✅ تشرف مرحوم قدرت الله لطیفی(مسئول هیئت امنای مسجد جمکران) و دستور حضرت برای گسترش مسجد :
✔️ « در سال 1348 شمسی، شب نیمه شعبان که زمستان بوده، ایشان با یکی از دوستان به قم و مسجد مقدس جمکران مشرف می شوند.
👈خودشان نقل کردند:
حدود پنجاه نفر در مسجد بودند. همه رفتند و ما از خادم خواستیم که بگذارد ما در مسجد بیتوته کنیم.
🔶 حدود ساعت ده شب، خادم سراغ ما آمد و گفت:
🔻«من آن اتاق را گرم کرده ام و اگر خسته شدید بیایید. در سرما عبایی به خودمان پیچیده و مشغول عبادت بودیم. دوستم حدود ساعت دوازده خسته شد و برای استراحت به آن اتاق رفت.
🔻بعد از یک ساعت که مشغول عبادت، توسل و اذکار بودم، دیدم که صدایی می اید.
🔆از در ورودی سه نفر تشریف فرما شدند و حضرت(ع) جلوتر از بقیه بود
🙏سلام کردم و دست آقا را بوسیدم.
👈آقا روی شانه من زدند و فرمودند:
⭕️ «بلند شو و اقدام کن و مسجد را از این وضع بیرون بیاور و ما تو را کمک و یاری می کنیم. در مسجد عمران و آبادی کن و وضع بهداشتی آن را درست کن».
⚠️مسجد در آن ایام اصلاً وضع مناسبی نداشت و تنها آب انبار آن هم آب خیلی بد و آلوده ای داشت.
⚡️وضوخانه و دستشویی های خیلی بدی داشت؛ مسجدی قدیمی و بی رونق که به آن رسیدگی نشده بود.
من به دلم گذشت که از کجا و چطور شروع کنم. حضرت بلافاصله فرمودند:
👈 «شما سراغ آقای احمدی بروید. او خودش کارهای شما را درست می کند».
📖 بعد از آن، حضرت کارتی به دست من دادند که یک طرف آن اسماء الله بود و و طرف دیگر آن نقشة جدید مسجد با یک گنبد و دو گلدسته و قسمت مردانه و زنانه با زیرزمین آن.
〽️ فرمودند: «این نزد تو باشد ما آن را به موقع از تو می گیریم». امتثال کردم و آن را گرفتم و بوسیدم. آنگاه، حضرت به محراب کوچک وسطی از سه محراب قدیمی مسجد رفتند و حدود یک ساعت مشغول عبادت و راز و نیاز شدند.
🔅بعد از آن خداحافظی کردند و تشریف بردند. فضا خیلی معطر و نورانی شده بود.
🔰کمی بعد هم اذان صبح شد و خادم مسجد و آن رفیقم آمدند.
⁉️بعد از نماز صبح خیلی در فکر بودم که این آقای احمدی کیست.
✔️با دوستم از مسجد بیرون آمدم و بیرون مسجد یکی از دوستان را که سید بود، دیدیم.
🔶بعد از سلام و احوال پرسی خیلی از وضع بهداشت و سرویس های بهداشتی مسجد گله کرد و گفت: به جدّم همین الآن به فکر شما بودم که به شما بگویم حداقل چند دستشویی مناسب برای اینجا بسازیم.
🔴 من هم برای او ماجرا را نقل کردم و گفتم: حضرت به من فرموده اند، سراغ آقای احمدی بروم، ولی او را نمی شناسم. او گفت: آقای احمدی رئیس ادارة ما ـ سازمان اوقاف تهران ـ است.
🔻قرار شد او ماجرا را برای آقای احمدی بازگو کند.
💚روز شنبه سراغ آن دوست که رفتم، گفت: از ساعت هشت صبح که ماجرا را برای آقای احمدی تعریف کردم تا حالا دارد گریه می کند. می گوید: من چه لیاقتی دارم که حضرت(ع) نام مرا ببرند.
💠به دفترش که رفتیم همچنان مشغول گریه بود. از من پرسید که ایا واقعاً نام مرا بردند؟ ماجرا را برای او تعریف کردم. او هم گفت: ما ترتیب کارها را می دهیم. شما یک هیئت امنای حداقل پنج نفره از دوستان خودتان تشکیل بدهید و برنامه ها را بدهید، ما برای شما ابلاغ می گیریم. بروید و مشغول کار بشوید. نمی گذاریم برای شما مشکلی پیش بیاید.
♻️ما هم کارها را انجام دایم و در روز هفده ربیع الاول همزمان با میلاد پیامبر اکرم(ص) کلنگ آنجا را بر زمین زدیم و کارها شروع شد و این سرآغاز جهانی شدن نام امام عصر(ع) به برکت مسجد مقدس جمکران بود. مسجد جمکران، خیلی گمنام و غریب بود اما الان دوست و دشمن در سراسر جهان این مسجد را می شناسند»
📚 منبع:
مجله موعود شماره 90 مرداد 1387
مصاحبه با فرزند ایشان .
🔮با عقیق همراه ما باشید
http://eitaa.com/joinchat/1366032390C8fbb147e93
شیرصحرا " لقب که بود؟؟؟
فرمانده ای که صدام شخصا برای سرش جایزه تعیین کرد .
وی فقط با هشت نفر کلاه سبز در دشت عباس کاری کرد که رادیو عراق اعلام کردکه یک لشکر از نیروهای ایرانی در دشت عباس مستقرشده است.
درسال 1335 وارد ارتش شد سریعا به نیروهای ویژه پیوست .
فارغ التحصیل اولین دوره رنجری درایران بود .
دوره سخت چتربازی و تکاوری را در کشور اسکاتلند گذراند.
دراسکاتلند در مسابقه نظامی بین تکاوران ارتشهای جهان اول شد وقدرت خود وایران رابه رخ کشورهای صاحب نام کشاند .
وی اولین کسی بود که در دفاع مقدس نیروهای عراقی را به اسارت گرفت ، او طی نامه ای به صدام حسین او رابه نبرد در دشت عباس فراخواند صدام یک لشکر به فرماندهی ژنرال عبدالحمید معروف به دشت عباس فرستاد عبدالحمید کسی بود که در اسکاتلند از این ایرانی شکست خورده و هفتم شده بود.
پس ازنبردی نابرابر و طولانی عراقیها شکست خورده و او شخصا ژنرال عبدالحمید را به اسارت میگیرد.
درسال 62به فرماندهی قرارگاه حمزه وسپس فرماندهی لشکر 23 نیروهای ویژه منسوب میشود. بخاطر رشادتش درجنگ به او لقب "شیرصحرا " دادند.
وی در عملیات قادر درمنطقه سرسول براثر اصابت ترکش توپ به شهادت رسید . زمان شهادت رادیو عراق باشادی مارش پیروزی پخش کرد.
اینهاگوشه کوچکی از رشادت بزرگ مردی بودکه اکثریت ایرانیان او را نمی شناسند. او سرلشکر شهید "حسن آبشناسان " بود فرمانده شجاع نیروهای ویژه ایران ..
#شهید_حسن_آبشناسان
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
#لبخند_به_سبک_شهدا
🌷 پدر و مادرم میگفتند بچه ای و نمیذاشتند برم جبهه.
یک روز شنیدم بسیج اعزام نیرو داره. 👌
لباس های (صغری) خواهرم رو روی لباس هام پوشیدم و سطل آب رو برداشتم و به بهانه ی آوردن آب از چشمه ، زدم بیرون ... 😉
🌷 پدرم که گوسفند ها رو از صحرا میاورد داد زد : صغرا کجا !؟
برای اینکه نفهمه سیف الله هستم سطل آب رو بلند کردم که یعنی می رم آب بیارم.
خلاصه رفتم و از جبهه لباس هارو با یک نامه پست کردم. 😊
🌷 یک بار پدرم آمده بود شهر و از پادگان تلفن کرد جبهه
👈 با خنده می گفت : (بنی صدر)
واااای به حالت، اگه دستم بهت نرسه 😂😄
🔮با عقیق همراه ما باشید
http://eitaa.com/joinchat/1366032390C8fbb147e93
ﻣـﺮﺩﯼ ﺑـﻪ همسرش ﮔـﻔـﺖ: "ﻧـﻤـﯿـﺪﺍﻧـﻢ ﺍﻣـﺮﻭﺯ ﭼـﻪ ﻛـﺎﺭ ﺧـﻮﺑـﯽ ﺍﻧـﺠـﺎﻡ ﺩﺍﺩﻡ ﻛـﻪ ﯾـﻚ فرشته ﺑـﻪ ﻧـﺰﺩﻡ ﺁﻣـﺪ ﻭ ﮔـﻔـﺖ ﻛـﻪ ﯾـﻚ ﺁﺭﺯﻭ ﻛـﻦ ﺗـﺎ ﻣـﻦ ﻓـﺮﺩﺍ ﺑـﺮﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﺵ ﻛـﻨـﻢ"!
همسرش ﺑـﻪ ﺍﻭ ﮔـﻔـﺖ: "ﻣـﺎ ﻛـﻪ 16 ﺳـﺎﻝ ﺑـﭽـﻪ ﺍﯼ ﻧـﺪﺍﺭﯾـﻢ، ﺁﺭﺯﻭ ﻛـﻦ ﻛـﻪ ﺑـﭽـﻪ ﺩﺍﺭ ﺷـﻮﯾـﻢ.
ﻣـﺮﺩ ﺭﻓـﺖ ﭘـﯿـﺶ ﻣـﺎﺩﺭﺵ ﻭ ﻣـﺎﺟـﺮﺍ ﺭﺍ ﺑـﺮﺍﯼ ﺍﻭ ﺗـﻌـﺮﯾـﻒ ﻛـﺮﺩ، ﻣـﺎﺩﺭﺵ ﮔـﻔـﺖ: "ﻣـﻦ ﺳـﺎﻟـﻬـﺎﺳـﺖ ﻛـﻪ ﻧـﺎﺑـﯿـﻨـﺎ ﻫـﺴـﺘـﻢ، ﭘـﺲ ﺁﺭﺯﻭ ﻛـﻦ ﻛـﻪ ﭼـﺸـﻤـﺎﻥ ﻣـﻦ ﺷـﻔـﺎ ﯾـﺎﺑـﺪ".
ﻣـﺮﺩ ﺍﺯ ﭘـﯿـﺶ ﻣـﺎﺩﺭﺵ ﺑـﻪ ﻧـﺰﺩ ﭘـﺪﺭ ﺭﻓـﺖ، ﭘـﺪﺭﺵ ﺑـﻪ ﺍو ﮔـﻔـﺖ: "ﻣـﻦ ﺧـﯿـﻠـﯽ ﺑـﺪﻫـﻜـﺎﺭﻡ ﻭ ﻗـﺮﺽ ﺯﯾـﺎﺩ ﺩﺍﺭﻡ، ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﻓـﺮﺷـﺘـﻪ ﺗـﻘـﺎﺿـﺎﯼ ﭘـﻮﻝ ﺯﯾـﺎﺩﯼ ﻛـﻦ".
ﻣـﺮﺩ ﻫـﺮﭼـﻪ ﻓـﻜﺮ ﻛـﺮﺩ, ﻫـﻮﺍﯼ ﻛـﺪﺍﻣـﺸـﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺍﺷـﺘـﻪ ﺑـﺎﺷـﺪ، ﻛـﺪﺍﻡ ﯾـﻚ ﺍﺯ ﺍﯾـﻦ ﺍﻓـﺮﺍﺩ ﺗـﻘـﺪﻡ ﺩﺍﺭﻧـﺪ، همسرم؟ ﻣـﺎﺩﺭﻡ؟ ﭘـﺪﺭﻡ؟
ﺗـﺎ ﻓـﺮﺩﺍ ﺭﺍﻩ ﭼـﺎﺭﻩ ﺭﺍ ﭘـﯿـﺪﺍ ﻛـﺮﺩ ﻭ ﺑـﺎ ﺧـﻮﺷـﺤـﺎﻟـﯽ ﺑـﻪ ﭘـﯿـﺶ فرشته ﺭﻓـﺖ ﻭ ﮔـﻔـﺖ: "ﺁﺭﺯﻭ ﺩﺍﺭﻡ ﻛـﻪ ﻣـﺎﺩﺭﻡ ﺑـﭽـﻪﺍﻡ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮔـﻬـﻮﺍﺭﻩﺍﯼ ﺍﺯ ﻃـﻼ ﺑـﺒـﯿـﻨـﺪ“!
تبارک الله فی احسن الخالقین
🔮با عقیق همراه ما باشید
http://eitaa.com/joinchat/1366032390C8fbb147e93
🌹🌹توکل چه کلمه زیباییست؛
اجازه دادن به خداوند که خودش تصمیم بگيرد.
تنها خداوندست که بهترینها را برای بندگانش رقم میزند.
فقط بخواهیم و آرزو کنیم، اما پیشاپیش شاد باشيم وایمان داشته باشيم که رویاهايمان همچون بارانی در حال فرو ریختن اند.
پیشا پیش شاد باشیم و شکر گزار !
چرا که خداوند نه به قدر رویاهایمان بلکه به اندازه ایمان واطمینان ما انسانهاست، که می بخشد.