بسمه تعالی.
من پیشِتَم...!
وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي #فَإِنِّي_قَرِيبٌ ۖ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ..
هرچند تفسیر قرآن، #دانش_کافی و #بینش_وافی می خواهد اما با #چراغ_تفکر و با #عصای_تدبر می توان از چشمه ی جوشان قرآن سیراب شد.
تصویری دیدم که جمله #انّی_قریب ٌ را به شیوایی ترجمه کرده بود که این #شیوایی، #شیدایم ساخت!
نوشته بود : مَن پیشِتَم...!
اندکی به فکر فرو رفتم و با تک تک سلول های بدنم خدا را احساس کردم...!
چه آثار گران قدری در باور این دو کلمه خوابیده است (من پیشتم..!) :
1.#خدا_حافظ_تنهایی :
اگر باور کنیم که خدا کنار ماست، اگر #عالَم و #آدم بمیرند و یا به بیابانی بی آب و علف #تبعید مان کنند، هرگز احساس #تنهایی و #بی_کسی نخواهیم کرد.
2.#عصمت_نسبی...!
اگر با همه وجود باور کنیم خدا پیش ماست، دیگر نه به #دام معصیت می افتیم و نه به #درّه شرمندگی..
3.#ثبات_قدم...
اگر #قلب همانند #مغز، باور کند که خدا در کنارش قدم میزند دیگر در مسیر #دفاع از #حقیقت زبان ها لال نمی شود، دست ها نمی لرزد و پا توقف نمی کند.
4.#دلی_آرام...
اگر #عقل و #قلب بر حضور خدا اجماع کنند دیگر #قضاوت های نادرست، #تهمت های ناروا، #سوظن های خانمان سوز، بر سینه سنگینی نمی کند چراکه معشوق در کنار ما #حاضر و ناظر است و چه غم دارد آنکه تو امروز، #شاهد و فردا، #حاکم اش هستی!
5.#عبادت_سرزنده
اگر #حجاب های دنیوی و #نقاب های نفسانی مانع تابش #خورشید_حق نشوند و بتوانیم خدا را #تنفس کنیم دیگر باید با عبادت های #بی_روح و تسبیح گفتن های #بی_مغز وداع کنیم.
چه حرف هایی در همین دو کلمه خوابیده است... هیس 🤫 صدایی میشنوم! انگار می گوید : #من_پیشتم!
@zarakhsh
بسمه تعالی
قانون
انسان را با هر عینکی که برانداز کنیم و به هر مبنایی #تحلیل نماییم، نیازمند مشارکت های اجتماعی و جامعه گزینی است
چراکه انسان موجودی است با استعداد های محدود و نیاز های بی شمار! این موجود برتر اما محدود نمی تواند #جامع المشاغل باشد و خود کفا!
لذا از رهگذر #تامین نیاز های دیگران به رفع نیاز خود می پردازند و هدف خود از جامعه گزینی را به پایان می رسانند.
از طرفی انسان ها آزاد آفریده شده اند و ذاتا از محدودیت ها و بند و بیل ها گریزان هستند! اما از آنجا که #جامعه ظرف تکامل بشری و بستر تامین نیاز های انسانی است، باید آفتاب نظم بر یکایک سلول های این بافت زنده تابانده شود درغیر این صورت #هرج و مرج، گوی سعادت را از جامعه خواهد ستاند
اولین گام در راستای ایجاد
نظم و #سامان بخشیدن به خواسته ها و کمال طلبی های بشری، وضع قانون است!
قانون، محدودیتی است که #آزادی انسان ها را محترم می شمارد و اتفاقا وضع شده است تا آزادی انسان را پیراسته از آسیب و آراسته به رشد نماید.
قانون، خورشیدی است #که آفتاب نظم آن، جامعه را سامان بخشیده و عدالت در آزادی را تامین می نماید.
قانون گرایی و احترام به قانون، امری عقلانی و موافق با ندای فطرت است، لذا در هر جامعه و با هر قانونی ، افراد قانون گریز و #هنجار شکن را مجازات، می کنند و انسان متمایل به آزادی ، هیچ ناراحتي از خود نشان نمی دهد چون فطرتا پذیرفته است که آزادی او تامین نمی شود مگر به محدود شدن آزادی او!
قانون صحیح ، #بازوی بشری در جهت رشد و توسعه استعدادی آن است همانند چوب ترازی که در کنار نهال نصب می شود تا آن را از گزند #انحراف بازدارد و به مدد زمان، درختی شاداب و راست قامت تحویل دهد.
عصاره بحث:
1.انسان موجودی اجتماعی، بند گریز و آزادی طلب است.
2.تامین نیاز ها و فرار از #تنهایی او را به جامعه گزینی، وادار می کند.
3.سعادت جامعه در گرو آفتاب تابنده نظم است.
4.پرتو های پرفروغ #نظم از خورشید قانون، سرچشمه می گیرند.
5.قانون، #لازمه تکامل فرد و جامعه بوده و موافق با فطرت آدمی است.
6.قانون صحیح، عنصر محوری برای #تربیت و #توسعه استعداد های رایج بشری است.هرچند مهم ترین عامل تربیت نمی باشد.
@zarakhsh
بسمه تعالی
#صهبای_شعبان
وَتَعلَمُ مٰا فى نَفْسى، وَتَخبُرُ حٰاجَتى، وَتَعرِفُ ضَمیرى،
و آنچه در #دل دارم را مى دانى و از #حاجتم آگاهى و از #نهادم با خبرى
(مناجات شعبانیه).
❓من :خدای مهربان من!
تو که مرا خوب میشناسی، از ناز ها و نیاز هایم باخبری، چرا باید به زبان آورم و به درگاهت بیایم؟
✅خدای مهربان :
«چون میخواهم #همدم و #همزبان تو باشم تا در کوران زمستان زندگی، احساس #تنهایی نکنی...
چونکه #عاشقت هستم و نمی دانی چه قدر اجابت نیاز های معشوق، خوشایند است!»
@zarakhsh
بسمه تعالی
زیبای بی عاطفه!
نمی خواهم از ساز وکار دنیای #فانی، شکایت کنم!
نمی خواهم با حرف هایم پای #یأس و ناامیدی به خانه ی دلت باز شود!
فقط دلم میخواهد چند خطی دنیایمان را نقد کنم و شاید بهتر است بگویم #خدایمان نه دنیایمان!! چراکه دنیای بسیار از فرزندان آدم همان خدایشان است!!
شاید زبان هایشان یکتا پرست باشد اما زبان بدنشان همچنان #میل بت پرستی دارد!!
چه دشوار است حرف هایم برای کسی که خدایش را دنیایش قرار داده است!
چه #خدای بی رحمی دارد!
در گوشه ای از این دنیا کودکی،با بوسه های پدر غرق در آسایش، سر بر بالین گرم و نرم می گذارد و خواب هزار #فرشته می بیند!
آن سوی این دیار، کودکی را می شناسم که سر بر زانوی زخمی مادرش می گذارد و با یاد آخرین #بوسه ی پدر، با چشمان بارنی به خواب فرومی رود! و کابوس دیو های #تفنگ داری را می بیند که همه هستی اش را نشانه گرفته اند!
جذاب بی رحم، زیبای بی عاطفه!
از صفحهی #سیاه دل بر صفحهی سفید کاغذ عجب تعبیری فوران کرد!
عجب رفتار #متناقضی دارد این دنیای ما! با زیبایی های فریبایش تو را می فریبد! قلبت را به اسارت برده و تو را در کوره #وابستگی هایت می سوزاند!
#آغوش گرم محبوب ات را می ستاند و اصلا برایش مهم نیست که در سرمای #تنهایی غوطه ور ات سازد!
چه قدر بی رحم است!
#اقیانوس های بی کران و جنگل های حاصلخیز جامه ای سبز آبی بر اندام آن پوشانده اند اما کودکی در همین دنیا از فرط قحطی و محرومیت استخوان هایش به پوست می رسد!
دنیایی که آدم هایش گشتن #سگ را قبیح می دانند اما کودک کشی ها را نادیده می انگارند!
دنیایی که سکه ها و سکه داران، #میزان و محترم هستند!
دنیایی که در جواب خانه ی پر مهر پدری،خانه ی #سالمندان می سازد!
دنیایی که همه از او نالان و پيوسته به سویش شتابان اند!
دنیایی که #علی (ع) برای #طلاق دادنش لحظه شماری می کرد!
دنیایی که هرچه روزیت کند به نیکو ترین شکل، یک روز تمام و کمال آنان را می ستاند!
دنیایی که فقط به نام خدا، برای خدا و در برابر چشمان خدا میتوان با او مدارا کرد!
دردی که فقط دوایش، مرگ و معاد است!
@zarakhsh
بسمه تعالی
انگار همین دیروز بود!
یادش بخیر شب عید #مبعث سال گذشته بود که در حرم مطهر امام رضا (ع) بیتوته داشتیم و همان شب استاد #نظافت،دستانم را در دست دوستی جدید و #رفیقی همراه گذاشت!
دوستی که مایه خیر و برکت فراوان بوده است !
#عمامه ام را می گویم!
به پیروی از پیامبر رحمت «#سحاب» نامش نهادم و به راستی که چون ابر سایه رحمت و #مغفرت برسرم افکنده است.
کبوتر خوش یُمنی که چون بر شانه ام نشست، شعله محبت، میان من و مردم افکند با آنکه هرگز لایق چنین #نعمتی نبوده و نیستم!
او آمد و زمینه رشد و نوکری مرا فراهم کرد!
گره از کار مردم گشودم!
میان دو خصم، پرچم #آشتی برافراشتم! گوش دل به دردهای جوانان سپردم.
و اين ها همه توفیقی بود که هرگز لایق آن نبودم!
همه اینها به کنار!
عمامه، نفس لوامه #مجسم است!
نمی گذارد از جاده #بندگی خارج شوی و اگر هم شیطان تو را به #بیراهه کشاند ، آژیز خطر خواهد کشید !!
هربار که بر سرم می گذارم یا نگاهم به او دوخته میشود انگار یک #سروش غیبی در دلم نواخته می شود:
«حواست هست من تاج مصطفی (ص) هستم و تو شاگرد مکتب اویی!! 😔😭»
هرگاه #سرافکنده می شوم!
هرگاه چنگال #تنهایی گلویم را می فشارد!
هرگاه به درگاه خدا می روم
عمامه ام را بغل می گیرم و گاه خدا را به آبرویش سوگند بدهم !
#دلنوشته
@zarakhsh
به نام خالق لبخند.
سید مجید فیروزه هم ازدواج کرد!
سلام سید جان!
سلام، قوت چشمان برادر!
بدون آنکه راه #اغراق بپیمایم و به رخسارِ قلم، #تیغِ تکلف درکشم، چند خطی از خوبی هایت برایت می نویسم :
«از اولین سلام مان، اینک هفت سال می گذرد! نه تو باور می کنی و نه در باور من می گنجد!
و چه قدر از گذشته #گفتن و از گذشته شنیدن، برای خرمنْ سوخته ای مثل من #دشوار است!
در این هفت سال، خداوند تو را به بیماری آزمود، و آنقدر #صبر و بندگی پیشه ساختی که #رضایت او را جلب کردی و با سلامتی و سربلندی از چهار چوب این #آزمون خارج شدی! مبارکت باشد جان برادر!!
هیچ گاه فراموش نمی کنم!
لابه لای همه #دغدغه ها و روزمرگی ها، که آدمی، خودش را هم فراموش می کند، تو ما را فراموش نمی کردی! هنوز #امواج صدای مهربانت از پشت تلفن، به گوش می رسد و #گذشته تلخ و شیرین را زنده می کند!
برادر خوش قلبم!
در این هفت سال از تو جز #ادب و اخلاق استشمام نکرده ام! جز خیر خواهی و #انصاف ندیده ام! جز #لبخند و سرزندگی نچشیده ام!
و خلاصه بگویم : تو از مؤمنان روزگار ما هستی! و این بلند ترین عنوانی است که روزی یک #انسان می شود! اکتساب این عنوان هم مبارکت باشد!
در این دنیای ناآرام ، در این #گرداب پر خطر، در این دریای #توفانی که هر لحظه موجی از التهاب و #تنهایی بر پیکرت می نشیند! ازدواج، آرام ترین #ساحلی است که کشتی جوانی ات در آن پهلو بگیرد ! این ساحل امن و #آرام نیز مبارکت باشد!»
@zarakhsh