🔸حيدرزاده، سرپرست سنجش آموزش پزشكى در گفتوگوبا باشگاه خبرنگاران جوان:
🔹 نتايج آزمون كارشناسى ارشد پزشكى سال ٩٧ بر روى سايت سنجش پزشكى قرارگرفت.
🔹 ۶٣١٠ داوطلب دردورههاى روزانه، شهريه پرداز واستعدادهاى درخشان پذيرفته شدهاند.
🔹 پذيرفته شدگان درآزمون ارشد پزشكى ٩٧حتما براى ثبت نام به سايت دانشگاه محل قبولى مراجعه كنند.
🏴عقیق🏴
http://eitaa.com/joinchat/1366032390C8fbb147e93
ذره بین 🔍
قصه شب آخرین آرزو (قسمت شصت ودوّم ) سر تا پای مهدی از حرارت دستان باربارا و صورتش که اکنون کمتر از
قصه شب
آخرین آرزو (قسمت شصت وسوّم )
مهدی درباره سخنان باربارا با نرگس صحبتی نکرد اما متوجه بود هرگاه به ملاقات پدر می روند باربارا هم حضور دارد. مهدی سعی داشت همه اتفاقات را تصادفی و بی اهمیت جلوه دهد. اما حضور دائم باربارا مانع از این بود که بتواند اتفاقات رخ داده را نادیده بگیرد. او حتی روز بعد هم وقتی مهدی را دید که روی همان صندلی نشسته است آمد، به او سلام کرد، کنارش نشست و گفت: تو بازم تنهایی اونم اینجا؟ مهدی چشم به درختان محوطه حیاط دوخت و گفت: منتظر خواهرم هستم که پیش پدرم هست قرار است بیاید و باهم برگردیم به خانه.
تو چرا نرفتی پیش پدرت؟ تو که همیشه اونجا بودی.
- حالم زیاد خوب نبود
- حتماً نگران پدرتی درسته؟
- بله.
- برام خیلی جالب و عجیبه این همه نگران پدرت هستی. وقتی دو سالم بود پدرم من و مادرمو ترک کرد و رفت. اصلاً یاد نمیاد چه شکلی بوده.
خیلی متأسفم.
- متشکرم. من هیچ وقت پدرمو دوست نداشتم چون فکر می کنم اونم منو دوست نداشته که ترکم کرده. اما تو خیلی به پدرت علاقه داری درسته؟
- بله. پدرم مهم ترین انسان زندگی من است. او خیلی خیلی خوبه. خیلی مهربان هست.
باربارا خندید و گفت: با اینکه خیلی خنده دار صحبت می کنی ولی من دوست دارم خیلی هم دوست دارم می دونی چرا؟
مهدی لبهایش را گاز گرفت و لحظاتی مکث کرد و سپس به خودش جرأت داد و گفت: چرا؟
چون خیلی مهربون هستی مخصوصاً با پدرت. رابطه خوبی با پدرت داری. هرکس دیگه ای جای تو بود و پدرش این وضعو داشت اونو تو خونه سالمندان رها می کرد اما تو این کارو نکردی. می دونی خونه سالمندان چیه؟
- بله. جایی برای پیرمردان و پیرزنان.
- خب حالا مرد مهربون تو هم منو دوست داری؟ به نظرت من زیبا و جذاب نیستم؟
مهدی دوباره در همان شرایط سخت گیر کرد نمی دانست چه بگوید. او هیچ علاقه ای به باربارا نداشت و اصلاً به ظاهر و رفتار او توجهی هم نکرده بود. فقط دعا می کرد نرگس زودتر برسد و از این شرایط پیش آمده خلاص شود. داشت سکوتش طولانی می شد که نرگس را مقابلش دید. نرگس به بارابارا سلام کرد و سپس به مهدی گفت: پاشو بریم خونه استراحت کن. مهدی هم مشتاقانه همراه نرگس راه افتاد و از باربارا خداحافظی کردند. در راه نرگس از مهدی پرسید اون خانم چه می گفت؟ مهدی هم فقط مختصر گفت حال بابا رو پرسید و طبق معمول ازش تعریف کرد.
ادامه دارد .......
🔮 دعوتید به عقیق 👇
http://eitaa.com/joinchat/1366032390C8fbb147e93
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: یکشنبه - ۰۱ مهر ۱۳۹۷
میلادی: Sunday - 23 September 2018
قمری: الأحد، 13 محرم 1440
🌹 امروز متعلق است به:
🔸مولی الموحدین امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب علیهما السّلام
🔸(عصمة الله الكبري حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها)
💠 اذکار روز:
- یا ذَالْجَلالِ وَالْاِكْرام (100 مرتبه)
- ایاک نعبد و ایاک نستعین (1000 مرتبه)
- یا فتاح (489 مرتبه) برای فتح و نصرت
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹اهل بیت علیهم السلام در مجلس ابن زیاد، 61ه-ق
🔹رسیدن خبر شهادت امام حسین علیه السلام به مدینه و شام، 61ه-ق
🔹شهادت عبدالله بن عفیف رحمة الله علیه
📆 روزشمار:
▪️12 روز تا شهادت امام سجاد علیه السلام
▪️21 روز تا شهادت حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها
▪️36 روز تا اربعین حسینی
▪️44 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیهما السلام
▪️46 روز تا شهادت امام رضا علیه السلام
▪️🌹مجله مجازی عقیق🌹▪️
http://eitaa.com/joinchat/1366032390C8fbb147e93
روز شمار محرم:انتقال اهل بیت به زندان عبیدالله
عبيدالله بن زياد دستور داد كه اهل بيت (ع) را به زندان برگردانند و توسط قاصدان خبر قتل امام حسين (ع) را در همه جا منتشر كرد. طبري نقل كرده است كه پس از شهادت امام حسين (ع) و ورود كاروان اسيران به كوفه، عبيدالله دستور داد آنان را زنداني كنند، اهل بيت (ع) در زندان به سر ميبردند كه ناگهان سنگي در زندان افتاد و به آن نامهاي بسته شده وقتي نامه را گشودند در آن نوشته بود كه پيكي تندرو به سوي شام نزد يزيد رفته است و جريان شما را براي او گزارش كردهاند، آن قاصد در فلان روز از كوفه بيرون رفت و در فلان روز به كوفه ميرسد پس اگر صداي تكبير شنيدند بدانيد فرمان كشتن شما را آورده است و اگر صداي تكبير نشنيديد امان و سلامتي است انشاءالله.
هنوز دو يا سه روز به بازگشت آن پيك مانده بود كه باز سنگي در ميان زندان افتاد و در آن نامهاي بود كه در آن نوشته شده بود اگر وصيتي داريد بكنيد كه در فلان روز در انتظار بازگشت آن پيك خواهيم بود! آن روز فرا رسيد ولي صداي تكبير شنيده نشد و يزيد نوشته بود كه اسيران را به دمشق روانه كنند.
عبيدالله بن زياد به يزيد نامهاي نوشت و او را از شهادت حسين (ع) و اهل بيت (ع) با خبر ساخت، چون آن نامه به دست يزيد رسيد و از مضمون آن اطلاع حاصل كرد، در جواب آن نامه به عبيدالله دستور داد كه سر مقدس امام حسين (ع) و سرهاي ساير شهدا را به همراه اسيران و لوازمي كه با خود دارند به شام گسيل دارد. ابن زياد دستور داد تا سر مقدس امام حسين (ع) را در ميان كوچههاي كوفه بگردانند.
راس ابن بنت محمد و وصيته
لعنا ظرين علي قناه يرفع
والمسلمون بمنظر و بمسمع
لا منكر منهم و لامتفجع
كحلت بمنظرك العيون عمايه
واصم رزوك كل اذن تسمع
ايقظت اجنانا و كنت لها كري
و انمت عيناً لم تكن بك تهجع
ما روضه الا تمنت آنها
لك حفره و لخط قبرك مضجع
سر پسر دختر پيامبر وحي برابر ديدگان مردم بر نيزه بلند ميشود و مقابل چشم و گوش مسلمين است و هيچكس نه انكار ميكند و نه زاري مينمايد، چشمها از ديدن مصيبت تو كور شوند و عزا و مصيبت تو هر گوش شنوايي را كر نمايد، ديدگاني كه تو باعث خواب آنها بودي بيدار و چشمي كه از ترس تو به خواب نميرفت خواباند هيچ باغ و گلستاني نيست مگر آنكه آرزو دارد قبر و آرامگاه تو باشد.
🌹▪️مجله مجازی عقیق▪️🌹
http://eitaa.com/joinchat/1366032390C8fbb147e93
animation.gif
6.19M
🗞 روزنامه های 1 مهر 1397 👆👆👆
http://eitaa.com/joinchat/1366032390C8fbb147e93