eitaa logo
آذرخش
56 دنبال‌کننده
402 عکس
421 ویدیو
102 فایل
سعید لطیفی _طلبه حوزه علمیه خراسان: 1️⃣فلسفه 2️⃣کلام و عقاید 3️⃣روان شناسی 4️⃣سیاسی و اجتماعی 5️⃣زبان و ادبیات فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
پز عالی، جیب خالی ! 🔹️معنی پز عالی، جیب خالی چیست؟ ⬅️۱- ” پُز ” یک واژه ی فرانسوی است و در زبان فارسی یعنی تظاهر و ادعا. پُز دادن یعنی ریخت و قیافه متکبرانه به خود گرفتن و با ناز و عشوه راه رفتن در مقابل دیگران. ⬅️۲- معنی این ضرب المثل یعنی: کسی پول ندارد و فقیرانه زندگی می کند اما وقتی در جمع مردم ظاهر میشود آنچنان پُز می دهد و خودش را پولدار نشان می دهد تا مبادا دیگران به فقر او پی برند. ⬅️۳- اینکه آدم فقیری سعی دارد در ارتباطات خود با دیگران طوری برخورد کند که کسی به فقر او پی نبرد، خیلی هم کار خوبی است زیرا او سعی درحفظ عزت نفس خود دارد و نمیخواهد دستش را جلوی کسی دراز کرده و خودش را خوار و ذلیل کند. ⬅️۴_مردم این ضرب المثل را به کسی می گویند که همه ی زندگی اش را با ظاهرسازی می گذراند تا خود را برتر نشان دهد اما بالاخره لو می رود و معلوم میشود همچون طبل توخالی ای بوده که فقط صدا داشته و بس. @zarakhsh
بسمه تعالی از ربا تا خودآرایی ! ✍:گاه و بیگاه، ای در میان مردم جان می‌گیرد که آدمی را به نوشتن وا می دارد. ‼️ وقتی دغدغه مندان عرصه از پاکدامنی و مسالمت آمیز در جامعه دَم می زنند، برخی، باد غرور به غبغب تمسخر انداخته می گویند : «اقتصاد بیمار و بی پایان را رها کرده، به حجاب چسبیده اید!! اگر عُرضه دارید نان مردم را زنده کنید!!» 🗣:هرچند که ، باید نسبت به بیت المال و حقوق مردم حساس باشند و البته حساس هم بوده اند اما نباید اقتصاد، بر گردن فرهنگ نهاد! نه تزاحمی در کار است و نه تعارضی در میان! نباید را به حال خود رها کرد! فقط به بهانه اینکه کلیه ها نارسایی دارند! ✅:حل این مغالطه! ❇️در نگرش دینی، و ،جایگاه بسیار بلندی دارد از این رو، شراب و هرچه عقل را مختل کرده و به رگ های جامعه تزریق می کند، به شدت کنترل و مدیریت شده است. ❇️همان طور که قرآن کریم در عرصه اقتصاد، را جنگ با خدا (1)می داند، در عرصه فرهنگ نیز امام علی ع و خودنمایی های را جنگ با خدا معرفی می کند(2)!! آری، جنگ با خدا! ❇️همان طور که و تنگ دستی، جامعه را گرفتار التهاب کرده و با آرامش روانی مردم می ستیزد ، و _شهوت نیز درگیری ذهنی به دنبال داشته و بهداشتِ روانِ مهم ترین قشر جامعه (جوانان) را ویران می کند! کارشناسان قوه قضائیه، گواهند که برهنگی و بی عفتی ، بذر ولنگاری در بستر پاشیده و پس از مدتی خیانت و فروپاشی، دِروُ می کند! ❇️اگر معتقدید که اقتصاد ویران و تیر بی تدبیران، شما را به جان آورده و ازدواج را رویائی شبانه ساخته است!! پس چرا بر ناکامی هایتان هیزم برهنگی می گذارید و خود را تشدید می کنید! ❇️جویبار زلال ، در بستر جامعه به جریان افتاده و چرخ را می گرداند چرا فکر جامعه را به تشنگی های جنسی مشغول می کنید!! چه بسیار تحصیل های و کم بازده که ریشه در همین مشغولیت ها دارد! نتیجه پژوهشی در سال 2009 انگلستان مرا به شگفت آورد، وقتی 700 هزار دختر انگلیسی در محیط تک جنسیتی نمرات بهتری کسب کرده بودند! دولت آمریکا نیز در تحقیقات اش به نتیجه ای مشابه رسید و در سال 2008 آثار تفکیک جنسیتی را چنین منتشر کرد : _کاهش روابط جنسی میان دانش آموزان و آموزگاران _کاهش اختلالات رفتاری دانش آموزان _کاهش آزار های جنسی دانش آموزان _کاهش حواس پرتی در فرایند آموزش _افرایش اعتماد به نفس دانش آموزان حاصل این تحقیقات بود که اینک 850 دبیرستان و چند دانشگاه در آمریکا، تفکیک جنسیتی شده اند تا بازدهی بهتر و بیشتری داشته باشند و این پایان راه شان نبود، اگر نگاه محققانه ای بر قوانین پوشش در همان دانشگاه ها داشته باشید، یافته های مرا با تمام وجود تتفس خواهی کرد، دانشگاه هاردین سینونز آمریکا چنین پوششی را اجبار کرده است : « پوشیدن تی شرت، شلوارک، دامن کوتاه، شلوار های تنگ، جوراب شلواری، دامن شلواری و زیر پیراهنی همگی ممنوع است»٣ کوشش علمی آنان را می ستایم و از محضرشان پرسشی دارم! آیا آهنگ آرامش، نباید در متن جامعه نواخته شود؟! مگر اقتصاد و اشتغال بازدهی اجتماعی نمی طلبد؟! چرا بازدهی علمی و آرامش فکری فقط در دانشگاه محترم است؟! 👌هم اقتصاد مهم است هم فرهنگ! هم جنگ با خداست هم (خودآرایی منفی) ____________________ ١.قرآن کریم، آيه ٢٧٩ سوره بقره ٢.بحار الانوار ج ٧١ ص ٣۶٣ @zarakhsh
بسمه تعالی نمی خواهی دگر ما را....؟! سحرگاهان شکایت کردم از بی مهریت یارا به بالینم بیا گر می پرستی خالق ما را میان کوچه ها هرشب به دنبال تو می گردم بیا بنگر که مجنون خوانده اند این قلب شیدا را به غیر تو کسی راهی درون دل نمی یابد بیا تفسیر کن آیات قلب عاشق ما را نگاهی کن مرا یارا نمی خواهی دگر ما را؟؟؟ رهایت می کنم اما فراموشت، نه ای جانا... رهایت می کنم اما به پاس خون چشمانم... میان خیل عشّاقت میانداز از قلم مارا... خدایا عشق را بِسْتان از این قلب پریشانم که آخر می کُشَد این خضر، موسای دل ما را..... @zarakhsh
🔰نالۀ وافقرای مرفهین بی‌درد 🔹همین ماه قبل بود که بلیط‌های کنسرت علیرضا قربانی در مجموعه فرهنگی‌ تاریخی سعدآباد با قیمت‌های فضایی به فروش رسید و با ریخت و پاش‌های خاص خودش همراه بود 🔹اما طیف وسیعی از اصلاح طلبا از جمله مسیح مهاجری اون موقع به فکر فقر و نداری مردم نیفتادند، ولی با مشاهده عشق و ارادت مردم به امیرالمومنین در عید غدیر ناله وافقرایشان بلند شد 📌 جناب مسیح مهاجری در سرمقاله روزنامه جمهوریش چنین نوشته که « با تأسف شديد بايد اعتراف کنيم ما با اينکه ادعا مي‌کنيم حکومت عدل علي را برپا کرده‌ايم، به عجيب است که به ريخت و پاش‌هاي سرتاسر اسراف در برپائي تجمعات نمايشي به بهانه تعظيم شعائر مذهبي دل خوش مي‌کنيم ولي با اينکه مي‌دانيم هر شب عده زيادي از مردم، گرسنه سر بر بالين مي‌گذارند براي حل مشکلات آنها کاري انجام نمي‌دهيم. 📌 جناب اقای مهاجری چرا زمانی که رئیس جمهور مطبوعتان مشغول پول‌پاشی‌های نابجا بود و مثلا 750 سکه بهار ازادی را به نورچشمی‌هایش اعطا می‌کرد، به فکر گرسنگی و فقر مردم نبودید ‼️ اگر چه کارگزارن نظام اسلامی موظفند برای تعظیم شعائر اسلامی هزینه کنند، اما اکثر قریب به اتفاق هزینه جشن‌های عید غدیر را مردم ولایت‌مدار کشور و حتی همین فقرایی که برایشان دلسوزی می‌کنی، پرداخت کرده‌اند ❗️ در ضمن باید یادآور شویم که اشکهای تمساح گونه‌ات را برای مخارجی که مردم در محرم و اربعین پیش رو هزینه می‌کنن، آماده کن 🌐 رحا مدیا 🆔 @h_falahati
باد آورده را باد می برد در زمان خسرو پرویز جنگی بین ایران و روم در گرفت که در آن ایرانیان پیروز شدند و قسطنطنیه پایتخت روم در محاصره سپاه ایران قرار گرفت و سقوط آن نزدیک شد. مردم رم پادشاهی به نام هرقل را به پادشاهی برگزیدند. هرقل که دید پایتخت در خطر است دستور داد گنجینه جواهرات رومی را در چهار کشتی بزرگ بگذارند تا از طریق دریا به اسکندریه منتقل شوند تا در صورت سقوط پایتخت، گنجینه های رومی در دست ایرانیان نباشد. آنها هم همین کار را کردند. اما هنوز کشتی ها در دریای مدیترانه حرکت نکرده بودند که ناگهان باد مخالف وزید و چون در آن زمان کشتی ها با باد حرکت می کردند، ملوانان هر چه تلاش کردند نتوانستند کشتی ها را به اسکندریه منتقل کنند و کشتی ها به سمت ساحل شرقی مدیترانه که در تصرف ایرانیان بود در آمد. ایرانیان خوشحال شدند و گنج ها را به تیسفون پایتخت ساسانیان فرستادند. چون این گنج در اثر تغییر جهت باد به دست ایرانیان رسیده بود، خسرو پرویز آن را (گنج آورده باد) نامید. از آن روز به بعد، هر گاه بدون زحمت به کسی مال و ثروت داده شود، آن را بادآورده می نامند. مدت زیادی از این ماجرا نگذشته بود که از خزانه‌ی خسرو پرویز دزدی شد و طلاهای باد آورده نیز غارت شد و اینگونه بود که این ضرب المثل ساخته شد. @zarakhsh
985_14883882872365.mp3
26.67M
🎧 صوت کامل بیانات صبح امروز رهبر انقلاب در دیدار جمعی از مبلغین و طلاب حوزه‌های علمیه سراسر کشور. ۱۴۰۲/۴/۲۱ ✍ مانند همیشه سخنان رهبری در این دیدار نیز بسیار اساسی بود. حوزویان گوش جان به این صوت بسپارند تا در انجام وظایف خود کوتاهی نکرده باشند. 💻 Farsi.Khamenei.ir
Fazel - jedal eshq-dobeit eitaa .mp3
3.82M
ㅤㅤ 🎵 جدال عقل و جنون 😍 [این‌قدر اگر معطّـلِ پرسـش نمی‌شدم، ‌شاید قطـار عشـق مرا جا نمی‌گذاشت...] 🎙 ✍ نمی دانم استاد فاضل نظری را تا چه اندازه می‌شناسید!؟! ایشان حافظ روزگار ما و غزل سرای بی مانند است @zarakhsh
نمک خوردن، نمکدان را شکستن او یک دزد ماهر بود و با چند نفر از دوستانش یک باند سرقت تشکیل داده بود. یک روز با هم به گفتگو نشستند : چرا ما همیشه با فقرا و مردم عادی سر و کار داریم و قوت لا یموت آنها را می گیریم؟ بیاید این بار به خزانه سلطان بزنیم که تا آخر عمر، نان مان در روغن باشد. آنها تمام راه های ممکن را بررسی کردند تا سرانجام به خزانه رسیدند. خزانه پر از پول و جواهرات گرانبها بود. تا جایی که می توانستند انواع طلا و عتیقه بسته بندی کردند تا به سرقت ببرند. در آن لحظه چشم سردسته گروه به جسم درخشان و سفیدی افتاد، فکر کرد الماس شب چراغ است، نزدیک شد و آن را برای امتحان لیسید! بعد از آنکه نمک از آب درآمد. بسیار ناراحت و عصبانی شد. از شدت عصبانیت با کف دست به پیشانی خود کوبید به حدی که دوستانش نگران شدند! به سرعت به او رسیدند : چه شده؟ او که آثاری از خشم و غم در چهره اش دیده می شد، گفت: متأسفانه همه رنج های ما به هدر رفته و نمک گیر سلطان شده ایم. ناخودآگاه طعم نمکش را چشیدم. دیگر نمی شود دارایی پادشاه را به تاراج بریم، از مردانگی و مروت به دور است که ما نمک کسی را بخوریم و نمکدان اش را بشکنیم. در دل آن سکوت وحشتناک شبانه، بدون اینکه کسی بویی از آن ببرد، دست خالی به خانه بازگشتند. صبح که شد و چشم نگهبانان به درهای باز خزانه افتاد تازه متوجه شده بودند که دیشب خبرهایی بوده است. سراسیمه به سمت جواهرات رفتند و هیچ کدام سر جای خود نبودند اما بسته‌هایی در آنجا دیده می‌شد. پس از بررسی دقیق دیدند که دزدی خزانه را بسته بندی کرده اما به یغما نبرده است! بالاخره خبر به سلطان رسید و خودش آمد و صحنه را با دقت تماشا کرد، آنقدر عجیب و شگفت انگیز بود که انگشتش را گاز گرفت و گفت: عجب! این چه دزدی است؟ برای دزدی آمده اما چیزی نبرده است ؟ مگر می‌شود؟ اما هر چه هست، باید ریشه را پیدا کنم. همان روز اعلام کرد: «هر کس شب گذشته به خزانه آمده در امان است او می تواند نزد من بیاید، من بسیار مایلم از نزدیک او را ببینم و بشناسم.» این اعلامیه به گوش دزدها رسید، دوستان خود را جمع کرد و به آنها گفت: سلطان به ما رحم کرده، بگذارید نزد او برویم و ببینیم چه خواهد گفت. نزد سلطان آمدند و خود را معرفی کردند، سلطان که باور نمی کرد، دوباره با کمال تعجب پرسید: آیا این کار تو بود؟ سارق گفت: بله. سلطان پرسید: چرا چیزی به تاراج نبردی ؟ دزد گفت: چون نمک تو را چشیدم و نمک گیر شدم. سلطان چنان شیفته بزرگواری او شده بود که گفت: «حیف است به جای انسان نمک شناسی مثل تو، دیگری بنشیند، تو باید در حکومت من کار مهمی را بر عهده بگیری و حکم خزانه داری را برای او صادر کرد …» @zarakhsh
آذرخش
👇👇👇👇👇 پاسخی روان شناسی به این شیطنت رسانه ای.
491K
تق تق و تیک تاک صدای تیک تاک ساعت، امانم را بریده است! آخر این دلهره ها، جانم را به لب می رساند! هنوز دو ساعت تا طلوع آفتاب مانده است! نگرانم، خواب از چشمانم رخت بسته است و مرغ خیالم به این سو و آن سو پر می‌کشد! مدام صبح فردا را تصور می کنم که بر او چه می‌گذرد؟ من برای به دست آوردنش با همه دنیا جنگيده ام! وای خدای من! انگار این ساعت از جهنم آمده فقط برای اینکه روح و روانم را بیازارد! از فریاد عقربه هایش که به آغوش صبح می شتابند می ترسم و از طرفی این بی خوابی و این در جا غلتیدن کلافه ام ساخته است! نه می توانم جلو عقربه هایش را بگیرم و نه می توانم پیش رَوِی هایش را تماشا کنم! ساعتی گذشت و چیزی به طلوع نمانده است! در کودکی هایم شیفته طلوع بودم و لبخند آفتاب، آرامش جانم بود اما امروز از لبخندش بیزارم! خفاش بی پناهی شده ام که در کنج غار تنهایی، دل به تاریکی باخته است! نگاهش کن! چه آرام و بی خیال خوابیده است!! ای کاش می دانست و ای کاش می توانستم بگویم!! موبایل دنیل روشن و خاموش می‌شود! و باز آواز ملودی بیدار باش بر سرم آوار می شود! دنیل، صبحانه نخورده به دنبال روزی پر ماجرا می رود! دنیل، مدتی است که در کارخانه چارلی چاکلت مشغول به کار شده! و همین پریشانم ساخته است! کارخانه، به طمع دستمزد کمتر در های استخدامی را بر دختران جوان گشوده است! یک روز که به دیدنش رفته بودم! که ای کاش پایم می شکست و ای کاش هرگز نمی رفتم! دنیل گیر افتاده بود! من این را احساس می کردم! دنیل گیر افتاده بود! دور تا دورش را دخترکان نو رسیده گرفته بودند! ‌ آبشار های طلایی بر شانه هایشان ریخته بود و مو های بِلُند شان، طعنه به رخ آفتاب می زد! و سپیدی قله گریبان شان، برف اِوِرِست بود اما اورستی که هر نگاهی می تواند آن را فتح کند! خوش اندام و خوش سخن! زیبا و پر طراوات! گاهی به خود می گویم : هراسان نباش! دنیل سرآمد همه مردان است، چشمان او با نگاه همه فرق می کند! تا کمی آرام می گیرم! خاطره ها نگرانم می کند! دنیل پیش از ازدواج چند سال با من دوست بود! نگرانم فیلش یاد هندوستان کند! سه دهه از جوانی من می گذرد! از رقابت های احمقانه با دخترکان جوان دیگر به ستوه آمده ام! لباس های تنگ و گل بونه های شیمیایی پژمرده ام کرده است!! گاهی با خود می گویم : نکند تق تق کفش های من، تیک تاک زن دیگری شده باشد! نفرین به این تق تق، نفرین بر آن تیک تاک! (به خواست خدا، ادامه داستان را در فرصتی دیگر خواهم نوشت) @zarakhsh