بسمه تعالی
سفرنامه (به سوی پایتخت!)
یادش بخیر آن روز ها که با ذوق و شوق به تماشای «#پایتخت» می نشستیم!
چه قدر خانواده #معمولی با آن رفتار های نامعمول شان از اینکه راهی تهران می شوند گِرد هم شادمان بودند!
وقتی که سوار اتوبوس شدم حزنی بر دلم سایه افکند و احساس تنهایی می کردم...
من و سعدی در این نقطه مشترک ایم که از #ترک_وطن احساس شوق آلودی نداشته ایم!
نمی دانم چرا اینقدر از سفر گریزانم و #تنوع ها را خوش نیایَدَم!
استادی می گفت: «سفر ترک عادت است و همینکه آدمی از حریم امن خود فراتر می رود، با انسان ها و اتفاقات غیر قابل پیش بینی مواجه می شود و اين مواجه استعداد های #خام او را به تپش خواهد افکند تا قدری به #پختگی گراید!
باری!
سفر ترک عادت است و همین مواجه و همین ترک عادت با همه تلخی ها و شیرینی هایش ختم به رشد و #بالندگی تو خواهد شد!
سعید!
گوش های دلت را باز کن!
صدایی نمی شنوی!
انگار می گوید : «تو تنها نیستی! من پیشتم!!»
به خدای محمد (ص)سوگند 'خیلی محتاج دعایتان هستم 🙏
(یاداشت اولین لحظات سفر)
@zarakhsh
به نام خالق لبخند
جور استاد به ز مهر پدر
از #افلاطون پرسیدند :پدرت را دوست تر می داری یا #آموزگارت را ؟
آن استاد خرد، آموزگارش را برگزید و گفت : «هر چند پدرم مرا از آسمان به زمین آورد اما این آموزگار بود که دوباره مرا به آسمان #رساند.»
معلم، شمع پر فروغی است که #درد فهمیدن دارد، می سوزد و روشنایی می بخشد.
سقف جهان بر #ستون دانش، نهاده شده و معلم، یگانه #معمار این ساختمان پر شکوه و پر حشمت است. هر که طبیعت را کاوید و کشفی نوین به دنیای علم آورد همگی در پرتوی #آموزش و آموزگار بوده است، آنان که خود را شناختند و پا در میدان انسانیت نهادند، همگی وامدار آموزگاران #فرهیخته اند.
هر گاه که قلم، #بغض در گلو خفته ام را فریاد می زند یا از فَرْط تنهایی به #آغوش مطالعه پناه می برم، جایگاه معلم بر من زنده می شود و خدا را بر این نعمت سپاس می گذارم.
مرا در مسیر زندگی، آموزگارانی بوده است که قلب تاریکم را به #دانش و بینش، نورانی ساختند و در سایه حکمت آنان بود که #بازار جهل و سبک سری من از رونق افتاد و دوباره خریدار فرهنگ و ادب شدم، آری :
ز بوسیدنی های این روزگار
یکی شان بود دست آموزگار
نوجوانی #خام و از دین، بی خبر بودم که آشنایی با آیت الله جوادی آملی، خارستان وجودم را #باغ خُتَن کرد و پا در مسیر طلبگی نهادم.
کودکی نو پا، ناآگاه و ملتهب بودم که مهرورزی های استاد #نظافت و دقت های استاد #پارسا مرا آگاهی بخشید و این پایان کار نبود....
هنوز ناخالصیها در من #موج می زد که آشنایی استاد #ممتازی مرا ممتاز کرد و شاگردی استاد #جوان_زیبا مرا پالُود و آماده تاج خدمت بر سر نهادن کرد و باز هم این پایان راه تربیت نبود....!!
شاید بیابان باورها و #عقایدم، سیراب شده بود اما هنوز در بوستانِ #عواطفم، عَلفِ التهاب می رویید که خداوند این ضعف را بر من نمایاند.
من در آب دیدهآموزگار، #شناوری آموخته ام و هنوز هم راه تعلیم و تربیت ادامه دارد ...
آموزگار، گر چه خداوندگار نیست
غیر از خدای برتر از آموزگار نیست
#پیام_ارادت
@zarakhsh