هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مردهاند...
.......:
@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
.......: تانکها گستاخانه جلو میآیند. شاید فهمیده اند که مهمات نداریم. یک تانک در حال دور زدن بچهها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......:
چرا ملائک نمی آیند
تانک شلیک میکند. اما تو هیچ نمی فهمی و نقش زمین شده ای. غرقه به خون و آخرین نفسها. چیزی مانع نفس کشیدن تو شده. شاید خون گلویت باشد. چرا ملایک نمی آیند؟ چرا آسمان کبود شده؟ چرا زمین میچرخد؟ این بوته صحراست یا گل بهشتی. جان دادن خیلی سخت است. برای کم شدن درد، پاهایت را در شکم جمع میکنی. سمت راست صورتت خاک را لمس میکند و در افق
فقط تانک میبینی. شاید زمان بیشتری برای جان دادن لازم است. اگر قرار نیست شهید شوی چرا تکان نمی خوری؟ هیچ قدرتی باقی نمانده. هیچ عصب و عضله ای به تو یاری نمی رساند. آبی در دهان نیست تا راه گلوله را تر سازی. خشک خشک. دهانت تلخ شده و قلبت میسوزد.
هنوز صدای انفجارها را میشنوی. از همه بدتر حرکت زنجیر تانک است که لحظه به لحظه نزدیکتر میشود. شاید از روی تو عبور کند. تو نمی توانی حرکت کنی. حتی اگر تصمیم به حرکت هم بگیری، توان آن را نداری. همین گونه بمان تا بیایند. یا ملائک برای قبض روح میآیند یا دوستان برای نجات. اما شهادت خوشتر است. راه را پایان یافته میبینی. فکر میکنی که نوبت تو فرا رسیده. از قافله جا مانده ای. در آرزوی شهادت، خود را به دست نسیم سپرده ای، اما خبری
[صفحه ۲۵۸]
از ملک الموت نیست. صدای بچهها به گوش میرسد. میخواهند کمک کنند، از تو هم حرکت میخواهند. چشمها را باز میکنی، نیروهایت نیم خیز پیرامونت نشسته اند، اما خطر تانک هنوز وجود دارد.
بچهها میخواهند به تو کمک کنند، پتو هم آورده اند. شاید فکر کنی که این حرکتها بی فایده است و چند لحظه بعد، شهید خواهی شد. ولی فعلا باید به حرف اینها گوش بدهی. تو را روی پتو میگذارند و چهار نفری چهار گوشه ی پتو را میگیرند. یک دست پتو و یک دست هم آونگ. به سرعت راه رفته را بر میگردند. تا پشت خاکریز. در بین راه گلوله دیگری برای جمع شلیک میشود و بچهها ناگهان تو را رها میکنند. میافتی روی زمین. فریادت بلند میشود. نعره میکشی. دوباره پتو را از
زمین بر میدارند. تو هم سنگین شده ای. خیلی زحمت میکشند. از دید مستقیم تانکها خارج میشوند و پشت خاکریز میافتند. خیلی خسته شدند، ولی تو هنوز زنده بودن خود را باور نداری. چشمهایت را روی هم میگذاری و حاضر به دیدن چهرههای دوستان خاکی خود نیستی، اما باید باور کنی که هنوز زنده ای.
نیروهای بالای سرت میخواهند به تو روحیه بدهند. از انهدام تانکها میگویند، ولی تو چیز زیادی نمی فهمی. گیج شده ای و از ناحیه شکم و کمر هم درد شدیدی احساس میکنی که باید تحمل کنی. نمی توانی جلوی بچه ها، چندان شیون و ناله کنی.
سرانجام یک خودرو از راه میرسد و تو را در آن قرار میدهند. ولی دور شدن از خاکریز ریسک خطرناکی است. ممکن است این دفعه تانکها، ماشین را نشانه بگیرند. ولی ماندن تو در اینجا فایده ای ندارد و خونریزی شدید است. تا حالا هم خون زیادی از تو رفته. نیمی از بدنت غرقه به خون است و روده هایت بیرون ریخته.
امتحان دیگری شروع شده و خدا تو را چنین خواسته. درد خیلی زیاد است، ولی رمقی برای بیان نداری. اورژانس هم با دیدن تو، دستور میدهد، خیلی زود
به عقب انتقال یابی. حالت وخیم شده. از تو در مورد نام و نام خانوادگی و نوع عضویت و گردان و لشکر سؤال میکنند و خیلی زود توسط یک آمبولانس به عقب منتقل میشوی. در بین راه از حال میروی و هنگامی که به بیمارستان میرسی به هوش میآیی.
بیمارستان نزدیکترین شهری که پذیرای مجروحان عملیات است آسیب دیدگان زیادی را در خود جا داده است. مجروحانی هم که جراحات سطحی دارند در همین بیمارستان
می مانند ولی افرادی که جراحت بیشتری دارند، بعد از مداوای اولیه به سایر بیمارستانهای کشور انتقال مییابند. پرسنل بیمارستان خیلی تلاش و فداکاری میکنند. برای نجات مجروحین زحمت میکشند. پزشکان متعهد و متخصص در اختیار مجروحان و مصدومان قرار گرفته اند و با جراحیهای شگفت انگیز، زندگی بسیاری از رزمندگان را نجات داده اند. اتاقهای عمل شاهد انجام عملهای خطرناک و بی نظیری است. پرسنل اتاق عمل تلاش فراوانی دارند و در هر ساعت در انجام چند عمل جراحی، به پزشکان یاری میکنند.
هر جراحتی باید، بازیابی شود. شاید لازم باشد مقداری از گوشت و پوست و استخوان مجروح برداشته شود. چاقوهای جراحی، اندام را میشکافند و به آنان زندگی دوباره میدهند.
بخشها پر شده و تمام اتاقها در اختیار مجروحان عملیات قرار گرفته است. تختهای روان این سو و آن سو میروند. مجروحان و مصدومان ناله میکنند و کمک بیشتری میخواهند. آرام بخش و مسکن در اختیارشان قرار میگیرد. ناله ی بسیاری از مصدومان را میتوان شنید.
دفاع مقدس
سینای شلمچه
https://eitaa.com/zandahlm1357
❣ #عند_ربهم_یرزقون
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین
تا هست جهان شورِ محرم باقیست
این جلوه ی جان در همه عالم باقیست
خاطرهای از شهید ابراهیم هادی
شبهای محرم ابراهیم که دیر می اومد خونه، در نمی زد، از روی دیوار می پرید تو حیاط تا اذان صبح صبر می کرد بعد به شیشه می زد و همه را برای نماز بیدار می کرد
بعد از شهادتش مادرم هر شب با صدای برخوردِ باد به شیشه میگفت: ابراهیم اومده
راوی: خواهر شهید
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
.......: غضب و آتش حکیمی گوید: غضب خدا از آتش شدیدتر و رضای او از بهشت بزرگتر است. دنیا و من حکیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا