eitaa logo
هفته‌نامه زن روز
727 دنبال‌کننده
14.4هزار عکس
119 ویدیو
1.4هزار فایل
کانال رسمی هفته‌نامه «زن روز» قدیمی‌ترین نشریه فرهنگی اجتماعی زنان ارتباط با ادمین: @zaneruz97
مشاهده در ایتا
دانلود
دلتنگی2.pdf
1.32M
#داستان مرضیه ولی حصاری @zane_ruz
🌸به تو ای دوست سلام 🌺حالت آيا خوبست ؟ 🌸روزگارت آبي ست ؟ 🌺همه اينجا خوبند 🌸ني لبك ميخواند 🌺قاصدك ميرقصد 🌸دريا آرام است 🌺باد عاشق شده است 🌸و كسي هست 🌺در اين خاك غريب 🌸كه به يادت جاري ست 🌺به تو ای دوست 🌸سلامی به بلندای وفایت کنم و 🌺به اندازه پیوند افق های امیدم 🌸از ته دل دعایت کنم و 🌺تندرستی تو آغاز کلامم باشد 🌸آمدم تا که سلامی 🌺به تو ای دوست کنم 🌸غم ومحنت همه را از دل تودورکنم #مهدی_اخوان_ثالث 🌸صبح بخیر ای مهربان دوست🌸 @zane_ruz
🌸🍃🌸🍃 حضرت محمد (ص) میفرمایند: اگر کسی تمام نعمت های خدا را در خوراک و مادیات ببیند، این عملش کم است و عذابش نزدیک شده است سه نعمت بزرگ که خدای متعال به ما مرحمت کرده: یکی ایمان، بدنت را بر آتش جهنم حرام کرده است دوم خدا عافیت به تو داده است، کمک بر بندگی خدا بر تو فراهم شده است سوم هم عزت نفس و قناعت داده و از آبرو ریختن تو را حفظ کرده است ٢ص٢١٥ @zane_ruz
زیبایى انسان استادى از شاگردان خود پرسید: به نظر شما چه چیز انسان را زیبا میکند؟ هر یک جوابى دادند؛ یکى گفت: چشمانى درشت دومى گفت: قد بلند دیگرى گفت: پوست شفاف و سفید در این هنگام استاد دو کاسه کنار شاگردان گذاشت وگفت: به این دوکاسه نگاه کنید اولى از طلا درست شده است و درونش سم است و دومى کاسه هاى گلى است و درونش آب گواراست، شما از کدام کاسه می نوشید؟ شاگردان یک صدا جواب دادند: از کاسه گلى. استاد گفت: زمانى که حقیقت درون کاسه ها را در نظر گرفتید، ظاهر آ نها برایتان بی اهمیت شد. آدمى هم همچون کاسه است. آنچه که آدمى را زیبا میکند درونش و اخلاقش است. باید سیرتمان را زیبا کنیم نه صورتمان را. @zane_ruz
بهشت آباد گلاب بانو یک کتاب داشت که نشان مان نمى داد. خودش هم نمى دانست چى توى کتاب نوشته، الکى مى گرفت جلوى چشمش که یعنى دارم مى خوانم. چیزهایى هم مى گفت که سر و ته داشت. داستان دخترى را مى خواند که توى یک دهات زندگى مى کرده، اسمش شبیه روستاى خودمان بود ولى کمى فرق داشت.مه لقا سرش را کج کرد و گفت: همین جا را مى گویى خانه خودمان؟ معصومه سرش را به علامت نفى تکان داد و گفت: نه بابا جان! خانه خودمان که اسمش این نیست. اسمش همان بود. اما مه لقا وقتى قانع مى شد که بقیه داستان را بشنود و ناتمام نماند. دخترك بزرگ نمى شد، همان جا توى روستا این طرف و آن طرف مى رفت و به مردم کمک مى کرد. ما عجله داشتیم بدانیم چه خبر است. کى دختر بزرگ مى شود؟ کى عروسى مى کند؟ این را سعیده مى خواست بداند، یک دست و یک پایش از آوار بیرون مانده بود. مادرش داد مى زد: سعیده جان من را هم با خودت ببر، مگر نمى خواستى عروس شوى؟ ِ سعیده به عروسى با قاسم خیلى حساس بود، مى خواست بداند این دختر توى قصه هاى معصومه یک وقتى چشمش دنبال قاسم، پسر چوپان روستا نباشد. آب پیچیده بود توى دره و سیل گوسفندها را با خودش برده بود. قاسم را که اصلا پیدا نکردند. معصومه هم قاسم را دوست داشت. توى قصه هایش معلوم بود اما هیچ وقت به زبان نمى آورد. توى قصه ها قاسم پسرى بود مهربان که زبان حیوانات را مى فهمید و به همه آدم ها کمک مى کرد. حتى زبان گنجشک ها و کلاغ هاى ده را مى فهمید و با آن ها حرف مى زد. اسم قاسم توى قصه هاى معصومه قاسم نبود، سلیمان بود، اسم سلیمان که مى آمد چشم هاى سعیده گردتر مى شد. یک تکه از دنباله موهاى سیاهش را به ِ دندان مى گرفت و مى جوید، دنبال سلیمان قصه هاى معصومه بود. مدام مى پرسید: خب! سلیمان چى شد؟ سلیمان کجا رفت؟ سلیمان چى گفت؟ حتى اگر سلیمان چیزى هم مى گفت معصومه به زبان نمى آورد و ساکت مى شد و آدم دیگرى را توى قصه هایش مى آورد. چند وقتى هم با سلیمان قهر کرد و گذاشت توى همان دره، کنار گوسفندهایش بماند. محلش نگذاشت تا سعیده آرام بگیرد. توى قصه ها، هر کى مى آمد و مى رفت و هر کارى که دلش مى خواست را انجام مى داد. سعیده گوش مى کرد و بى توجه توى ذهنش دنبال قاسم راه مى افتاد تا آخر آبادى، تا آن جا که از آن به بعد مرتع است و به کوه مى رسد. چیزى را بهانه مى کرد و تا آن جا مى رفت و بعد دلتنگ، باز مى گشت. دلتنگ و خوشحال از این که خودش تنهایى دنبال قاسم مى رود و کس دیگرى نیست دنبال قاسم بیاید اگرچه همه مردم آبادى دنبال قاسم مى گشتند. هر کس در گله قاسم گوسفندى داشت دنبالش آمده بود. جنازه گوسفندها بعد از فرو کش کردن آب و نفوذ آب در خاك، داخل باتلاق هاى کوچک و بزرگ فرو رفته بود و پر از مگس و پشه شده بود. همه از قاسم مى پرسیدند. فکر مى کردند با چند تا گوسفند فرار کرده به سمت قله یا خودش رفته که بابت این خسارت پنهان شود. اهالى هم دلشان مى سوخت و هم مى دانستند قاسم مقصر نیست. اما نمى دانستند قاسم کجاست. روزهاى بعد گشتند دنبال قاسم، هیچ کجا نبود. @zane_ruz
غذای فاسد نخوریم کتاب، غذا و نوشیدنى روح است و اگر مقوى باشد، روح را تقویت میکند. باید مواظب باشیم مبادا نوشیدنى مسموم، گندیده و مضر، با رنگ آمیزى خیلی خوب، دست مردم داده شود. @zane_ruz
#یار_مهربان ذوالفقار کتاب «ذوالفقار» برش هایى از خاطرات شفاهى درباره حاج قاسم سلیمانى فرمانده نیروى قدس سپاه پاسداران به اهتمام «على اکبرى مزدآبادى» مى باشد. این کتاب در 248 صفحه خاطراتى را براى اولین بار از دوران دفاع مقدس تا مجاهدت هایى که در جبهه مقاومت سوریه و عراق شکل گرفته را بیان مى کند.نویسنده کتاب هم چنین براى نخستین بار حدود 100 صفحه از این کتاب را به انتشار تصاویر ناب و دیده نشده اى از سرلشکر سلیمانى اختصاص داده است.کتاب «ذوالفقار» به خاطرات شهیدان هم رزم سپهبد شهید قاسم سلیمانى از زبان این سردار امنیت پرداخته است.این خاطرات از زبان سردار سپهبد شهید قاسم سلیمانى بیان شده و متعلق به سال هاى 1360 تا 1393 است، خاطراتى جذاب و خواندنى که به بیان ابعاد جنگ تحمیلى، روابط و رویداد هایى که در خلال هشت سال دفاع مقدس براى رزمندگان اسلام رخ داده پرداخته است. @zane_ruz
#دانستنی برخی افراد دچار عارضه ای بنام فلج تصمیم گیری هستند. آنها بقدری در مورد یک مساله فکر می کنند که مغزشان در حالتی فلج مانند قرار گرفته و دیگر قادر به تصمیم گیری در مورد آن مساله نمی باشد. @zane_ruz
#داستان روز وصال صدیقه شاهسون به سر شده بود. هر دو با مهربانى سرى به علامت تأیید تکان مى دهند و جلوتر از آن ها مى روند. دختر جوان خودمانى تر مى شود و پا به پاى پیرزن راه مى رود. پیرزن همان طور که پالتوى بلند خاکسترى قد کوتاهش را پوشانده و با عصا سلانه سلانه راه مى رود، مى پرسد: «شما براى چى امروز اومدین اینجا... چرا نرفتین استقبال امام؟» نگاه دختر جوان چون کبوترى از لانه چشم هایش رها مى شود و از آدم هایى که تک و توك اطرافشان مى پلکند مى گذرد. از درختان سرو با برگ هاى سوزنى کمرنگشان عبور مى کند و روى قبرهاى تازه پر شده و بى سنگ مى نشیند. ـ یک سال پیش نامزد پسر عموم شدم... با هم تو تظاهرات شرکت مى کردیم... اعلامیه چاپ مى کردیم، پخش مى کردیم، دیوارنویسى مى کردیم خلاصه هر کارى مى کردیم تا راه براى اومدن آقا باز بشه، نامزدم چند وقت پیش تو تظاهرات هدف گلوله رژیم قرار گرفت و شهید شد. هر کارى کردم امروز نتونستم برم استقبال امام؛ دلم مى خواست امروز کنار نامزدم باشم. مادر و زن عموم هم تنهایى نذاشتن بیام براى همین دنبالم اومدن. ادامه داستان را از دست ندهید. @zane_ruz
خدایا 🌟نعمتهای نیکویت را برما تداوم بخش 🌟خدایا بربنده خوارت 🌟که زبانش گنگ وعملش اندک است 🌟رحم کن و او را زیر سایه ی 🌟بلندت حمایت فرما صبح بخیر⏰ @zane_ruz
🌸🍃🌸🍃 حضرت محمد (ص) میفرمایند: هيچ يک از شما نبايد احدی از بندگان خدا را خوار و بی‌مقدار شمارد، زيرا نمی‌داند كه كدام يک از آنها دوست و ولیّ خداست ۷۵ص۱۴۷ @zane_ruz
عاطفه میرافضل نادرقلى، تهماسب قلى خان یا همان نادر شاه افشار از ایل افشار خراسان پادشاه ایران و بنیا نگذار دودمان افشاریه است. او از معرو فترین پادشاهان ایران، پس از اسلام است و تعداد زیادى از مورخین وى را قدرتمندترین پادشاه ایرانى بعد اسلام میدانند. نادر ثروت فراوانی از طریق جنگهاي پیاپی مثل جنگهاى ایران و عثمانى، جنگهاى ایران و گورکانیان هند، جنگهاى در داغستان، محاصره قندهار و... نصیب ایران کرده بود ولی حرصِ جمع آوري مال باعث شد که مأموران مالیاتی وي بر مردم سختگیري کنند. همچنین چون نادرشاه در پی محو نام و نشان خاندان صفوي و برانداختن مذهب تشیع و ترویج تسنن بود، مردم دل خوشی از او نداشتند. در اوایل سال 1160 هجرى قمرى که مردم سیستان علیه نادر شورش کردند، وى برادرزاده خود علی قلی خان راجهت دفع شورش به سیستان فرستاد، ولی علی قلی با شورشیان همدست شد. نادر که در آن زمان در مشهد به سر میبرد قصد عزیمت به سیستان را داشت ولی چون نسبت به سرداران ایرانی و قزلباش خود بدگمان شده بود، میخواست تا با کمک سرداران افغانی، آنان را از سر راه بردارد. سرداران قزلباش پس از اطلاع از این نقشه به تحریک علیقلی به سراپرده نادر حمله کردند و او را در شصت سالگی در نزدیکی قوچان به قتل رساندند. پس از مرگ نادر شاه، بسیارى از فرزندان و خاندان وى توسط برادرزاده نادر، عادلشاه کشته شدند. على قلى خان به حدى کینه قطع نسل نادر را به دل بسته بود که زنان نادر را که آبستن بودند کشت و از تمام اینان فقط نوه نادرشاه، شاهرخ میرزا را زنده نگه داشت، شاهرخ بزرگترین فرزند رضاقلى میرزا؛ ولیعهد نادرشاه و نوه دخترى شاه سلطان حسین صفوى بود.گفته اند از ابقاى او منظورش این بود که شاید روزى مردم ایران خواستند که پادشاهى از نژاد صفوى داشته باشند. @zane_ruz
خطر سلامتى و آسایش آورده اند روزى حاکم شهر بغداد از بهلول پرسید: آیا دوست دارى که همیشه سلامت و تندرست باشى؟ بهلول گفت: خیر زیرا اگر همیشه در آسایش به سر برم، آرزو و خواهشهاى نفسانى در من قوت می گیرد و در نتیجه، از یاد خدا غافل می مانم. خیر من در این است که در همین حال باشم و از پروردگار می خواهم تا گناهانم را بیامرزد و لطف و مرحمتش را از من دریغ نکند و آنچه را به آن سزاوارم به من عطا کند. @zane_ruz
دنیای گلستان می شود باران زعیمی همه دوست دارند تا جایى که ممکن است تو دل برو باشند و عیب و نقصى در چهره و اندام نداشته باشند. قدی مها خیلى نمیشد مشکلات اساسى ظاهر را که نیازمند عمل جراحى است، رفع کرد و مثلا یک زگیل گوشتى بزرگ را از روى بینى یا از کنار ابرو، نرسیده به شمال غربى چشم راست برداشت، به خطرات جانی اش نمی ارزید. اما امروز این امکان فراهم شده و با صرف هزینه میتوان این نواقص را رفع کرد. اما این اصل ماجراى مورد نظر نگارنده نیست. اصل ماجرا این جاست؛ وقتى به یک نفر که نقصى در ظاهر دارد، مثلا به خاطر تغذیه غلط بیش از حد چاق است، معمولا آنقدر ناراحت نمی شود که بخواهد خفه ات کند. خودش میداند وضع موجودش خوب « عزیزم چقدر چاق شدى! کمى به خودت برس » : با دلسوزى بگویی و شما هم تمام «!؟ آره والا؛ خودم هم خسته شدم. راه درمان را بلدى یا دکتر خوب میشناسى »: نیست و حتی الامکان باید اصلاح شود. پس در پاسخ میگوید داشته ها و اطلاعات علمى خود را در اختیار این دوست انتقادپذیر گذاشته و برایش آرزوى موفقیت میکنى. اما جالب این جاست که گاهى نقصى در باطن فرد ایجاد میشود. مثلا زودجوش شده و با یک تلنگر، طرف را از سقف آویزان میکند یا نُقل مجلسش غیبت شده یا مثل آب خوردن دروغ میگوید. حال اگر این عیوب را به او گوشزد کنى سریع داغ نموده، هزار راه نرفته را براى توجیه و تطهیر خود طى میکند و نوك پیکان انتقاد را به سمت خودت بر میگرداند و ده ها عیب ناشناخته را به تابلوى وجودت می چسباند تا نکند کم آورده باشد! مثل این می ماند که آن فرد چاق به واسطه نقد دلسوزانه دوستش خود را کمر باری کترین بانوى جهان جا بزند و دل آدم را بسوزاند که چرا رکورددار گینس در این مقال، او نیست! عیوب و نقصهاى باطنى، هم مهمتر هستند و هم قابلیت بیشترى براى اصلاح دارند. شاید نتوان چشم نابینا را درمان کرد اما میتوان چشم دل را بینا کرد. شرط اول آن است که آن عیب را نفى نکنى. وقتى دوستى دلسوز چنین موضوعى را مستقیم در خفا یا غیرمستقیم در عیان مطرح میکند و خودت هم میدانى راست میگوید، ناراحتى نکن؛ جوش نیاور؛ انکار نکن. به جاى مقاومت در برابر پذیرش مشکل، در برابر شیطان مقاومت کن. خیلى منصفانه، حداقل پیش خودت، به این عیب معترف باش تا ریل گذارى ذهنت براى برطرف کردن آن باشد نه پوشاندن آن با انواع ماله و کاردك و استانبولى و حتى بیل! مولا امیرالمومنین میفرمایند : (در شگفتم از کسى که گفته میشود در او بدى وجود دارد و خودش میداند که آن بدى در او هست، چگونه ناراحت میشود) همانطور که زگیل کوچک صورت را نفى نمیکنى بلکه براى آرامش افکار عمومى و شخصى به دنبال برداشتن آن میروى، درباره عیوب باطنى هم انتقادپذیر باش و تمرکز خود را بر اصلاح آن قرار بده. با همین استراتژى دنیا گلستان میشود. @zane_ruz
#دانستنی آیا می‌دانید بزرگترین حیوان در طول تاریخ زمین نهنگ آبی است که هم اکنون نیز منقرض نشده و به حیات خود ادامه می‌دهد.این حیوان حتی از دایناسور ها هم بزرگتر است! @zane_ruz
#داستان_هفته ماجراهای من و خواهر دوقلویم فرزانه مصیبی تینا و مبینا خواهران دوقلویی هستند که همراه سه برادر بزرگتر و پدر و مادرشان زندگی شادی دارند. شباهت عجیب این دو خواهر دوقلو در کنار تفاوت شخصیتی شان ماجراهای طنز جالبی ایجاد می‌کند. این وسط عمه خانم که از بدو تولد دوقلوها در تمام مراحل زندگی آنها دخالت داشته و بر پدر و مادر آن ها تسلط خاصی دارد، کاری کرده که تینا فکر می‌کند پدر و مادرش امتیازات ویژه‌ای برای خواهرش مبینا نسبت به او و برادرهایش قائل می شوند... پنجشنبه ها با ما باشید و ماجراهای جذاب این خانواده را از زبان تینا دنبال کنید. @zane_ruz
بسم الله الرحمن الرحیم... دوهزار و ششصد و هفتاد و نهمین شماره مجله «زن روز» منتشر شد. این شماره به همراه ضمیمه کاردستی است. «زن روز» را به قیمت پنج هزار تومان از کیوسک های روزنامه فروشی تهیه کنید. @zane_ruz
بسم الله الرحمن الرحیم... همراهان گرامی کانال زن روز سلام!✋🌸 صبح شنبه زمستانی تون بخیر امروز سالروز وفات جناب ام البنین، مادر علمدار کربلا و روز تکریم مادران و همسران شهداست. گرامی می‌داریم مقام همه مادران و همسران شجاع و صبور و فداکار شهدا را و یک بار دیگه دهه فجر را هم به شما تبریک می‌گوییم. این هفته هم با ما همراه باشید @zane_ruz
امیرالمومنین امام علی علیه السلام فرمود: بترس که خداوند تو را به هنگام گناهان بنگرد، و در طاعت خویش نیابد، آن گاه از زیانکارانی، هر گاه نیرومند شدی توانت را در طاعت پروردگار به کار گیر، و هر گاه ناتوان گشتی، ناتوانی را در نافرمانی خدا قرار ده. نهج البلاغه، حکمت 383 @zane_ruz