eitaa logo
هفته‌نامه زن روز
727 دنبال‌کننده
14.4هزار عکس
119 ویدیو
1.4هزار فایل
کانال رسمی هفته‌نامه «زن روز» قدیمی‌ترین نشریه فرهنگی اجتماعی زنان ارتباط با ادمین: @zaneruz97
مشاهده در ایتا
دانلود
جناب مستطاب فلافل نیلوفر حاج قاضی ممکن است فکر کنیم تهیه این گلوله خوشمزه ساده است و آشپزها زیادى شلوغش کرده اند اما پاى کار که مى رویم مى فهمیم که، «هر گردى گردو نیست» و ریزه کارى هایى سبب شده تا یکى با فلافل رستوران زنجیره اى بزند و دیگرى در دکان بزرگش که مزین به پیشخوان رایگان ضمایمى مثل انواع ترشى و کاهو و کلم است پرنده پر نزند. به هر حال چون این خوراك جنوبى طرفدار زیاد دارد و تاریخچه اى قدیمى و حسابى میان بیرون گردى هاى مردم جا باز کرده تصمیم گرفتیم این هفته به سراغش برویم. در بخشی از این یادداشت می‌خوانیم: فلافل در سراسر دنیا نیز شناخته شده است و از آن جا که غذاى تاریخى و محبوب اعراب است نقش تأثیرگذارى در یکى از رویدادهاى ایالات متحده داشته است. زمستان گذشته در حالى که سراسر ایالات متحده آمریکا را اخبار مربوط به تعطیلى یک ماهه دستگاه هاى دولتى موسوم به «shutdown» پر کرده بود، در شهرى کوچک در یکى از شرقى ترین ایالت هاى این کشور حال و هوایى دیگر حاکم بود. یک زوج مهاجر سورى که در سال 2011 میلادى از جنگ داخلى کشورشان به آمریکا پناه آورده بودند، در اقدامى خیرخواهانه اعلام کردند که به تمام کارکنان بخش هاى تعطیل شده دولت آمریکا، غذاى رایگان اعطا خواهند کرد. یاسین ترو و همسرش صاحب رستوران هاى «خانه فلافل یاسین» هستند. رستوران هاى آن ها پیش از این نیز به عنوان «محبوب ترین مکان آمریکا» انتخاب شده بودند. به این ترتیب تمام کسانى که در پى تعطیلى طولانى مدت دولت آمریکا نتوانسته بودند در سر کار خود حاضر شوند و بیش از یک ماه بود که دستمزدى دریافت نکرده بودند، مى توانستند تا زمان از سرگیرى فعالیت هاى دولت، تنها با نشان دادن کارت شناسایى مربوط به محل کارشان به صندوق دار رستوران هاى یاسین، هم خود و هم اعضاى خانواده شان از غذاهاى رایگان این رستوران ها بهره ببرند. یاسین خبر غذاى رایگان را در صفحه رستوران خود در فیسبوك منتشر کرد و نوشت: «بسیار خوشحال خواهیم شد که به چنین افرادى کمک کنیم زیرا پیش از تعطیلى این ادارات، آن ها هر روز براى ما کار مى کردند. ما آن ها را در این شرایط تنها نمى گذاریم.» او تأکید کرد که خود را موظف مى داند هر کارى که مى تواند انجام دهد تا شرایط زندگى را براى کارکنان آسیب دیده دولت و خانواده هاى آن ها آسان تر کند. متن کامل «ج مثل جوان» این هفته را می‌توانید در کانال مجله زن روز بخوانید‌. @zane_ruz
مرگ کسب و کار من است فائقه بزاز کوه هاى بلند و سر به فلک کشیده معابر تنگى دارند که به خاطر نزدیکى به مرزها، مردمى را که روى گنجینه هاى ثروتند اما نان شب ندارند به شغلى پر مخاطره دعوت مى کنند؛ کولبرى. در این مسیرهاى دشوار صدها کولبر جوان که در سنین پایین، چهره هایى پیر دارند جانشان را حراج مى کنند. گاهى روى مین مى روند و گاهى به خاطر سرمازدگى انگشتان دست و پایشان قطع مى شود. گاهى هم مظلومانه مى میرند. در مریوان، سردشت، اشنویه، بانه، نوسود و کرمانشاه معیشت دشوار است و گاهى از کارافتادگى مردان، زنان و دختران را هم به سوى این خطر کشانده تا در کسوت مردانه بارهاى سنگین را به دوش هاى نحیفشان کشند. هیچ نهاد دولتى یا غیردولتى هم وجود ندارد که از کولبرها به ویژه در مواقعى که آسیب مى بینند حمایت کند. برخوردهاى تند و نداشتن حامى و پشتوانه، امید را در دل این مردمان کمرنگ کرده است. مسئولان هم مى گویند: چون کولبرى شغلى پایدار و تعریف شده نیست نمى شود امکاناتى هر چند محدود براى این صنف کاذب در نظر گرفت. پس آینده فرزندان یتیم و افراد قطع عضو چه مى شود؟ در «ج مثل جوان» این هفته به رنج‌ها و تلخی‌های زندگی کولبران پرداخته ایم. در بخشی از این یادداشت می‌خوانیم: تلاش براى کاستن از میزان بیکارى در مناطق مرزى از طریق تقویت زیرساخت هاى مناسب اقتصادى مثل ایجاد کارگاه ها، توسعه کشاورزى مکانیزه و تقویت صنعت گردشگرى از طریق سرمایه گذارى بخش دولتى و خصوصى از موضوعاتى است که توجه و همت مسئولان را مى طلبد. ساماندهى بازارچه هاى مرزى براى اشتغال قانونى و امن مرزنشینان در جابجایى کالاهاى مورد نیاز کشور و سهیم کردن آنان در منافع مبادلات مرزى و برخوردارى افراد شاغل در این بازارچه ها از بیمه هاى معتبر، از جمله پیشنهادهاى جامعه شناسان و فعالان اقتصادى این عرصه است تا زمینه را براى روى آوردن مردمن شریف این مناطق به مشاغل قانونى فراهم کند. یادمان باشد مرز نشینان حافظ مرزهاى کشور بوده اند و در زمان جنگ تحمیلى هشت ساله جوانمردانه اثبات کردند که پشتوانه هاى مطمئن براى این مرز و بوم بوده، شایسته برخوردارى از زندگى سالم و با عزت هستند و ظلم است که مغفول مسئولان واقع شوند. متن کامل این مطلب را می‌توانید در مجله زن روز مطالعه کنید. @zane_ruz
هژمونی کاج نیلوفر حاج قاضی هنوز خیلی از مناسبت‌های کریسمس و آغاز سال نو میلادی دور نشده‌ایم. جم مثل جوان این هفته به موضوع تب داغ کریسمس در ایران پرداخته است. در بخشی از این یادداشت می‌خوانیم: یکى از طرفداران پر و پا قرص برگزارى کریسمس و ولنتاین مى گوید: دنیا که به آخر نمى رسد! چه ایرادى دارد که ما هم در خانه یک درخت کاج با این تزئین هاى جذاب داشته باشیم؟ این رنگ هاى شاد را ببینید. پاپانوئل با آن لباس قرمز و ریش هاى سفید بلندش، درست برعکس حاجى فیروز خودمان که میان خیابان مى چرخد و دایره زنگى مى زند و پول جمع مى کند، بابا نوئل گشاده دست است و کادو مى دهد. عمو نوروزمان هم که خودش دنبال ننه سرماست و هیچ وقت هم به او نرسیده است. تازه در جامعه افسرده امروز چه اشکالى دارد با گرفتن جشن کریسمس شاد شویم؟ این ها عقیده دوستانى است که کریسمس بیشتر از عید نوروز شادشان مى کند. جالب این که در حالى ادعاى افسردگى دارند که همین چند وقت پیش آ ن ها را به زور از توى کاسه پر و پیمان شب یلدا بیرون کشیدند. سوى دیگر ماجرا این است که بسیارى از این دوستان یا به شدت پان ایرانیست و کوروش پرستند، یا ترتیب ماه هاى میلادى را به درستى نمى دانند یا بدتر این که اصلا نمى دانند فرق میان کریسمس و ژانویه چیست! متن کامل این مطلب را می‌توانید در مجله زن روز بخوانید. @zane_ruz
همسایه ابدی سردار فائقه بزاز بزرگى مى فرمود: «شیطان این دشمن قسم خورده انسان ها، جزو به روزترین هاست و با ابزارها و امکانات هر عصرى شرایط گناه، فریب و امتحان را براى انسان هاى آن عصر فراهم مى کند.» اما گناهى وجود دارد که بدون در نظر گرفتن امکانات و پیشرفت هاى بشرى، همواره مورد ابتلاترین گناهان بوده، با وجود آن گناه شیطان همیشه امیدوار است. آن امتحان چیزى نیست جز امتحان «نگاه به نامحرم و پاکدامنى» که فصل الخطاب این روایات قصه فرار از گناه حضرت یوسف علیه السلام و ابن سیرین است. یکى به عزیزى مصر رسید و دیگرى به تأویل خواب و رؤیا. با این مقدمه پنجره دیگرى را به روى عرفان خاص شهید یوسف الهى مى گشاییم. حتما او نیز به گونه اى گره در زلف یار داشته که به مقامات کشف و شهود رسیده و سردار حاج قاسم وصیت کرده ایشان را کنار او دفن کنند. در «ج مثل جوان» این هفته می‌خواهیم محمد حسین یوسف الهی را بیشتر بشناسیم. در بخشی از این یادداشت می‌خوانیم: پنجمین بار که مجروح و شیمیایى شد سال 62 بود. او را به بیمارستان شهید لبافى نژاد تهران آوردند. من و برادر دیگرم با اتوبوس راهى تهران شدیم. ساعت 10 شب به بیمارستان رسیدیم. با اصرار وارد ساختمان بیمارستان شدیم. نمى دانستیم کجا برویم. جوانى جلو آمد و گفت: شما برادران محمدحسین یوسف الهى هستید؟ با تعجب گفتیم: بله! جوان ادامه داد: حسین گفت برادران من الأن وارد بیمارستان شدند، برو آن ها را بیاور این جا. وارد اتاق که شدیم، دیدیم بدن حسین سوخته ولى مى تواند صحبت کند. اوّلین سؤال ما این بود: از کجا دانستى که ما آمدیم؟ او لبخندى زد و گفت: چیزى نپرسید؛ من از همان لحظه که از کرمان راه افتادید، شما را مى دیدم! محمدحسین حتى رنگ ماشین و ساعت حرکت را گفت. متن کامل این مطلب را می‌توانید در مجله زن روز بخوانید. @zane_ruz
فروپاشی‌های دوستانه نیلوفر حاج قاضی نظریه «مارپیچ سکوت» را «الیزابت نوئل نئومان» در سال 1973 میلادى مطرح کرد. در آن سال ها رادیو و تلویزیون، رسانه هاى اصلى جامعه بودند که بیشترین تأثیر را بر مردم مى گذاشتند. در این نظریه سه ادعا مطرح شد که مرتبط با هم و نشان دهنده علت تأثیر این مارپیچ هستند. اول این که مردم در رفتارها، آمد و شدها و ارتباطات روزمره، افکار عمومى غالب و نظر اکثریت و اقلیت را درك مى کنند. یعنى مى فهمند یا حس مى کنند که در هر موضوع، اکثریت چه موضعى دارند. نکته دوم این که مردم نمى خواهند در یک موضوع در گروه اقلیت باشند و از انزوا و فشار گروهى مى ترسند؛ و سومین نکته همان شرایطى است که منجر به مارپیچ سکوت مى شود. این که مردم از ترس انزوا و زیر فشار قرار گرفتن و براى این که مورد طعن و تمسخر و یا طرد و بى اعتنایى قرار نگیرند، سکوت مى کنند. اما با ظهور شبکه هاى اجتماعى این نظریه قدیمى هم با، اما و اگر هایى روبرو شد و پژوهشگران متعددى این تغییر و تحولات را بررسى کرده اند تا بفهمند در شبکه هاى اجتماعى چه بلایى بر سر قضیه «مارپیچ سکوت» آمده است. در بخشی از این یادداشت می‌خوانیم: سقوط هواپیماى مسافربرى اوکراینى آن هم درست وسط بحبوحه انتقام سپاه مثل پتک محکمى بر سر همه، از هر طیف و با هر عقیده اى فرود آمد. اول آن قدر همه سرمست قدرت و غرور ناشى از در هم کوبیده شدن پایگاه عین الاسد آمریکا بودند که نتوانستند مثل همیشه موضوع سقوط هواپیما را سیاسى کنند. اما به محض اطلاع رسانى و شفاف سازى سپاه در ارتباط با خطاى انسانى در بروز این حادثه، برخوردهاى جدیدى در گروه دوستانه ما شروع شد. اول از همه یکى با استیکر خشم فریاد زد: ادمین کجاست؟ یالا پروفایل رو عوض کن! ما عزاداریم. عکس پروفایل تصویر نقشه ایران با رنگ مشکى بود و گوشه آن تصویر حاج قاسم مى درخشید. چند ساعتى سکوت برقرار شد. انگار مارپیچ سکوت داشت کارش را مى کرد اما دوستانى که در گروه هاى دیگر و با رسانه هاى ماهواره اى تغذیه فکرى مى شدند خط قرمزها را درنوردیدند و خلاصه گیس و گیس کشى آغاز شد. آن هم به همراه انواع و اقسام اظهار فضل ها، توهین ها، شخم زدن گذشته هاى طرف مقابل و حتى کار و کاسبى پدرهایشان، تئورى هاى آبکى و تحلیل هاى سطحى راجع به سقوط هواپیما. چند نفرى هم که از شرایط عجیب ایجاد شده بهت زده شده بودند در سکوت کامل مکالمات را دید مى زدند و براى خانواده نقل قول مى کردند. متن کامل این مطلب را می‌توانید در مجله زن روز مطالعه کنید. @zane_ruz
#ج_مثل_جوان چکش سانتی مانتالیسم بر فرق جامعه نیلوفر حاج قاضی هفته گذشته اگرچه روزهاى خبرى شلوغى بود اما یک خبر خاص، به خاطر ابعاد عجیبش نتوانست از افکار عمومى پنهان بماند. خبر برگزارى حراج آثار هنرى و تجسمى، آن هم براى دومین بار طى یک سال گذشته، که در آن میلیاردها تومان بابت برخى آثار هنرمندان دست به دست شد.اگرچه برخى خبرگزاری ها و سایتهاى هنرى این اتفاق را رویدادى بزرگ تلقى کردند اما به نظر می آید این حراجى بیشتر از آن که در عرصه هنر تأثیرگذار باشد و به عنوان یک رویداد هنرمندانه و ارزشى در این عرصه قلمداد شود فضایى را براى معامله و دلالى فراهم آورده است. اتفاقى که در فضاى غمبار ناشى از اتفاقات تلخ دى ماه، لابه لاى عکسها و تصاویر سیل سیستان و شکافهاى اقتصادى جامعه قد علم کرد تا زخم مردم را عمیقتر کند. این حراج میلیاردى و کاسبانش براى بسیارى از رسانه ها و کاربران شبکه هاى اجتماعى سؤالات بزرگى را رقم زدند. این که چه کسى یا چه کسانى براى اثر هنرى یک فرد فوت شده، حاضرند 3 میلیارد و 200 میلیون تومان هزینه کنند؟ شاید همان افرادى که اصرارى بر گمنامى ندارند یا حتى گاهى به دلیل وسوسه کسب شهرت، جلب نظر، ترفندهاى شغلى، تفاخر و تظاهر به تغییر طبقه اجتماعى و بقیه خودنمایی ها تمایل زیادى به شناخته شدن دارند. @zane_ruz
#ج_مثل_جوان مرض چندش آور فائقه بزاز واکنش ها در فضاى مجازى به دنبال گمانه زنى ها در مورد علت ابتلاى مردم چین به کرونا و این که نوع خوراك مر‌دم چین سبب بروز این ضایعه شده کاربران در فضاى مجازى واکنش هاى بامزه و در عین حال چندش آورى داشته اند: الهام توتلگرام گفت: از صبح هر چى بود راجع به سوپ خفاش بود. رفتم خونه دیدم مادرم شام سوپ درست کرده. به نظر شما واکنشم چى بود؟ منصوره توئیت کرده بود: مردم چین یه عمره دارن سوپ خفاش و آبگوشت مار مى خورند چرا حالا، ناگهان مریضشدند؟ محمدعلى نوشته: دانشمندان چینى دارند روى ویروس جدید تحقیق مى کنند ببینند خود اون ویروس رو هم میشه خورد یا نه؟ مریم سادات پست گذاشته: بعضى ها مشغول به به و چه چه کردن از عملکرد چینى ها هستند که ظرف چند روز دارند بیمارستان ویژه براى کرونایى ها درست مى کنند. من میگم بخوره تو سرشون که ظرف دو سه روز دنیا رو به ترس و آشوب کشیدند.آقاى ابوطالبى گفته: بابا این ویروس کرونا همون سرماخوردگى خودمونه، اونا جنسشون چینیه زود مى میرن. البته خوبه ما عنبر نسارا تو ایران داریم ویروساى خطرناك رومون اثر نداره! مهرداد نوشته: عکس منوى رستورانى در چین رو دیدم. رستوران نیست، یک باغ وحش کامله! جونورى نیست که نخورن! حالا اگر تو تهران ویروس کرونا مى اومد، همه مدارس تهران به جز دماوند و فیروزکوه رو تعطیل مى کردن! @zane_ruz
نجیب‌زاده‌های آریایی نیلوفر حاج قاضی «ج مثل جوان» این هفته به موضوع پوشش در منزل پرداخته. آن‌چه می‌توان در خانه پوشید و آن‌چه برازنده یک بانو در مقابل برادر و فرزند نیست. شوخى نیست! یک واقعیت است. واقعیتى که اگر چهارچوب هایش را رعایت کنیم و کنند، تلخ که نیست، زیبا هم مى شود. این که دل دخترها براى سرخاب و سفیدآب و رنگى شدن صورتشان غنج مى رود و براى لباس رنگى رنگى پوشیدن و بیشتر به چشم آمدن غش و ضعف مى کنند. و به قول استاد قرائتى اگر در خانه و جلوى محارم باشد چرا که نه؟ و به قول من؛ براى آراسته بودن بعد از ازدواج، به خصوص در خانه هم آماده مى شوند. در بخشی از این یادداشت می‌خوانیم: جوکش را که شنیده اید؟ «زن زندگى به کسى مى گویند که وقتى رفت جلوى آینه براى آرایش کردن، بچه اش بگوید «آخ جون بابا داره میاد!» نه این که بپرسه، «مامان کجا داریم مى ریم؟!» البته آراستگى تنها به معناى استفاده از لوازم آرایشى نیست. پوشیدن لباس زیبا و مرتب، حتى حسن سلیقه در انتخاب پارچه و رنگ مناسب و چشم نواز مهم است، از همان هایى که بچه ها را به رویاهاى مخملى مى کشند و حتى شوهران خسته و از راه رسیده را مجبور به اعتراف مى کنند. تا بگویند؛ چه زیبا و خیال انگیز! از وجوب آراستگى در خانه که بگذریم، مى رسیم به استانداردهایى که باید در حریم خانه و محارم رعایت شود. در حدیثى پیامبر مى فرمایند: « زن براى شوهر خود همه بدنش را مى تواند نشان دهد و در پیش برادر و فرزند خود اگر یک پیراهن بپوشد، کافى است، ولى نزد نامحرمان، زن باید چهار لباس حتما داشته باشد؛ پیراهن، روسرى، چادر و شلوار (تفسیر مجمع البیان، 271 /7) متن کامل این یادداشت را می‌توانید در مجله زن روز بخوانید. @zane_ruz
مهندسی معکوس برای جرم نیلوفر حاج قاضی این صحبت مربوط به امروز و دیروز نیست. سالیان سال است که به گوش ها آشناست. این که محیط زندان براى خیلى از افرادى که مرتکب جرم شده اند مناسب نیست و علاوه بر این که آموزشگاهى براى فراگرفتن فنون جدید قتل و سرقت است، اثرات روانى و جامعه شناختى منفى زیادى هم براى مجرمین دارد و انگ سوءپیشینه به پیشانى خیلى از افرادى که جرم هاى سهوى یا دم دستى مرتکب شده ا ند، مهر مى شود. ضمن این که هزینه نگهدارى از زندانیان هم هزینه، مسئولیت اقتصادى و بودجه کلانى را مى طلبد. به همین خاطر قانون، مجازات هاى جایگزین حبس را براى زندانیان در نظر گرفته است. این جایگزین ها طیفى از اقدامات اصلاحى و ترمیمى است که با هدف اصلى کاهش جمعیت کیفرى زندان ها و در کنار آن، اصلاح و بازپرورى مجرم و جبران آسیب هاى وارده در اثر جرم، در قانون مجازات اسلامى سال 1392 پیش بینى شده و به نظام حقوقى ما راه یافته است. در این یادداشت می‌خواهیم به موضوع جایگزین های حبس و این که چه مواقعی ضرورت پیدا می‌کنند صحبت کنیم. در بخشی از این یادداشت می‌خوانیم: دو متهم در شهرستان فاروج به جاى تحمل حبس در زندان، محکوم به گچ کارى مدارس این شهر و کاشت نهال در فضاى عمومى شهر شدند. یک قاضى فاروجى متهمى را به اتهام تمرد نسبت به مأمورین در حین انجام وظیفه به جاى مجازات یک سال حبس تعزیرى به تهیه و تحویل دویست اصله نهال جهت کاشت در حاشیه معابر عمومى پارك هاى سطح شهر فاروج به شهردارى این شهرستان محکوم و متهمى دیگر را به اتهام سرقت از صندوق صدقات کمیته امداد امام خمینى ره به جاى مجازات شش ماه حبس و پنجاه ضربه شلاق تعزیرى به ده روز کار در امور بنایى و گچ کارى مدارس و آموزش و پرورش شهرستان فاروج محکوم کرد. متن کامل «ج مثل جوان» این هفته را می‌توانید در مجله زن روز مطالعه کنید. @zane_ruz
کرونا هراسی به سبک ایرانی نیلوفر حاج قاضی آغاز ماجرا به چند ماه قبل برمى گردد. روزى که پزشک جوان بیمارستان مرکزى شهر ووهان چین، درست در آخرین روزهاى سال میلادى گذشته تشخیص داد که اتفاقى در حال رخ دادن است. دکتر لى، نمونه هایى از یک بیمارى تنفسى تازه و ناشناس را دیده بود و در نتیجه براى گروهى از همکلاسى هایش در یک چت روم آنلاین نوشت «چیزى شبیه سارس» در شهر یازده میلیون نفرى ووهان در حال شیوع است. در ایران هم آرامش قبل از طوفان حاکم بود تا این که خبر فوت چند مورد مشکوك رسانه اى شد و شرایطى فراهم آمد تا ایران نیز در صدر اخبار کرونا قرار گیرد. در این رابطه کانال ها و سایت هاى شخصى هم مثل همیشه دست به کار شدند تا مواد ضد عفونى کننده تبلیغ کنند و گاه اخبار ضد و نقیض به خورد مردم بدهند. «ج مثل جوان» این هفته می‌خواهد به موضوع کرونا و اخباری که در این رابطه در فضای مجازی پخش می‌شود بپردازد. در بخشی از این یادداشت می‌خوانیم: در واقع اخبار کرونا همه آن چیزى نیست که در فضاى مجازى گفته مى شود، مثلا کمتر مطلبى را پیدا مى کنید که نوشته باشد ۲۱ نفر از بیماران کرونا در بیمارستان هاى قم تا دیروز و پس از بهبودى کامل مرخص شده اند. کمتر خبرى را مى توانید پیدا کنید که به شما بگوید بیش از ۸۰ درصد مبتلایان به کرونا اصلا نیازى به بسترى ندارند و سرپایى مداوا مى شوند. کمتر نوشته اى را پیدا مى کنید که به شما بگوید که استرس و نگرانى مقاومت بدن را کاهش مى دهد و باعث مى شود در صورت ابتلا به کرونا خطر در انتظار شما باشد. از آن طرف بازتاب بیش از حد اخبار نگران کننده برخى را به وسواس فکرى انداخت و سبب ناامنى روانى شده است. شورى آش این ماجرا به حدى بود که وزیر بهداشت اعلام کرد: «در رابطه با جو روانى غیرمنصفانه و مخربى که عده اى در برخى از سایت ها براى ایجاد تشویش در اذهان عمومى و ناامید کردن مردم ایجاد کرده اند مقرر شد کمیته اى با حضور وزیر اطلاعات و وزیر ارتباطات تشکیل شود تا به منظور خنثى کردن این جو روانى نامطلوب اقدام کنند.» متن کامل این مطلب را می‌توانید در مجله زن روز بخوانید. @zane_ruz
مدارای لطیف با ویروس تاجدار نیلوفر حاج قاضی در «ج مثل جوان» این هفته می‌خواهیم درباره همدلی در قرنطینه‌های خانگی حرف بزنیم. بعضی می گویند، ویروس کرونا بعد از فاجعه بحران در حال تبدیل شدن به یک معضل اقتصادی و خانوادگی است. از یک طرف رکود و بیکاری، نگرانی ها را نسبت به تأمین هزینه های زندگی افزایش داده است. از طرف دیگر بروز افسردگی و تنش میان زوج هایی که این روزها مجبورند ساعت های طولانی تری را کنار هم سپری کنند، دامنه تحمل آن ها را کاهش داده، سبب بروز برخی تنش های خانوادگی شده است. اما همان طور که همدلی در کمک به دیگران و انجام خدمات داوطلبانه برای تولید ماسک و مواد ضد عفونی کننده در ایران این جامعه را یک سر و گردن از دیگر ممالک بحران زده بالاتر نگه داشته، به نظر می رسد در ارتباط با این همنشینی غیر قابل گریز هم، دستورات دین و عرف ایرانی اسلامی بنیان خانواده های ایرانی را تحکیم می کند. در بخشی از این یادداشت می‌خوانیم: 🌺هدف از خدمت به خانواده قصد قربت به خداوند باشد. 🌸به مواد غذایی که می خرید سوره کوثر و قدر بخونید تا برکت بیشتری پیدا کنند. 🌺موقع وارد شدن به آشپزخانه «بسم الله الرحمن الرحیم» بگویید. 🌸اگر دیدید کارهایتان زیاد است «لا حول و لا قوه الا بالله» بگویید. 🌺قبل از آشپزی وضو بگیرید. از خداوند بخواهید که چاشنی غذایتان محبت و معرفت به اهل بیت علیهم السلام باشد. 🌸موقع روشن کردن آتش اجاق گاز بگویید: «اللهم اجرنا من النار» یعنی خدایا مرا از آتش دوزخت دور کن! متن کامل این مطلب را می‌توانید در مجله زن روز بخوانید. @zane_ruz
نوسانات زردی که دوستشان داریم نیلوفر حاج قاضی یادم هست قبل ترها روزنامه سهم مهمی در زندگی مردم داشت و از جذابیت زیادی برخوردار بود. خیلی از مردم هم، مشترک روزنامه های معروف آن دوران بودند؛ روزنامه ها به درب خانه ها می آمدند و از لای در یا شکاف فلزی پست به داخل خانه ها پرتاب می شدند. آن روزها خیلی از مردم شیفته صفحات تسلیت بودند. با ذوق و شوق خاصی این صفحه را باز می کردند و پیام های اعلام فوت پیر و جوان را از نظر می گذراندند. برای برخی اظهار تأسف و همدردی می کردند و گاهی هم اسامی فرزندان و نوه های میت را که زیر پیام ها فهرست شده بود، با صدای بلند می خواندند تا بقیه هم با خانواده متوفی آشنا شوند! امروز که دیگر خبر خاصی از شکل قدیمی صفحات تسلیت نیست اخبار حوادث مثل قتل، آتش سوزی، اختلاس، کلاهبرداری و... مورد توجه خیلی از مردم است. انگار جماعتی هستیم که خوشمان می آید روی روحمان خراش بیندازیم؛ به هم که می رسیم فوری می پرسیم: چه خبر؟ بعد هم گوشی تلفن همراه را زیر و رو می کنیم و خبر ها را شخم می زنیم تا ردی از قتل، تجاوز، خودکشی، زلزله و... پیدا کنیم. این گونه خبر ها بیشتر جذبمان می کند. برایمان جذاب تر هستند. حتی به این اکتفا نمی کنیم و گاهی خبری تکان دهنده ولو تأیید نشده را برای چند نفر فوروارد می کنیم. در «ج مثل جوان» این هفته می‌خواهیم دلایل اقبال به اخبار منفی را بررسی کنیم. در بخشی از این یادداشت می‌خوانیم: روانشناسان به کرات در موارد مختلف در خصوص تأثیرات منفی اخبار، حوادث و رویداد های ناراحت کننده هشدار داده اند و در بسیاری از موارد هم اصحاب رسانه را مورد شماتت و انتقاد قرار داده اند. اما به هر حال مسلما قرار نیست شما حبابی از بی خبری دور خودتان بسازید و خود را به دور از اجتماع و محیط ایزوله کنید! اما مهم رعایت تعادل در پیگیری اخبار است؛ نه آن قدر افراطی اخبار بد را دنبال کنید که دچار اضطراب، تشویش و نومیدی شوید، و نه این که خود را از جهان پیرامون و حوادث و رویدادهایی که در اطرافتان رخ می دهد جدا کنید و کلاه بی خبری بر سر خود بکشید که در نهایت به شادی غیر واقع بینانه دچار شوید. روانشناسان معتقدند اخبار منفی و ناخوشایند، محرک بسیاری از اتفاقات منفی در درون بدن انسان هاست و روح و روان آن ها را تحت تأثیر قرار می دهد. متن کامل این یادداشت را می‌توانید در مجله زن روز بخوانید. @zane_ruz
به نام نامی حق، قربة الی الله نیلوفر حاج قاضی سال ها قبل وقتی موقع تحویل سال دعای زیبای «حول حالنا الی احسن الحال» را زمزمه می کردیم یک صدم درصد هم احتمال نمی دادیم سالی فرا خواهد رسید که یک ویروس تاجدار کوچک نوروزمان را دگرگون کند. اتفاقی که اگر چه در ظاهر بدشگون است و درتمام جهان موج عظیمی از بیماری، مرگ و میر و مشکلات اقتصادی را برایمان به ارمغان آورده است اما کنه موضوع همان «احسن الحال» است؛ تلنگری بزرگ به جهان و جهانیان، جامعه بشری را از حال همیشگی خودش بیرون آورد تا علاوه بر من و منبّت به موضوعات عمیق تر و پیچیده تری هم بیندیشد. در «ج مثل جوان» این هفته سراغ شیرزنان گمنامی رفته‌ایم که به موجب تکلیفی که احساس می کردند داوطلبانه در عرصه انجام آداب شرعی غسل میت و شستشوی اموات کرونایی وارد کارزار شده‌اند. در بخشی از این یادداشت می‌خوانیم: «کار قشنگی که خواهران طلبه انجام دادند و بعد سعی کردیم هر روز انجام بدهیم، تلقین خواندن بالای سر میت بود. زیارت عاشورا پخش می کردیم، برایش آل یاسین می خواندیم یا اگر سر صبح می رفتیم دعای عهد می خواندیم، گاهی اوقات آیت الکرسی قرائت می شد، پشت سر هم مرتب می گفتیم، بچه ها ذکر بگویید، صلوات برایش بفرستید، هر کسی را که می شویید اقلا سعی کنید حمد یا چند تا «قل هو الله» برایش بخوانید که با آرامش بیشتری به خانه ابدی وارد بشود، این تلقین خواندن خیلی خوب بود؛ بلند می خواندیم. خیلی هایشان سید بودند و می گفتیم، ان شاءالله با خانم حضرت زهرا ملاقات کردی سلام ما را هم برسانید؛ ان شاءالله اولین شب قبرتان به بهترین شکل باشد. برایشان آرامش می خواستیم و مطمئن بودیم روحش آن جا حضور دارد و نظاره گر است و می خواهد زودتر بدنش پاک و تطهیر بشود و ان شاءالله برود برای دفن... البته غمگین هم بودیم که اموات این طور هستند. ولی راضی بودیم، خوشحال بودیم که دل یک مؤمن را شاد می کنیم و نمی گذاریم بدنش روی زمین بماند.» متن کامل این مطلب را می‌توانید در مجله زن روز بخوانید‌. @zane_ruz
روزه گرفتن مجوس‌ها آزاده احمد علی قورچی نگهبان های عراقی باور کرده بودند ما مجوس هستیم. از پشت پنجره زل می زدند ببینند اعمال آتش پرست ها چه شکلی است! یکی از بچه های نوجوان که به عنوان علامت، روی پتویش ستاره ای با نخ دوخته بود، یقه اش را گرفتند که «آها ستاره داوود را روی پتویت کشیده ای، تو طرفدار اسرائیل هستی!» حالا بیچاره هی قسم می خورد کدام اسرائیل؟ کدام ستاره پنج پر؟ مگر به خرجشان می رفت؟ کتک و کشیده و شلاق که اعتراف کن تو طرفدار اسرائیلی تا رهایت کنیم! ما باید مجوس می شدیم تا آن ها راحت می شدند. برای این که خودشان مسلمان باشند! روز اول ماه مبارک رمضان که افسر عراقی در اردوگاه فهمید کسی ناهار نمی گیرد، خیلی غافلگیر شد. اولش فکر می کرد اعتصاب غذا شده. نگران شده بود ما دوباره چه نقشه ای کشیده ایم! همه اسرا را جمع کرد که چه خبر شده. وقتی اسم روزه را از ما شنید خیلی تعجب کرد. خنده اش گرفته بود. می گفت اسلام را ما به شما دادیم. پدران ما پدران آتش پرست شما را به زور مسلمان کردند، حالا شما می خواهید درس روزه داری به ما بدهید؟! هر چه قسم خوردیم که باور کند ما به کسی نمی خواهیم درس دین بدهیم، مگر باور می کرد. می گفت در ارتش عراق این چیزها وجود ندارد. بالأخره قبول کرد کسانی که می خواهند روزه بگیرند ناهارشان را نگه دارند تا شب. اما آمار گرفتن صحنه خنده داری شد. افسر چند قدم فاصله گرفت و گفت کسانی که می خواهند روزه بگیرند بیایند این جا بنشینند، تا آمارشان گرفته شود. از آسایشگاه ۱۰۰ نفره، ۹۵ ـ ۹۶ نفر رفتیم آن جا. افسر با تعجب نگاه کرد به همان چهار پنج نفر باقیمانده که؛ از بین مجوس ها فقط شما روزه نمی گیرید؟! یکی شان پاهایش را نشان افسر داد که قطع بودند؛ ـ ما نمی توانستیم بلند شویم! @zane_ruz
نوکیسه‌ها در کرونا پارتی! ممکن است دچار چندش یا تهوع شوید اما برخی حقایق تلخ و گزنده را باید شنید. وقتی جراحی مدل گوش الاغی، سوراخ کردن پره بینی و زبان برای انداختن حلقه و حتی اکستنشن یا کاشت مو برای پرپشت شدن موی دماغ مد شد دانستیم برخی آن قدر در جهل مدرن فرو رفته اند که صاحبان جهل مرکبی که «ابن یمین» را به فریاد آورده بود در پیشگاه این حجم از نادانی، عاقل به نظر می رسند! گزارشی که یکی از خبرگزاری ها در باره برگزاری پارتی در اوج بیماری کرونا و پرداخت فاخرانه هزینه هایی بالا برای اطمینان از سلامت شرکت کنندگانش مرا به یاد ابن یمین انداخت و این شعر معروفش که؛ آن کس که نداند و نداند که نداند/ در جهل مرکب ابدالدهر بماند/ آن کس که نداند و نخواهد که بداند/حیف است چنین جانوری زنده بماند! در «ج مثل جوان» این هفته می‌خواهیم به ماجرای برگزاری یک جشن و کیت‌های پرهزینه استفاده شده در آن بپردازیم. در بخشی از این ماجرا می‌خوانیم: برگزاری کروناپارتی و حاشیه هایش خیلی ها را به این نتیجه رساند که مد امروز برای توی چشم آمدن حجم جیب افراد، «کیت تشخیص کروناست.» کروناپارتی، ادامه دیگر مهمانی های بالانشینان است، ژن های خوب و از ما بهتران! انتشار ویدئویی در چند روز اخیر نشان می دهد اتفاقا بازار این کار حالا دارد رونق هم می گیرد و آگهی های بسیاری در فضای مجازی در دسترس است که همه مراحل راه افتادن چنین جشن هایی را با تضمین سلامت انجام می دهد. این ویدئوها آن قدر فراگیر شد که حتی به حرف های فرمانده ستاد مقابله با کرونای تهران هم رسید و واکنش او را هم به همراه داشت. واکنشی که البته فقط «سلامت انجام آزمایش ها»را زیر سؤال می برد. علیرضا زالی هشدار داده بود «در تست های کنونی منفی کاذب نسبتا بالاست، بنابراین هیچ تضمینی برای ایمن شدن مهمانی با اخذ تست کرونا، پیش از ورود به مهمانی وجود ندارد.» او اخذ تست کرونا پیش از ورود به مهمانی را «به شدت خطرناک» خواند، چرا که به گفته او «این اقدام یک امنیت کاذب گذرا ایجاد می کند» و «به شیوع و انتقال بیماری دامن می زند.» کیانوش جهانپور، سخنگوی وزارت بهداشت هم درباره تست های خصوصی کرونا که در خانه ها انجام می شود، هشدار داده و گفته: «جواب آزمایش به این سرعت مشخص نمی شود و حتی اگر جواب منفی بود، اعتماد به نفس کاذب به فرد می دهد.» او این آزمایش ها را «کاسب کاری و حتی شیادی» خواند و گفت انجام آن هیچ کاربردی ندارد. متن کامل این مطلب را می‌توانید در مجله زن روز بخوانید. @zane_ruz
استاد برتر زیر چهل سال! نیلوفر حاج قاضی هفته پیش انعکاس خبری در رسانه ها، سبب دلگرمی و شادی شد. این که بر اساس رده بندی سایت «Poets & Quants»؛ معتبرترین سایت آنلاین رشته مدیریت در دنیا که به اطلاع رسانی اخبار مربوط به مدارس عالی مدیریت در دنیا و به خصوص رشته MBA می پردازد، دو دانش آموخته دانشگاه صنعتی شریف، مریم کوچکی نژاد ، استاد دانشگاه نورث وسترن و علیرضا احمد سیماب ، استاد دانشگاه اچ. ای.سی مونترال بین چهل استاد برتر جوان زیر ۴۰ سال در دنیا در رشته مدیریت انتخاب شدند! خانم کوچکی نژاد از دیار سرسبز گیلان است که علی رغم ادعاهای برخی روشنفکرنماها حجاب کاملش نتوانسته او را از رسیدن به آرمان های علمی اش آن هم در ینگه دنیا باز دارد. او در حال حاضر استادیار دانشگاه نورث وسترن است. این دانشگاه در شهر شیکاگوی ایلات متحده قرار دارد. در ماه مارس هر سال یک کمیته از افراد متخصص مسئولیت انتخاب لیست چهل نفر نهایی را برعهده دارد. معیار انتخاب بر اساس مهارت های تدریس و کیفیت مقالات تحقیقاتی اساتید است. مطابق آمار این وب سایت معتبر برای رقابت سال ۲۰۲۰ میلادی، بیش از ۲۰۰۰ کاندید برای ۱۶۰ استاد رشته مدیریت از سراسر دنیا داشته که از این میان ۴۰ استاد به عنوان لیست نهایی انتخاب شدند. قضیه اوج موفقیت مریم خانم هم این است که او همراه با یکی از همکارانش از دانشگاه پنسیلوانیا در تحقیقات خود دریافته بودند؛ «زمانی که هوا به نحو آزاردهنده ای گرم است، تمایل ما به این که فرد اجتماعی مطلوب یا یاریگری باشیم کاهش می یابد! دمای محیط بر واکنش های فردی و احساسی انسان تأثیر می گذارد و باعث می شود در محیط های با دمای نامناسب، افراد کمتر به دیگران کمک کنند، بدون این که دلیلی برای توجیه این مسأله باشد!» آن ها بعد از تحقیقات آماری وسیع و استفاده از گروه های نمونه این فرضیه را اثبات کردند. یافته های مطالعه «بررسی تأثیر دمای محیط بر کمک کردن» که در مجله اروپایی روانشناسی اجتماعی منتشر شده به توضیح چگونگی و ساز و کارهای تأثیر دمای محیط بر روحیه کمک کردن افراد کمک می کند. مریم کوچکی نژاد و همکار وی یعنی دکتر لیوبا بلکین در بخش سوم این مطالعه دریافتند که حتی تغییری جزئی در دما نیز به نحوی قابل توجه بر روحیه کمک کردن افراد مؤثر است. @zane_ruz
باشد برای شنبه نیلوفر حاج قاضی دوره دبیرستان یه دبیر زبان داشتیم به نام خانم خلیلی که خیلی مرتب بود و خط اطوی شلوارش هندونه قاچ می کرد. خانم خلیلی تأکید زیادی روی برنامه ریزی داشت و جلسه ای نبود که درباره این مورد حرف نزنه. همیشه هم تأکید می کرد که از برنامه ریزی ساده شروع کنین. می گفت معمولا بچه ها ناگهان جوگیر میشن و برنامه هایی پیچیده و سختی تنظیم می کنن که انگار چینش برنامه برای پرتاپ موشک به فضای ناساست برای همین هم طرف زورش میاد اجرایی اش کنه و یک دونه اش هم انجام نمیشه. خانم خلیلی می گفت برای بالا رفتن راندمان، یه برنامه معمولی و ساده بریزید که حداقل دو موردش رو اجرا کنین. یاد خانم خلیلی بخیر که خبر نداشت در آینده ای نه چندان دور «از شنبه شروع می کنم» شعاری میشه برای خنده و شوخی! در «ج مثل جوان» این هفته می‌خواهیم درباره شنبه‌هایی که هیچ وقت نمی‌آیند حرف بزنیم! در بخشی از این یادداشت می‌خوانیم: جیمز سوروویاکی در مقاله ای می گوید: ذهن ما تمایل بی پایانی به اهمال کاری دارد، تمایل به عقب انداختن چیزهایی که می دانیم عقب افتادنشان به ضرر ماست. در سال های اخیر، اهمال کاری موضوع چندین پژوهش جالب توجه در حوزه اقتصاد رفتاری بوده است. اما نکته ای در این پژوهش ها هست که می تواند برایمان خوشایند باشد: حتی اقتصاددان های برنده جایزه نوبل هم اهمال کاری می کنند! حتی دانشگاهیان، که در بازه های طولانی به صورت سرخود فعالیت می کنند، شاید به طور خاص مستعد آن باشند که کارهایشان را به تعویق بیندازند. اما خسارت هایی به همراه دارد که ممکن است به نظرمان نرسد. مثلا وقتی برای رسیدن به فرودگاه یا راه آهن به موقع راه نمی افتیم، مجبور می شویم ماشین دربستی بگیریم تا به موقع برسیم. وقتی قبض جریمه یا مالیات را به موقع نمی پردازیم، مشمول تخفیف نمی شویم. وقتی نسبت به یک سری نکات بهداشتی، سهل انگاری می کنیم، مجبور می شویم هزینه های درمانی بالایی بپردازیم. وقتی کارها را عقب می اندازیم یا می گذاریم برای لحظه آخر، مجبور می شویم هزینه روانی و مالی بسیاری پرداخت کنیم. این کار نه فقط در ایران که در همه جهان، هزینه بردار است. بنابر مقاله جیمز سوروویاکی، اهمال کاری هزینه های هنگفتی بر کسب و کارها و حکومت ها تحمیل می کند. متن کامل ج مثل جوان این هفته را می‌توانید در مجله زن روز بخوانید. @zane_ruz
بلاتکلیفی دامنه دار نیلوفر حاج قاضی هنوز خبری از بازگشایی مدارس و دانشگاه ها نیست در حالی که کم کم در حال نزدیک شدن به ایام امتحانات هستیم. کرونا بعد از آلودگی هوا دومین تهدیدی بود که طی دهه گذشته دانش آموزان را به طور جدی تر از دانشجویان خانه نشین کرد و به خاطر امتدادش مسئولان را بر آن داشت تا به فکر آموزش آنلاین بیندازد. آموزشی که با وجود تسری فراگیر شبکه های مجازی در دل خانواده ها بسیاری از والدین و به خصوص خانواده های مناطق محروم را دچار چالش های جدی و اضطراب کرد. اگرچه خیلی ها هم با وجود امکانات لازم پای درس کلاس های مجازی نشستند اما تأثیرگذاری این آموزش ها به طور جدی زیر سؤال است. این هفته در «ج مثل جوان» به بررسی وضعیت آموزش آنلاین در کشورمان پرداخته ایم. در بخشی از این یادداشت می‌خوانیم: اگر در خوش بینانه ترین حالت در نظر بگیریم که در اکثر شهرهای بزرگ و حتی کوچک دانش آموزان به صورت دست و پا شکسته در کلاس های مجازی حاضر شدند اما این داستان در مناطق محروم حکایت دیگری دارد. در بیشتر مناطق محروم زیرساخت های آموزش مجازی فراهم نیست و به دلایل اقتصادی مردم محروم هستند. شکاف طبقاتی در این نوع آموزش هم نمود دارد و تأثیرات آن را در آینده در وضع دانش آموز و کنکور خودش را نشان می دهد. در فضای مجازی عدالت آموزشی برقرار نمی شود مگر این که آموزش و پرورش متناسب با آموزش مجازی، امکانات در اختیار دانش آموزان نابرخوردار و معلم ها قرار دهد و به آن ها آموزش بدهد. متن کامل این مطلب را در مجله زن روز بخوانید. @zane_ruz
مامان جون یا خانم توکلی!؟ نیلوفر حاج قاضی دوران نامزدی و عقدکردگی از شیرین ترین لحظه های زندگی است. در این دوران، دختر یک مهربانوی تمام عیار است که در کمال ادب حرف می زند، کدبانویی است که از هر انگشتش یک هنر می بارد و همه اموراتش در نهایت باسلیقگی، کم خرجی و آینده نگری است و از آن طرف پسر نهایت تلاششان را به کار می برد تا یک قهرمان تمام عیار و دست و دل باز باشد و در اوج قدرت، به همه چیز به دیده اغماض بنگرد، مردی رؤیایی باشد و بهترین ها را نثار طرف مقابل و خانواده اش کند. خلاصه در این دوران همه چیز طلایی است، زیباست و در شکوهمندترین حالت عاشقانه خود قرار دارد. اما انگار سقف مشترک بعد از ازدواج این اوج گرفتن ها را کم رنگ می کند. از مدل صدازدن مادر و پدر طرف مقابل بگیرید تا توقعات عجیب و غریب. البته این اتفاق در همه افراد یکسان نیستند. این هفته و هفته آینده می‌خواهیم به دلبرانه‌های دوران نامزدی و عقد و به طور کلی اول زندگی مشترک بپردازیم. در بخشی از این یادداشت می‌خوانیم: صدازدن مادر و پدر همسر موضوعی خاص است که تأثیر خوبی در شکل گیری روابط زوجین با پدران و مادران دارد و این در مورد خانم ها مصداق بیشتری دارد. البته خیلی خانم ها در برابر بابا و مامان یا پدر و مادر صدا زدن مادرشوهر و پدر شوهر مقاومت می کنند و معتقدند به هیچ وجه نمی توانند آنان را برابر با پدر و مادر خود قرار دهند. باید گفت قرار هم نیست مادرشوهر یا پدرشوهر هم وزن پدر و مادرمان شوند. تنها قرار است با گفتن این القاب از همین ابتدا به آن ها بگوییم دوستشان داریم و برایمان قابل احترامند. در همین رابطه، محققین دینی سایت «تبارک» این گونه پاسخ می دهند: «نکته اش این است که واژگانی مثل بابا و مامان برای پدرشوهر و مادرشوهر یا پدرزن و مادرزن، برخلاف فامیلی طرف یا گفتن مثلا علی آقا، بار عاطفی دارد. قرآن هم این درس را به ما داده است. وقتی حضرت موسی از میقات برگشتند، دیدند که قومشان، گوساله پرست شده اند و موهای هارون را می کشیدند، نام برادرش را این گونه به کار برد. گفت: فرزند مادر! این نوع صدا زدن معلوم است که بار عاطفی زیادی دارد. متن کامل ج مثل جوان این هفته را در مجله زن روز مطالعه فرمایید. @zane_ruz
بر فراز ابرها یا مته به خشخاش؟ نیلوفر حاج قاضی هفته گذشته از گربه کش های حرفه ای دم حجله گفتیم. این که برخی از جوان ها حتی در دوران مجردی برای خانواده شوهر نقشه های چاق و چله می کشند. این که از همان ابتدا جبهه می گیرند و حتی برای نوع صدا کردن مادر و پدر همسرشان برنامه های خاص دارند تا مبادا آن ها به این اعضای تازه وارد احساس نزدیکی کنند! حالا در این قسمت نگاهی کوتاه به تغییرات رفتاری همسران انداخته‌ایم. در بخشی از «ج مثل جوان» این هفته می‌خوانیم: دخترها بعد ازدواج زودرنج می شوند. شاید چون نازکش پیدا کرده اند! کوچک‌ترین حرف، حرکت و اتفاقی کافی است تا یک روز کامل را به همسرشان زهر کنند، گردش و تفریح را خراب کنند، جواب تلفن و پیامک را ندهند. خیلی وقت ها آن بیچاره حتی نمی داند چه اتفاقی افتاده یا کجا خطایی کرده، عامل ناراحتی آن قدر ریز، جزئی و پنهان است که پیدایش نمی کند. مردها اولش مدارا می کنند، ناز می خرند، راه می آیند، منت کشی می کنند، عذرخواهی می کنند. اما تا کی؟ چقدر؟ صبر و حوصله آنان هم اندازه ای دارد و بعد از مدتی حتی اشک ریختن هم ذره ای دلشان را به رحم نمی آورد و این اصلا برای زندگی مشترک خوب نیست. هرکدام از این ناراحتی ها و اخم و تخم کردن ها شما را پیش چشم همسرتان کوچک می کند، ارزشتان را کم می کند. پس مته به خشخاش نگذارید. درست است که خیلی از اوقات واقعا تقصیر مردهاست چون نکته های رابطه با همسر را نمی دانند و از ظرافت روحیه زن ها خبر ندارند. با این حال به جای ناراحت شدن و اخم کردن و قهر کردن، بهترین راه این است که با سیاست هایی غیرمستقیم یادشان دهیم، تا مدام برای جرمی که نمی دانند چیست مجازات شوند و فردا دوباره تکرارش کنند! متن کامل این یادداشت را می‌توانید در مجله زن روز مطالعه فرمایید. @zane_ruz
چند می‌گیری عکس نذاری!؟ فرشته امیرزاده تصویر مؤلفه جذابی است که در شبکه های اجتماعی حرف اول را می زند. هرچه متفاوت تر، دیدنی تر. این روزها هم که این فضا برای همه مثل خونه گرم و نرم خاله شده. از بزرگ و کوچک برای خودشان خانه ای دارند و مدام در حال عکس برداری و عکس گذاری اند. از مردم عادی که بگذریم آدم های معروف هم تشنه این فضا شده اند. انگار عطش این طیف از مردم عادی هم بیشتر است. اصلا شاید همین شهرت و معروفیت میزان دوز خودنمایی را بالاتر برده. البته همه اش هم میل به بیشتر دیده شدن نیست و کاسبی هم به این موضوع دامن می زند تا فلان آدم معروف بیشتر عکس بگیرد و ابعاد ریزتر زندگی اش را در معرض تماشا بگذارد، از عکاسی و به اشتراک گذاری لحظه خواب آلودگی گربه خانه بگیر تا نمایی بسته از تصویر نیم رخ شصت پا در نزدیکی های صبح یا سلفی با پیازی که پشت کابینت افتاده و طی سه ماه جوانه زده. اینجا فضای عرضه و تقاضاست و تقاضا میزان عرضه را تعیین می کند. پس تعداد کاربرانی که کنجکاوند ببینند فلان هنرپیشه پیازش چگونه جوانه می زند تشویق مهمی برای ارائه عکس های اوست. اما غافل است که با این همراهی میزان درآمد آن هنرپیشه را برای گرفتن تبلیغات بیشتر بالا می برد و کسب و کارش را رونق بیشتری می بخشد. دریافتی های تبلیغات هم وسوسه انگیز است. آن ها بیشتر عکس می گذارند و بیشتر عضو می گیرند و پول بیشتری به جیب می زنند. حتی به قیمت موج سواری بر جریاناتی که براندازان آن ور آبی به راه می اندازند یا اهانت به مقدسات و اعتقادات مردم برای جبران خلاءها و دیده شدن در مسیر و هدفی که در پیش گرفته اند. شاید به ذهن این گونه برسد که چهره های مشهور نیازی به معروف شدن ندارند، اما حقیقت این است که ولع شهرت و بر سر زبان افتادن دریایی است که برای خیلی ها تمامی ندارد. قصه ای که گاهی بخش قابل توجهی از افراد مشهور به دام آن می افتند؛ به خصوص در دوره و زمانه ای که خیلی از سرمایه گذارها برای انتخاب یک بازیگر یا یک خواننده به جای استعداد و توانایی اش روی دنبال کننده های صفحه اش حساب باز می کنند. هیچ نهادی هم نظارتی بر عملکردشان ندارد. گاهی هم که با پیگیری های مردمی هنرمندی زیر سؤال می رود و به خاطر نوع پوشش و حجابش یا دخالت های بی مورد و بی جایش از امور سیاسی یا اجتماعی تذکر می گیرد صدای برخی مدافعان کم سوادتر از همان هنرمند همه چیز دان، درمی آید که چرا آزادی (ولنگاری!) نیست. این شرایط گل و بلبل فضای مجازی مملکت ما در حالی است که موبورها و چشم آبی های آن ور آبی نسبت به ما قوانین سخت گیرانه تری دارند. نمونه اش هم اخراج بازیکن تیم پرتغال به خاطر گذاشتن عکس های پی در پی در صفحه شخصی خودش! @zane_ruz
خودم علیه خودم! نیلوفر حاج قاضی همین سال گذشته بود؛ یکی از این سلبریتی های دست چندم، که البته به خاطر شباهتش به یک هنرمند نسبتا معروف دیگر، از حالت بالقوه به حالت بالفعل درآمده بود، چون با بازی در یکی، دوتا سریال اقبالی نیاورد برای جلب توجه بیشتر عکس هایی از خودش با تیپ و چهره ای متفاوت منتشر کرد. او در این عکس ها با چشمی کبود و سری تراشیده دیده می شد و عده ای از کاربران تصور کردند شاید این تصاویر مربوط به تست های گریم این دخترخانم برای ایفای نقش در فیلم یا سریال دیگری است. اما اخبار واصله نشان می داد تصاویر مربوط به شرکت ایشان در مسابقات بوکس زنانه است. این هفته در یادداشت «ج مثل جوان» می‌خواهیم نوع خاصی از خشونت علیه زنان را بررسی کنیم. خشونتی که این بار توسط خود بانوان بر آن‌ها اعمال می‌گردد. در بخشی از این یادداشت می‌خوانیم: کم توجهی از جانب پدر اتفاقی است که زنان را آمازونی زره پوش می کند. این زنان مجبور می شوند تا آنچه را که پدران آن ها به آن ها ندادند، خودشان برای خودشان تأمین کنند، این امر به آن ها کمک می کند که به حد قابل قبولی از نظر حرفه و کار رشد نموده، در دنیای روابط ابراز وجود کنند اما از آنجا که این زره مانع از ارتباط مؤثر آن ها با احساسات زنانه و وجه ملایم وجود آن ها می شود، این زنان معمولا از زنانگی خالی و از خلاقیت جدا می شوند، از تشکیل خانواده و برقراری رابطه سالم با مردان باز می مانند و خودجوشی و سرزنده زیستن در زمان حال برای آن ها ممکن نیست. چنین زنی دارای شخصیت مذکر مستبد و حریصی شده، که هرگز راضی نمی شود. هرچه این زن انجام می دهد از نظر این مذکر درونی کافی نیست. این مذکر درونی بدون تشخیص و ادراک آرزوی زن برای مورد محبت واقع شدن، احساس رضایت کردن یا حتی استراحت کردن، مدام به او فشار می آورد که بیشتر، بهتر و تندتر کار کند. متن کامل این یادداشت را می‌توانید در مجله زن روز مطالعه فرمایید. @zane_ruz
جیغ بنفش برای کرونا نیلوفر حاج قاضی گاهی اوقات ردپای بعضی حرف ها خیلی روی فکر و روح آدم باقی می مونه. وقتی این حرف ها زمان جوانی توی ذهنمون نقش بند بشه مثل حک شدن روی یک تخته سنگه؛ ماندگار و زوال نیافتنی. مثل حرف های خانم معینی در مورد ترس. خانم معینی معلم کلاس پنجم بود و حرف های متفاوتی راجع به ترس می زد. خانم می گفت: «ترس موضوعی حیاتی است و برای بقای ما لازم است. حتی باعث رشد و تکامل ما میشه. بدن ما نیاز داره به خاطر خطرات و تهدید ها آماده فرار یا دفاع بشه. توانایی تشخیص و واکنش سریع در برابر تهدید برای بقا لازمه و این توانایی انسان ها رو زنده نگه می داره.» اما مشکل اینجاست که گاهی ترس غیرمعمول میشه و مثل خوره به جان آدمیزاد میفته. آن هم ترسی بی اساس! شاید این روزها در میان اطرافیان‌تان کسانی را دیده باشید که دچار کرونا هراسی هستند. موضوع «ج مثل جوان» این هفته فوبیای کرونا است. در بخشی از این یادداشت می‌خوانیم: کرونا که آمد بیماری شایع ناشی از این ویروس جامعه ای چند وجهی را به وجود آورد. عده ای بی خیال بیماری و بدون توجه به زندگی خودشان ادامه دادند و احیانا بیمار شدند و عده دیگری را هم مریض کردند و با بی خیالی و بی مسئولیتی به شیوع مرض دامن زدند. عده ای هم مراعات کردند و عده ای دیگر دچار مشکلات وسواس گونه یا ترس غیرعادی از این ویروس شدند. مثلا یکی از آشنایان با ظهور این بیماری دست به کار شد و برای پیشگیری مبلغ ۵ میلیون تومان مواد ضدعفونی کننده، داروهای خاص و... خرید و عنوان می کرد: «دست خودم نیست، از همه می ترسم، از اینکه با رعایت تمام نکات بهداشتی باز هم کرونا بگیرم. ماسک و مواد ضدعفونی کننده نباشد اعتمادبه نفس خودم را از دست می دهم و ترسی عجیبی تمام وجودم را می گیرد.» اتفاقا این بنده خدا با وجود تمام وسواسی که به خرج می داد مبتلا شد، دوره سختی را گذراند و هنوز هم با پیامدهایش دست وپنجه نرم می کند. علاوه بر این سونامی اطلاعات ناصحیح و شایعات هم بر آتش فوبیا می دمد و آن را شعله ور می کند. روانشناسان این زمینه می گویند: «این تنوع و پراکندگی انتشار اطلاعات که عمده آن ها پیشتوانه علمی نداشتند و صرفا بر اساس تجربه فردی و نظرات شخصی تنظیم می شد به همراه انتشار موجی از آمار و ارقام فوت شدگان بر اثر کرونا وضعیت زندگی افراد را تحت الشعاع قرار داد. در خانواده هایی که اضطراب بالاست و اعضای آن از وسواس فکری برخوردارند یا بسیار کنترل گر هستند، ابتلا به فوبیا شایع است. نکته قابل توجه اینکه هرچقدر افراد بیشتر درگیر اضطراب ترس یا فوبیای ناشی از کرونا می شوند به همان اندازه احتمال بروز خطر و بیماری آنان بیشتر است. به عنوان مثال برخی از ترس مردن خودکشی می کنند یا ممکن است فردی را در مترو ببینید که از ترس کرونا دستکش به دست دارد و با دستکش تخمه می خورد. یعنی زیرسایه توهم و فوبیا اصول صحیح برای پیشگیری از بیماری را رعایت نمی کند!» متن کامل «ج مثل جوان» این هفته را در مجله زن روز بخوانید. @zane_ruz
زندگی گربه‌ای! نیلوفر حاج قاضی عجیب نیست؟ جمعیت گربه های تهران از جمعیت حدود ۲۸۰ شهر كشور بیشتر است. گربه های تهران اگر دور هم جمع شوند جمعیتشان از جمعیت ۶۸ كشور جهان نیز بیشتر می شود آن طور كه برخی از آمارها نشان می دهد در تهران بیش از ۳۲۰ هزار گربه زندگی می كنند. البته این آمار متعلق به سال ۱۳۹۴ یعنی چهار سال پیش است و ای بسا در این مدت با زادو ولد گربه ها تعدادشان بیشتر شده باشد. از این تعداد گربه ولگرد که عبور کنیم می رسیم به گربه های ملوس خانگی. همین چند روز پیش بود که خانمی بدون توجه به شرایط کنونی و بیماری کرونا بدون ماسک و دستکش گربه اش را در آغوش گرفته بود و با دستی که مرتب حیوان را نوازش می کرد اجناس سوپر مارکت را هم مورد نوازش قرار می داد. اگرچه انتقال بیماری به طور صددرصد از طریق گربه به انسان یا برعکس مشخص نشده ولی چنین رفتارهای غیرمحتاطانه ای سبب شد تا «ج مثل جوان» این هفته گربه ای شود! در بخشی از این یادداشت می‌خوانیم: موضوع دیگری هم سبب گربه سالاری شده است. از آنجا که گربه مثل سگ یا همستر مورد مذمت نیست پس درباره گربه ها نگاه منفی وجود ندارد و حتی در برخی خانواده های مذهبی هم گربه نگهداری می شود. مطابق نظر کارشناسان دینی نگهداری گربه در منزل به خودی خود از نظر شرعی اشكال و گناهی ندارد و جایی در اسلام نداریم كه نسبت به نگهداری گربه، نهی یا تندی وجود داشته باشد؛ حتی در مورد حمایت انسان از گربه، سخنانی از اهل بیت علیهم السلام آمده است: از آقا امیرالمؤمنین علی علیه السلام نقل گردیده است: روزی پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم مشغول وضو بودند. در این میان گربه ای خانگی به آن حضرت پناه آورد. آن حضرت پی بردند كه این گربه تشنه است. پس ایشان ظرف آبی را كه با آن وضو می ساختند به طرف گربه نزدیك برده تا آب بنوشد. سپس آن گربه از آب درون ظرف نوشید و پیامبر با باقی مانده آب وضو ساختند. همچنین در روایت دیگری داریم: زنی مورد عذاب قرار گرفت و این عذاب بدان خاطر بود كه آن زن، گربه ای را به جایی بسته، تا آنجا كه حیوان از فرط تشنگی به هلاكت رسید. ولی در هر صورت در نگهداری گربه، باید مواظبت شود كه موقع نماز موی گربه و رطوبت آن بر لباس یا بدن نمازگزار نباشد. متن کامل این مطلب را می‌توانید در مجله زن روز بخوانید. @zane_ruz
حواست به حرف زدنت باشد سحر طالع پور - فلانی چقدر آدم اکتیوی است. - به یک آنتراکت احتیاج دارم. -فیس تو فیس باهاش حرف بزن! - این غذا اصلا سیف نیست. این چند جمله تنها بخش اندکی از محاورات روزمره ماست. نمی دانم اسمش را چه بگذارم؟ پیوندی نامبارک و ناهم کفو بین دو زبان یا معامله ای سفیهانه بر سر قیمتی ترین میراث اجدادی؟ یا خیلی بدتر؛ زنده به گور کردن کلمات جاندار زبان فارسی، زبانی که رشته اتصال ما ایرانیان از آذربایجانی و خراسانی، خوزستانی و کرد و لر و مازندرانی و... عامل همدلی و هم فکری ما بوده و هست. زبانی که آثار ادبی و فکری اش موجب سربلندی ما در جهان شده است. حالا چرا تیشه برداشته ایم و با دست خود به این ریشه و رشته می زنیم؟ خدا می داند. شاید کسی که این نوشته را بخواند پیش خود بگوید: این نویسنده گویا نفسش از جای گرم بلند می شود که در این وانفسای کرونایی و مشکلات عدیده اقتصادی به موضوع اهمیت حفظ و نگهداری از زبان فارسی پرداخته است. اتفاقا من هم با شما هم داستانم ولی وقتی هویت، موجودیت، حیات و ممات، منش و فرهنگ ایرانی ـ اسلامی ما با زبان فارسی گره خورده است، شک ندارم که نظر شما خواننده محترم هم در مورد طرح این موضوع عوض می شود. حالا یک بار دیگر جملات اول متن را مرور کنید. من در این یادداشت با لغاتی که در طول زمان با علوم و فنون مختلف وارد زبان فارسی شده اند و بعضی هم اتفاقا معادل های خوبی دارند ولی ما باز هم بر حسب عادت از لغت وارداتی استفاده می کنیم کاری ندارم. قصه پرغصه مال آنجایی است که به خاطر راحت طلبی، تازه جویی، شوخی و در یک کلام به خاطر هیچ وپوچ کلمات دسته گل فارسی را به آب بی خیالی می اندازیم و کلمات بیگانه را جایگزین می کنیم. متأسفانه این نوع حرف زدن چند برابر بیشتر از ویروس منحوس کرونا مسری و واگیردار است. وقتی این سبک از صحبت کردن را انتخاب کنیم ناگزیر کسی هم که با ما هم کلام می شود برای اینکه آگاه و به روز به نظر برسد و از قافله باکلاس ها عقب نماند از این روش پیروی می کند. کودکان و نوجوانان هم که به اقتضای سنشان طبیعتا تحت تأثیر قرار می گیرند و این سبک را در گفتار و نوشتار پیاده می کنند. نتیجه این انتخاب از دست دادن کلمات خوش آهنگ و دلنشین فارسی و به دست آوردن زبانی نیمه بیگانه و نیمه وطنی است. نوجوانی که با این زبان نصفه و نیمه حرف می زند چیزی قریب به محال است که «حلاوت و شیرینی نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد» یا «بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم» و هزار هزار قند شیرین پارسی را مزمزه کند و متأسفانه جوان و نوجوانی که طعم شیرین عشق را نچشیده توان رویارویی با تلخ کامی های زندگی را ندارد. درست است که فضای مجازی و رسانه ملی متهمین ردیف اول این پرونده هستند ولی جرم ما پدر و مادرها و معلم ها با تکرار این نوع از حرف زدن اگر بیشتر نباشد، کمتر نیست. یقینا دقت و حساسیت ما در به کار بردن کلمات صحیح و فصیح فارسی و درست و به قاعده نوشتن آن ها سدی است در برابر هجوم واژه هایی که بی هیچ ضابطه ای وارد گفتار ما می شوند و اگر حواسمان نباشد زبان مادری این میراث ارجمند گران مایه را مخدوش می کنند. پس حواسمان به حرف زدنمان باشد. @zane_ruz ارتباط با ادمین: @zaneruz97