eitaa logo
ذره‌بین درشهر
17.2هزار دنبال‌کننده
60.2هزار عکس
9.3هزار ویدیو
187 فایل
آیدی جهت هماهنگی درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
❌❌ پسر بچه ای از ساکنان کوچه ۵ بلوار پیامبر اعظم گفت شما در کانال ذره‌بین بگذارید شهرداری بیاد چاله چوله های کوچه ما را هم آسفالت کنه... جارو که نیومدن بزنن لااقل گذرشون بابت آسفالت بیفته اوطرفا کوچه های دگه شهر را دیده بود که کاملا آسفالت میکنن با وجود آسفالت قبلی (منظورش خیابان رسالت بود ) ولی اون پسر بچه خبر نداشت کدام مسئول یا عضو شورا ساکن اون محل هست !! وقتی بهش گفتم سکوت کرد و رفت 😔 بله الان اعضای شورا ساکن در خیابان رسالت چقدر خوشحاند !! و چقدر شب با وجدان راحت می‌خوابند همونهایی که رای خود را از آن محله ها گرفتند و الان محله اطراف خود را بیشتر نمیبینند همین قدر ناراحت کننده و همین‌قدر مایوسانه @zarrhbin
12.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📺نماهنگ همخوانی قرآن کریم 💠گروه تواشیح بین المللی تسنیم💠 🌀بر اساس تلاوت به یادماندنی شیخ محمد صدیق منشاوی 📜آیات پایانی سوره مبارکه حشر و آیات ابتدایی سوره مبارکه علق 🕌تصویر برداری شده در: مسجد تاریخی جامع اصفهان 📺مشاهده و دریافت نسخه باکیفیت: 🖥 aparat.com/v/eVZb1 📲لينک کليه پیام رسان های گروه تسنیم: 🌐 zil.ink/tawashih_tasnim#
18.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امروز سالروز شهادت شهید : 🌹محمدجواد محمدی🌹 تاریخ تولد : ۴۰/۲/۲۱ تاریخ شهادت : ۶۰/۳/۲۹ محل شهادت: آبادان شادی روح پرفتوح این شهید عزیز و همه ی شهدای گرانقدر و امام شهدا بخوانید : 💐فاتحه ای مع الصَّلَوَاتِ💐 🎬تدوین: سیدعلی محمدی •رسا|روابط عمومی سپاه اردکان•
✨جلسه مشاوره با محوریت خانواده(ویژه بانوان) 🌼باحضور سرکار خانم شیری 🌼زمان:دوشنبه۳۰خرداد۱۴۰۱ 🌼ساعت:۱۸.۱۵الی۲۰ 🌼مکان:مسجدامیرالمومنین(ع) (ع)
❌ 🔺یکیش کمه و دوتاش غمه ! سومیش هم بیارید اهالی خاطر جمع بشن ، زباله‌هاشون رو زمین نممونه😉 آدرس بدیم یا بلدید @zarrhbin
🔺اینم اختلاف ساعت به وقت شهرداری اردکان 😉 بیشتر نشه صلوات @zarrhbin
❣داستان کوتاه ! عباسقلی خان فرد ثروتمند و در عین حال خیّری بود که در مشهد بازار معروفی داشت. مسجد- مدرسه- آب انبار- پل و دارالایتام و اقدامات خیریه دیگری هم از این دست داشته است. به او خبر داده بودند در حوزه علمیه‌ای که با پول او ساخته شده، طلبه‌ای شراب می‌خورد! ناگهان همهمه‌ای در مدرسه پیچید. طلاب صدا می‌زدند حاج عباسقلی است که به مدرسه وارد شده. در این وقت روز چه کار دارد؟ از بازار به مدرسه آمده است! عباسقلی خان یکسره به حجره‌ی من آمد و بقیه همراهان هم دنبالش. داخل حجره همه نشستند. ناگهان عباسقلی خان به تنهایی از جایش بلند شد و کتابخانه کوچک من را نشانه رفت. رو به من کرد و گفت: لطفاً بفرمایید نام این کتاب قطور چیست؟ گفتم: شاهنامه فردوسی. دلم در سینه بدجوری می‌زد. سنگی سنگین گویی به تار مویی آویخته شده است. بدنم می‌لرزید. اگر پشت آن کتاب را نگاه کند، چه خاکی باید بر سرم بریزم؟ عباسقلی خان دستش را آرام به سوی کتاب‌های دیگر دراز کرد… ببخشید، نام این کتاب چیست؟ بحارالانوار. عجب…! این یکی چطور؟ گلستان سعدی. چه خوب…! این یکی چیست؟ مکاسب و این یکی؟! … لحظاتی بعد، آن چه نباید بشود، به وقوع پیوست. عباسقلی خان، آن چه را که نباید ببیند، با چشمان خودش دید. کتاب حجیمی را نشان داد و با دستش آن را لمس کرد. سپس با چشمانی از حدقه درآمده به پشت کتاب اشاره کرد و با لحنی خاص گفت: این چه نوع کتابی است، اسمش چیست؟ معلوم بود. عباسقلی خان پی برده بود و آن شیشه لعنتی پنهان شده در پشت همان کتاب را هدف قرار داده بود. برای چند لحظه تمام خانه به دور سرم چرخید، چشم‌هایم سیاهی رفت، زانوهایم سست شد، آبرو و حیثیتم در معرض گردباد قرار گرفته بود. چرا این کار را کردم؟! چرا توی مدرسه؟! خدایا! کمکم کن، نفهمیدم، اشتباه کردم… خوشبختانه همراهان عباسقلی خان هنوز روی زمین نشسته بودند و نمی‌دیدند، اما با خود او که آن را در اینجا دیده بود چه باید کرد؟ بالاخره نگفتی اسم این کتاب چیست؟ چرا آقا; الآن میگم. داشتم آب می‌شدم. خدایا! دستم به دامنت. در همین حال ناگهان فکری به مغزم خطور کرد و ناخودآگاه بر زبان راندم: یا ستارالعیوب، و گفتم: نام این کتاب، «ستارالعیوب» است آقا! فاصله سؤال آمرانه عباسقلی خان و جواب التماس‌آمیز من چند لحظه بیشتر نبود. شاید اصلاً انتظار این پاسخ را نداشت. دلم بدجوری شکسته بود و خدای شکسته دلان و متنبه شدگان این پاسخ را بر زبانم نهاده بود. حالا دیگر نوبت عباسقلی خان بود. احساس کردم در یک لحظه لرزید و خشک شد. طوری که انگار برق گرفته باشدش. شاید انتظار این پاسخ را نداشت. چشم‌هایش را بر هم نهاد. چند قطره اشک از لابه‌لای پلک‌هایش چکید. ایستاد و سکوت کرد. ساکت و صامت و یکباره کتاب ستارالعیوب (!) را سر جایش گذاشت و از حجره بیرون رفت. همراهانش نیز در پی او بیرون رفتند، حتی آن‌ها هم از این موضوع سر درنیاوردند، و عباسقلی خان هم هیچ‌گاه به روی خودش هم نیاورد که چه دیده است... اما آن محصلِ آن مدرسه، همان‌دم عادت را به عبادت مبدل کرد. سر بر خاک نهاد و اشک ریخت. سالیانی چند از آن داستان شگفت گذشت، محصل آن روز، بعدها معلم و مدرس شد و روزی در زمره بزرگان علم، قصه زندگی‌اش را برای شاگردانش تعریف کرد. «زندگی من معجزه ستارالعیوب است»... ستارالعیوب یکی از نام‌های احیاگر و معجزه آفرین خدا است و من آزادشده و تربیت‌یافته همان یک لحظه رازپوشی و جوانمردی عباسقلی خان هستم که باعث تغییر و تحول سازنده‌ام شد. 📚«اخلاق پیامبر و اخلاق ما»؛ نوشته استاد جلال رفیع انتشارات اطلاعات صفحه ۳۳٢ @zarrhbin
🌛در سکوت شب نقش رویاهایت را به تصویر بکش👌 ایمان‌داشته باش به خدایی🙏🏻 که نا امید نمی کند و رحتمش بی پایان است. @zarrhbin
4_5872788991782163150.mp3
7.27M
🎼 به دلم موند 🎧 رضا شیری @zarrhbin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تیزر تبلیغات کانال برای اطلاع از تعرفه تبلیغات و هماهنگی بیشتر با ما در ارتباط باشید @shahryare2
قیمت مصرف کننده قدیم ❎ قیمت مصرف کننده جدید ❎ فقط روز 1401/03/30 با تخفیف ویژه ✅ در فروشگاه آریا شعبه بلوار كوثر 👇👇تلگرام👇👇 https://t.me/AriaHyper1 👇👇اینستاگرام👇👇 https://instagram.com/hyper_aria?utm_medium=copy_link
قیمت مصرف کننده قدیم ❎ قیمت مصرف کننده جدید ❎ فقط روز 1401/03/30 با تخفیف ویژه ✅ در فروشگاه آریا شعبه بلوار كوثر 👇👇تلگرام👇👇 https://t.me/AriaHyper1 👇👇اینستاگرام👇👇 https://instagram.com/hyper_aria?utm_medium=copy_link