن شهر نيز همين مطالب را بنويسند، و يك سال با وي چنين رفتار شود، بعد از يك سال بناچار توبه خواهد كرد، آن مرد عرض كرد: قربانت گردم، اگر به خاك مشركان رفت چه؟ فرمود: اگر بخواهد وارد خاك مشركان شود بايد گردنش را بزنند۴. ۳- صدوق از فقيه مروزي، از ابوبكر نيشابوري، از طائي، از پدرش، از حضرت رضا از پدرانش، از علي بن ابي طالب (ع) روايت كرده است كه اميرالمومنين (ع) درباره اين سخن خداي عزّوجلّ (خورندگان حرام) ۵ فرمود: او كسي است كه براي برادرش كاري انجام مي‌دهد و آن گاه هديه او را مي‌پذيرد۶. ۴- عياشي از هشام بن شرقي از ابوالحسن الخراساني (ع) روايت كرده است كه فرمود: خداوند، همان گونه كه خود خويشتن را وصف كرده، يگانه است و بي نياز است و نور است. سپس فرمود (بلكه دست خداوند باز است) ۷، هشام گويد: من با دست خود به دست آن حضرت اشاره كردم و گفتم: آيا خداوند هم چنين دستهايي دارد؟ فرمود: در اين صورت او يك مخلوق بود۸. ۵- صدوق از حاكم ابوعلي حسين بن احمد بيهقي، از محمد بن يحيي صولي، از سهل بن قاسم نوشجاني روايت كرده است كه گفت: مردي به حضرت رضا (ع) عرض كرد: يا بن رسول الله، از قول عروه بن زبير نقل مي‌شود كه گفت: رسول خدا (ص) در حال تقيه رحلت فرمود، حضرت رضا (ع) فرمود: بعد از آيه (اي رسول آنچه را خدايت به تو فرستاد ابلاغ كن و اگر اين كار را نكني پس رسالت او را انجام نداده اي و خداوند تو را از شرّ مردم حفظ مي‌كند) ۹، كه خداوند حفظ جان رسول خدا (ص) را تضمين فرموده كه آن حضرت هر گونه تقيه اي را كنار گذاشت و امر خداي تعالي را بيان فرمود، ليكن پس از رحلت آن جناب، قريش آنچه خواستند كردند، قبل از نزول اين آيه، شايد تقيه مي‌فرمود۱۰. ۶- عياشي از احمد بن محمد روايت كرده است كه گفت: به ابوالحسن الرضا (ع) نامه اي نوشتم و آن حضرت نامه اي نوشت و در پايان آن مرقوم فرمود: مگر از زياد پرسيدن نهي نشده ايد؟ پس چرا باز نمي ايستيد، از اين كار بپرهيزيد، زيرا پيشينيان شما به سبب همين زياد پرسيدنشان به هلاكت در افتادند. خداوند تبارك و تعالي مي‌فرمايد (اي كساني كه ايمان آورده ايد سؤال نكنيد از چيزهايي كه... كافران) ۱۱. ۷- عياشي از ابن فضيل روايت كرده است كه گفت: از حضرت ابوالحسن (ع) درباره آيه (هنگام فرا رسيدن مرگ وصيت كنيد و دو نفر عادل يا دو نفر از غير خودتان را شاهد بگيريد) ۱۲ پرسيدم، فرمود: مقصود از آن دو شاهد خودي دو مسلمان است، و مقصود از دو شاهد غير خودي دو نفر از اهل كتاب است اگر شاهدي از اهل كتاب نيافتند، از بين مجوسيان انتخاب كنيد; چرا كه رسول خدا (ص) با آنان معامله اهل كتاب فرمود. اين (انتخاب دو شاهد اهل كتاب) در صورتي است كه شخص مسلمان در ديار غربت بميرد [ در اين صورت بايد در پي دو مرد مسلمان برآيد كه آنها را بر وصيت خود گواه گيرد، و چنانچه دو مسلمان نيافت دو مرد از اهل كتاب را گواه گيرد. حمران گويد: حضرت ابوعبدالله (صادق) (ع) فرمود: پس دو مرد مسلمان براي گواه گرفتن بر وصيت خود طلب كند ] و اگر دو مسلمان نيافت دو نفر مرد ذمي از اهل كتاب را كه مورد اعتماد و رضايت هم كيشانشان باشند گواه گيرد۱۳. منبع حديث ۱- مائده / ۶. ۲- تفسير عيّاشى ۱/ ۳۰۰. ۳- مائده / ۳۳. ۴- تفسير عيّاشى ۱/ ۳۱۷. ۵- مائده / ۴۲. ۶- عيون اخبار الرضا ۲/ ۲۸. ۷- مائده / ۶۴. ۸- تفسير عيّاشى ۱/ ۳۳۰. ۹- مائده / ۶۷. ۱۰- عيون اخبار الرضا ۲/ ۱۳۰. ۱۱- تفسير عيّاشى ۱/ ۳۴۶-۳۴۷، آيه در سوره مائده / ۱۰۱-۱۰۲. ۱۲- مائده / ۱۰۶. ۱۳- تفسير عيّاشى ۱/ ۳۴۹. امام رضا علیه السلام https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
13.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥ماجرای شیخ بهایی و ایوان شرقی حرم مطهر امام رضا علیه السلام
10.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥گزارشی مستند از و تاثیرگذاری فرقه ضاله بهائیت در شبکه فارسی زبان BBC
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مرده‌اند... .......: @zandahlm1357
.......: چند روز است که وضع به همین شکل ادامه یافته و نیروها دچار خستگی و ملال شده اند. - آقا، اگر قرار نیست عملیات کنیم پس بر گردیم دیگه، یخ زدیم... - توی این آب و هوا که نمیشه عملیات کرد، باید برگردیم جنوب... - حالا که قراره اینجا عملیات کنیم باید امکانات کافی هم بیارن... حرفها زیاد شده. نظرها متفاوت است. عده ای مخالف، عده ای ممتنع و اکثریت راضی به دستور فرماندهان. حفظ انگیزه‌ها در این شرایط کمی مشکل است. این هم از امتحانات خداوندی است. هم برای فرماندهان و هم برای نیروها. همه امتحان می‌شویم. با گرما و سرما. با نعمت و زحمت. همین برف پر ثمر، می‌تواند باعث امتحان رزمندگان باشد. باید تحمل کرد. هوا سرد است ولی باید ایمانها گرم بماند. حفظ ایمان هم در این شرایط مشکل است. قرار نیست در آب و هوای معتدل و پاک و خوب بجنگیم. یا گرمای جنوب و یا سرمای غرب. اگر متوجه نباشی فریب می‌خوری. سفیدی برف می‌تواند دل تو را سیاه کند. می‌تواند تو را خسته و رنجور سازد. این سفیدی می‌تواند قلم سیاه بر نام تو بکشد. جنگ مشکل است. باید تا بالای زانو در برف فرو رفت و جنگید. راستی انفجار خمپاره در میان برفها چگونه است. مسئول گردان متوجه خمودی و رخوت نیروها شده و این موضوع را در جلسه مسئول گروهانها مطرح می‌کند. دنبال راه حلی برای شادابی و ایجاد روحیه در بچه هاست، ولی طرح مشکلات از سوی مسئولان و کادر گردان هم شروع می‌شود. مشکل سوخت و آب و غذای گرم و ضعف بهداری و... همه مطرح می‌شود، و حاجی توضیحات لازم و کافی را می‌دهد. وی معتقد است که باید تمام این سختیها را به خاطر خدا و در این شرایط بحرانی، پذیرفت و دنبال راه حل مناسب بود. پس از پایان جلسه، حاجی و مسئول گروهانها از چادر خارج می‌شوند و [صفحه ۱۸۱] برف بازی شروع می‌شود. اول حاجی شروع می‌کند. خیلی متین و آرام خم می‌شود و یک گلوله ی برف در میان دستهایش می‌سازد و بعد، به آرامی به پشت مسئول گروهان یک می‌زند. همه می‌خندند. باورشان نمی شود که حاجی از این کارها بکند. حاجی دوباره خم می‌شود یک گلوله ی دیگر، این دفعه معاونش را می‌زند، حالا همه یک گلوله برف در دست دارند و با چشمان از حاجی اجازه می‌گیرند. لبخند زنان پرتاب می‌کنند. مسئول گروهان دو به معاون گروهان. مسئول گروهان یک به مسئول گروهان سه. برادر حمید به برادر علی اصغر پرتاب می‌کند. می‌خورد به سرش. او هم می‌اندازد، ولی حمید جا خالی می‌دهد. شلوغ می‌شود. دیگر فرصت گلوله درست کردن نیست. باید بزنی و گرنه بدنت نشانه گیری می‌شود. تو هم می‌زنی. بعد می‌خوری. پشت سر هم. ناگهان متوجه می‌شوی که اکثر نیروها از چادرها خارج شده و به یکدیگر برف پرتاب می‌کنند، ولی از حاجی خبری نیست. او در دهانه چادر ایستاده و نظاره می‌کند. لبخند می‌زند و به بچه‌ها اشاره می‌کند. روحیه یعنی همین. بچه‌ها باید از لاک خودشان بیرون بیایند. چند دقیقه بعد به خاطر حرارت بدن، اورکتها خارج می‌شود و صورتها برافروخته و قرمز می‌شود. می‌خندند و پرتاب می‌کنند. برف بازی هم قشنگ است. گویی بچه‌ها منتظر چنین فرصتی بودند. دیگر کسی در چادرها باقی نمانده و صدها گلوله ی برفی روی هوا می‌چرخند و به این سو و آن سو می‌روند. خیلی خنده دار شده. در این لحظه، نباید زیاد خودت را بگیری. سنگین باش ولی بشاش. بخند و بخندان. مردان شوخ طبع گردان هم جلو افتاده اند و تیکه می‌اندازند. می‌خندانند... بچه‌ها گرم شده اند. آنقدر که هیچ کس اورکت به تن ندارد. کم کم، بازی تمام می‌شود و با آتش بس، نیروها آماده ی نماز می‌شوند. همزمان با شروع اذان، آفتاب هم از زیر ابرها خارج می‌شود و آفتابی درخشان، سرزمین برفی غرب را زیر پوشش می‌گیرد. حیات دوباره رونق می‌گیرد. بدنها آماده می‌شود. مسئولان گروهان تصمیم می‌گیرند بعداز ظهر حدود یک ساعت گروهانهاشان را [صفحه ۱۸۲] به راهپیمایی ببرند. راهپیمایی در این هوای سرد و در میان برف لذت دارد. سخت است ولی باید تمرین کرد. بیشترین مشکل برای نفرات سر ستون است ولی راه برای نفرات بعدی هموارتر می‌شود. برف آفتاب خورده راحت تر می‌شکند و بهتر می‌توان از میان آنها عبور کرد. باید برف را هم به زانو در آورد. تمام بچه‌ها چکمه گرفته اند و پوتینهایشان را کنار گذاشته اند. اندازه ی چکمه‌ها تا زانو است ولی برف بیشتر است و به راحتی وارد آن می‌شود. پاها خیس و سرمای برف زیر ناخنهای پا را می‌سوزاند. اسلحه‌ها هم سرد و دست زدن به آن چندش آور است. یک ستون در میان برف سفید در حال جلو رفتن است. می‌رود و فقط رد پایی باقی می‌ماند. در سینه کش کوهستان. یک گروهان به اندازه ی یک خط کوچک دیده می‌شود. فاصله زیاد است. باید مواظب پرتگاهها بود. هر پایی را که از برف خارج می‌کنی، پای دیگر را درست در جای پای نفر جلویی قرار می‌دهی. می‌رود و گیر می‌کند. گاهی اوقات پایت از چکمه خارج می‌شود و مجبور می‌شوی، چکمه را با دست بیرون بیاوری و دوب