eitaa logo
آذرخش
56 دنبال‌کننده
353 عکس
377 ویدیو
99 فایل
سعید لطیفی _طلبه حوزه علمیه خراسان: 1️⃣فلسفه 2️⃣کلام و عقاید 3️⃣روان شناسی 4️⃣سیاسی و اجتماعی 5️⃣زبان و ادبیات فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
بسمه تعالی سفر نامه پایتخت حرم امام خمینی.... راستش را بخواهید وقتی که همت بر مقبره امام خمینی ره گماشتم، هیچ نمی پنداشتم که فضایی داشته باشد و درونی را سازد! باخود می گفتم : « امام خمینی ره هرچه قدر هم که بزرگ باشد بالاخره امام نیست لذا توقع از زیارت قبر ایشان نداشتم» تا اینکه از تاکسی پیاده شدم! نگاهم به ساختمان افتاد! ناخودآگاه گام هایم را کوتاه کردم و دریای درونم توفانی شد! باخود سخن می گفتم و با امام ره می کردم! از نفس مطمئنه اش می گفتم و التماس دعا داشتم! از دلِ بندْ شکسته اش، مدح می خواندم و التماس دعا داشتم بلکه دعای خیر ایشان شود و بندهای دل آدمیان را بُگسَلَد! به قول مولانا : «بند بگسل باش آزاد ای پسر...» وقتی وارد حرم شدم و نگاهم به قبر سبز رنگ ایشان افتاد بی اختیار اشک هایم بر گونه هایم می غلتید!! انگار کسی درونم می خواند!! مدام چهره امام ره در برابرم زنده میشد!!! خودم را به ضریح رساندم و تا جایی که جان داشتم گریه کردم!!! این چه حالی بود!! از ادب، چند بیت شعر ، همچون آذرخش بر صفحه تابید و چند لحظه آسمان تاریک دلم را روشن کرد!! دریغ که نتوان نوشت آن اشعار را...!! دلم نمی خواست از حرم خارج شوم، زیارت نامه هم در آنجا معنا که خود را به خواندن مشغول سازم و حظی از این بوستان صفا ببرم!! آری!! زیارت نامه ی حرم خمینی، بر صفحه قلب آدمی نگاشته شده است لذا صفحه دل گشودم و 45 دقیقه زیارت نامه خواندم.... زیارت نامه نبود! نامه بود! بهانه ای بود که نزد امامش حاضر شود و نسخه بگیرد!! امامی که از جنس خودمان است اما من جنس اسفل و ایشان جنس اعلی.... در پی من بودند و من دل را به ضریح گره زده بودم!! تلفن همراهم زنگ می زد و میان امام و مأموم فاصله می انداخت باید وداع می کردم با اینکه مرا میل ماندن بود!!! اولین بار بود امام ره را زیارت می کردم امیدوارم بار نباشَدَم!! @zarakhsh
بسمه تعالی نامه ای به مادرم! «بسم الله الرحمن الرحیم» از پسری درراه مانده و سرشکسته به مادری رهبر و سربلند! از حالی آشفته و پریشان به تجلی مقلِّبُ القلوب والاحوال! از فرزندی پوچ و بی خاصیت به مادری که معنا بخش گستره گیتی است! از اشکی به گونه غلتیده به مادری زِ غصه خمیده! مادر خوبم! نمی دانم اکنون کجایی؟! و چگونه شبت را سحر می کنی؟! نمی دانم؟! و همین ندانستن و ندیدن است که گاهی دلم را تاریک می کند و سرمای زندگی استخوان هایم را می سوزاند! نمی دانم کجایی؟! اما ‌‌به نیکی می دانم که هرگز را زیر پا نمی گذاری و تکالیف مادری را به میشناسی و به می انجامی!!! از این رو چون بانگی برآید که فردا، عقد فلانی را می خوانند! خود را به مراسم عقد می رسانم بلکه را احساس کنم!! هرکس نداند من خوب میدانم که ازدواج فرزندانت را وظیفه مادری خود میدانی! با اشک شوق در مراسم عقدشان حاضر می‌شوی! در حقشان خیر میکنی!! و عروس و داماد را به میسپاری!! وقتی که آسمان دل «علی» خالی از قرص ماهِ بود و این خلأ، آزارش می داد! آدرس تو را دادم و گفتمش : «به مادرت فاطمه زهرا (س) بگو، اینک زمان سُکنا گزیدن جوانی اَم در ساحل ازدواج فرا رسیده است! لطفا هوای دل پسرت را داشته باش!!»..... بعد از آن صميمانه بود که علی با دعای خیر مادر، غروب آفتاب سه روز بعد ازدواج کرد!! نمی دانم کجایی؟! اما چونکه بانگی برآید فلان خواجه !! شستم خبر دار می‌شود، می توان حضورت را در تشیع جنازه احساس کرد و صدای گریه ای که لااله الا الله می گوید را و کرد!! مگر می شود کسی سالیان سال سیاه پوش عزای پسرت (ع) باشد و تو در تشیع جنازه اش مشارکت نکنی!! مادر خوبم! هر بار که دلم، می گشت!! دلم گوشه چادرت را می خواست که سر بر دامن ت گذارم و یک اشک ریزم!! بارها و بارها با یقینی کامل برایت نوشتم! می دانستم با همه هایم! در زمانی مناسب و مکانی مساعد پاسخم خواهی داد! دیشب عجیب آسمان می بارید!! انگار درد فراقت بر سینه اش سنگینی می کرد! از حرم که خارج شدم و زیر باران گام بر می داشتم، ها را اشک بار تماشا می کردم، کاروانی سیاه پوش با نوایی دلنشین، نگاهم را ربود! هوا سرد بود و همگی خیس شده بودند اما با نشاط بخش به سرزنان به سوی حرم می تاختند!! ناگهان جمله ای به ذهنم رسید که اشک هایم را دوچندان کرد : «ای کاش همین کاروان امشب در اقامه عزا می کرد 😭....» ای مادر مهربان! ای گردش خورشید و ماه! ای آفرینش آسمان و زمین! ما را بدون تو زمستانی است سخت! که اگر دستان پر مهرت بر سرمان نباشد، قلب هایمان یخ خواهد بست! ! @zarakhsh
بسمه تعالی سفر نامه پایتخت... حرم امام خمینی.... راستش را بخواهید وقتی که همت به قبر امام خمینی ره گماشتم، هیچ گمان نمی کردم که فضایی داشته باشد و درونی را سازد! باخود می گفتم : « امام خمینی ره هرچه بزرگ باشد بالاخره امام نیست لذا توقع از زیارت قبر ایشان نداشتم» تا اینکه از تاکسی پیاده شدم! نگاهم به ساختمان افتاد! ناخودآگاه گام هایم را کوتاه کردم و دریای درونم توفانی شد! باخود سخن می گفتم و با امام ره می کردم! از نفس مطمئنه اش می گفتم و التماس دعا داشتم! از دلِ رهیده اش، مدح می خواندم و التماس دعا داشتم بلکه دعای خیر ایشان شود و بندهای دل آدمیان را بُگسَلَد! به قول مولانا : «بند بگسل باش آزاد ای پسر...» وقتی نگاهم به قبرِ سبز َرنگ ایشان افتاد بی اختیار اشک بر گونه هایم می غلتید!! انگار کسی درونم می خواند!! مدام چهره امام ره در برابرم زنده میشد!!! خودم را به ضریح رساندم و تا جایی که جان داشتم گریه کردم!!! این چه حالی بود!! از ادب، چند بیت شعر ، همچون آذرخش بر صفحه تابید و چند لحظه آسمان تاریک دلم را روشن کرد!! دریغ که نتوان نوشت آن اشعار را...!! دلم نمی خواست از حرم خارج شوم، زیارت نامه هم در آنجا معنا که خود را به خواندن آن مشغول سازم و حظی از این بوستان باصفا ببرم!! آری!! زیارت نامه ی حرم خمینی، بر صفحه قلب آدمی نگاشته شده است لذا صفحه دل گشودم و 45 دقیقه زیارت نامه خواندم.... زیارت نامه نبود! نامه بود! بهانه ای بود که نزد امامش حاضر شود و نسخه بگیرد!! امامی که از جنس خودمان است اما من جنس اسفل و ایشان جنس اعلی.... در پی من بودند و من دل را به ضریح گره زده بودم!! تلفن همراهم زنگ می زد و میان امام و مأموم فاصله می انداخت باید وداع می کردم با اینکه مرا میل ماندن بود!!! اولین بار بود امام ره را زیارت می کردم امیدوارم بار نباشَدَم. 5 دیماه 1400. 1400/10/5 سالروز ارتحال امام خمینی ره را تسلیت عرض می کنم @zarakhsh
بسمه تعالی بی انصاف! 👨‍🏫دیروز در شورا خاطره‌ی ای بر من گذشت که سخت به کامم تلخ آمد.... خاطره ای که غروب را نشان می داد! 👨‍✈️👨‍✈️از کسی داشت و سر صبح در خانه اش را از پا در آورده بود، مرد خانه سر کار بود و خانم اش هم پولی در خانه نداشت! انقدر سر وصدا به راه انداخته بود که وقتی مرد خانه رسید، ، مشغول متفرق ساختن تماشاچیان بود بلکه در سایه آرامش، گره از کارشان بگشایند. 👨‍🚀🎅 مرد بدهکار که زحمت کشیده و مُتِدَیّنی بود تا آخر ماه مهلت میخواست. بابت مسئله ای بدهکار شده بود و پولش را با پسرش آرام آرام پرداخت می کرد و فقط همین ١۵ ميليون باقی مانده بود. ⚖⚖طلبکار، گوشش بدهکار نبود و عزمش بر بسیار راسخ بود! هرچه می گفتم : «این آقا انسان و زحمت کشیده ای است تا به حال 100 میلیون از قرض خود را پرداخت کرده است، اصلا رنگِ مالِ مردم خوری به نمی نشیند! 🎎امروز موش ِنداری به انبار ِزندگی اش افتاده و گرنه عمری با ، روزگارْ سپری کرده است.» 🤑🤑با اینکه به آن پول‌ نیازی هم نداشت، باز گوشش بدهکار نبود، در همین حال و هوا بود که عروس اش فاکتور به دست آمد و ی ازدواجش را به طلبکار سپرد. 📝نگاهی به طلبکار کردم و گفتم : «بفرمایید! این را برای ‌شما آورده اند!!» آبْ خوردن را کردم و از این همه بی انصافی به خانه و پناه آوردم!! @zarakhsh
بسمه تعالی سفر نامه پایتخت... حرم امام خمینی.... راستش را بخواهید وقتی که همت به قبر امام خمینی ره گماشتم، هیچ گمان نمی کردم که فضایی داشته باشد و درونی را سازد! باخود می گفتم : « امام خمینی ره هرچه بزرگ باشد بالاخره امام نیست لذا توقع از زیارت قبر ایشان نداشتم» تا اینکه از ماشین پیاده شدم! نگاهم به ساختمان افتاد! ناخودآگاه گام هایم را کوتاه کردم و دریای درونم توفانی شد! باخود سخن می گفتم و با امام ره می کردم! از نفس مطمئنه اش می گفتم و التماس دعا داشتم! از دلِ رهیده اش، مدح می خواندم و التماس دعا داشتم بلکه دعای خیر ایشان شود و بندهای دل آدمیان را بُگسَلَد! به قول مولانا : «بند بگسل باش آزاد ای پسر...» وقتی نگاهم به قبرِ سبز َرنگ ایشان افتاد بی اختیار اشک بر گونه هایم می غلتید!! انگار کسی درونم می خواند!! مدام چهره امام ره در برابرم زنده میشد!!! خودم را به ضریح رساندم و تا جایی که جان داشتم گریه کردم!!! این چه حالی بود!! از ادب، چند بیت ، همچون آذرخش بر صفحه تابید و چند لحظه آسمان تاریک دلم را روشن کرد!! دریغ که آن اشعار را نمی توان نوشت....!! دلم نمی خواست از حرم خارج شوم، زیارت نامه هم در آنجا معنا که خودم را به خواندن آن مشغول سازم و حظی از این بوستان باصفا ببرم!! آری!! زیارت نامه ی خمینی، بر صفحه رفاقت نگاشته شده است لذا صفحه دل گشودم و 45 دقیقه زیارت نامه خواندم.... زیارت نامه نبود! نامه بود! بهانه ای بود که نزد امامش حاضر شود و نسخه بگیرد!! امامی که از جنس خودمان است اما او جنس اعلی و ما جنس اسفل.... در پی من بودند و من دل را به ضریح گره زده بودم!! تلفن همراهم زنگ می زد و میان امام و مأموم فاصله می افکند، باید وداع می کردم با اینکه مرا میل ماندن بود!!! اولین بار بود امام ره را زیارت می کردم امیدوارم بار نباشَدَم. 5 دیماه 1400. 1400/10/5 سالروز ارتحال امام خمینی ره را تسلیت عرض می کنم @zarakhsh