eitaa logo
آذرخش
56 دنبال‌کننده
353 عکس
377 ویدیو
99 فایل
سعید لطیفی _طلبه حوزه علمیه خراسان: 1️⃣فلسفه 2️⃣کلام و عقاید 3️⃣روان شناسی 4️⃣سیاسی و اجتماعی 5️⃣زبان و ادبیات فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
🔅به نام خالق لبخند🔅 هر سرزمین آباد و سرزنده ای نیازمند پادشاهی‌ حکیم و مقتدر است. سرزمین وجود انسان نیز برای سعادت و خوشبختی از این قاعده مستثنی نیست در کشور جان آدمی همواره بر سر تاج وتخت میان و جدالی دیرینه بود است. ،سرباز عقل است و شهوت و غضب جان برکفان جبهه ی مقابل اند. گاه آدمی یوغ بردگی بر گُرده عقل گذاشته و تاج زرّین سلطنت را بر سر هوس می گذارد .... سرانجام این سرزمین آسایش منهای آرامش و زشتی های به ظاهر زیباست. کم مِن عَقلٍ اسیرٍ تحتَ هویً اميرٍ (نهج البلاغه) @zarakhsh
بسمه تعالی انتخابات! در لحظه لحظه زندگی آدمی، انتخابات برگزار می‌شود و آدمی ناچار به است! رقابتی دیرینه بین و برقرار بوده و خواهد بود! تا به حال به انتخاب هایمان توجه کرده ایم یا فقط ریاست جمهوری در چشم مان پر رنگ بوده است! @zarakhsh
بسمه تعالی نقدی بر سریال گمان می‌کردم که پیشرفت و تکنولوژی ریشه در شکوفایی دارد و این شکوفایی، شادابی عدالت و نشاط فرهنگ را بدنبال خواهد داشت. روزها در پی هم تاختند و تاختند تااینکه سرگذشت علم و آنچه در ذهن انبار کرده بودم به آتش کشید! عقلی که غلام حلقه بگوش باشد، از علم ابزاری برای خوش‌خدمتی به هوس خواهد ساخت! هرچه دایره علمِ منهای گسترش یابد دامنه رحم و مروت و عدالت و انسانیت تنگ‌تر خواهد شد! اگر خورشید وحی بر عقل و علم نتابد توسعه این دو، توسعه است! چو دزدی با چراغ آید گزیده تر برد کالا! . در سایه شوم علم منهای است که امروزه صنعت، شبانه روز در خدمت تولید مواد مخدر، اسلحه و جذابیت‌های جنسی است و در چنین فضایی، تار و پود انسان‌ها افسردگی، بی‌اعتمادی و خواهد بود! سریال «بازی مرکب» تلاش کرده‌است بی‌عدالتی‌ها، بی‌وجدانی ها و تنوع‌طلبی‌ها را به تصویر بکشد اما خواسته یا ناخواسته، زشتی و خون‌ریزی را زیر پا گذاشته، به نشر و بی‌رحمی پرداخته‌است! مخاطب نیز ناخودآگاه با قهرمان مظلوم و دل‌رحم داستان همراه شده، پیروزی او را آرزو می‌کند از آنکه پیروز شدن قهرمان داستان، برابر با کشته شدن رنج دیده‌ای دیگر است! تصور آن روز که ثروت به دست انسان های بی ظرفیت افتد و برایشان به ارمغان آورد دردناک است! پیوند نامبارک ثروت و قدرت برای اینان فرزندی جز و سرمستی وتنوع طلبی نخواهد داشت آنقدر سرمست و تنوع طلب که از انسان ها بازیچه می سازند و با جانشان قمار می کنندبلکه برای لحظه ای از این زندگی و بی معنایی که دارند، غافل شوند !! @zarakhsh
بسمه تعالی... دیگر به اینجایم رسیده است! ضعیف و رنجور شده بود! چشم هایش از دل خونش خبر می داد سیاهی زیر چشمانش، اشک های پنهانش اش را فریاد می زد! آنقدر حرف زور شنیده بود!!! آنقدر تو سری خورده بود که به نفس اش لگد مال شده بود! آنقدر زمین خورده بود که دیگر نمی توانست کمر راست کند!!! تنها مانده بود!!! تنهای تنها!!! تنهایی، بهار زندگی اش را خزان کرده بود. به شدت محتاج خورشیدی بود که گرمای حضورش یخ های تنهایی را ذوب کند! دیگر جانش به لبش رسید و به دادگاه کرد!! دردهایش را در محضر با اشک هایش فریاد زد.. قاضی از او خواست تا عریضه ای بنوسید... با اشک هایش، نامه ای نوشت و تحویل قاضی داد!! چشمان پرمهر قاضی به خیره شده بود : «به نام قاضی مهربان و بخشایشگر. جناب قاضی: به تو شکایت می کنم از دست نَفسی که مُدام مرا به بدی می‌دهد.... به سوی می شتابد و مرا به دنبال خودش می کشاند... نَفس بی چشم و رویی که به گناهان طمع دارد و از اینکه خودش را در معرض تو قرار می دهد نمی ترسد! می دانم یک روز پای مرا به جاده باز خواهد کرد........ ! جناب قاضی: شکایت دارم از دشمنی که گمراهم می کند و که مرا به بی راهه می کشاند! شیطانی که سینه ام را از وسوسه پُر کرده و های خطرناکش قلبم را فراگرفته است! شیطانی که دست مذاکره با داده! دنیا را برایم می کند! بین من و بندگی پرده می افکند تا پشتم را به خاک مالد! جناب قاضی! شکایت دارم از وامانده ای که سنگ شده است اما باز هم با وسوسه ها زیر و رو می شود! به جای اینکه لباس نور و بپوشد لباس و نافرمانی به تن کرده است! جناب قاضی! شکایت دارم از خشکیده ای که اشک معنوی نمی ریزد و در عوض به آنچه می پسندد خیره گشته است! آقای قاضی: لاحولَ ولاقوةَ الا بِقُدرَتک... از این زورگویان حقم را بگیر که من قدرتش را ندارم...... (بازنویسی بخشی از مناجات الشاکین امام سجاد علیه السلام). التماس دعا 🙏 @zarakhsh