❌❌
❌بازهم قطعی برق !!!!
با سلام و خسته نباشید
۲ساعته برق ما رفته هنوز وصل نشده فقط هم شریف آباد کوچه ما قطعه لطفا پیگیری کنید زنگ اداره برق هم مزنم اشغاله پکیج ها هم خاموش شده هوا سرده ممنون مشم پیگیری کنید
کوچه۱۰۲
@zarrhbin🕊
📸 بچههای اورژانس تفت هم از قافله ساخت آدمبرفی عقب نموندن⛄️
@zarrhbin🕊
✍خاطره یک روز برفی
یادش به خیر
اون روز برف سنگینی اومده بود و صبح روز بعدش یخ بندان عجیبی شده بود
اون روزها مثل حالا نبود
تازه اومده بودیم خونه جدید
شش سالم بود، سال بعدش رفتم مدرسه اونم تو یه محله جدید
یه خونه نوساز، محله جدید و کلی کلاس گذاشتن
بگذریم
یه دونه خروس خوشرنگ داشتم شاید برای اینکه برای چاق بشه و موقعی که یکی مریص میشه برای خاصیت اون را بکشند و بخوریم
شاید هم برای مشغول شدن من و اینکه بهانه خونه قدیمی را نگیرم
چون این جا تنها بودم و... بهانه گیر
خلاصه اینکه اون خروس خوشگل توی پارکینگ خونه بود کنار موتور گازی پژو آبی رنگ پدر
ماشین نداشتیم
بگذریم کمی از روز بالا آمده بود
چند دفعه سری به خروس زدم
آب و دانه ای و مقداری غذای مانده
ولی باز حوصله ام سر رفت
فکری به خاطرم رسید
نزد مادر رفتم، پشت چرخ خیاطی بود، تق تق چرخ خیاطی خانه را برداشته بود
گفتم خروس در پارکینک دلش گرفته
میخواهد به حیاط برود و بچرد
مادر گفت
به تو گفته
گفتم
من خودم فهمیدم
گفت
باغچه پر از برف است کجا بچرد
گفتم میخواهد برف ببیند دلش گرفته
گفت
نمیشود
گفتم چرا
گفت سرما میخورد
گفتم پر دارد
گفت کم است
گفت، گفتم
بهانه آورد قبول نکردم
کار به خواهش و التماس کشید
مادر است دیگر
دلش تاب نیاورد
از پشت چرخ خیاطی بلند شد، صندلی چوبی را عقب کشید
لااله الا الله گویان امد
با ماجرایی خروس را گرفتیم
رام نبود، جوان بود و قلدر
مادر اذیت شد
چند لااله الا الله محکم تر و از روی حرص گفت
ولی گرفتش
گفت برو تکه طنابی بیاور
قیت،،، همان قید که امروز در دستور زبان فارسی میخوانیم
قید یعنی طناب، ریسمان
رفتم، اوردم، گرفت و یک پای خروس را بست
و سر دیگر آن را را به شیر اب کنار حوص بست
هوا سرد بود
خودش بدون لباس اضافی و گرم امد و پای خروس را بست
به من گفت
برو لباس گرم بپوش و بیا
،، مادر است دیگر،،،
رفتم، لباسی کلفت تر پوشیدم و امدم
همان حوالی میگشتم
از اینکه حرفم را به کرسی نشانده بودم
مغرور بودم
احساس فتح کوهی بزرگ را داشتم
غافل از اینکه قلب مادر چنان برای فرزند مفتوح است که نیازی به لشکر ندارد
دوباره اوصاع برایم یکنواخت شد، تکراری شد، شیطان در پوستم رفت که
،، بیا و پای خروس را باز کن، بگذار قدم بزند، در برف راه برود، ببین چقدر با شکوه است،
خود آقا خروسه هم بدش نمیامد
البته من این طور تصور کردم
تلاشی کردم
و گره را باز کردم
چشمتان روز بد نبیند
جستی زد و پرید
ولی به آن طرف حوض نرسید
روی یخ حوص افتاد
یک پایش در یخ فرو رفت و گیر کرد
ترسید و سر و صدا
من هم ترسیدم
و گریه کنان به داخل ساختمان دویدم
مادر باز پشت چرخ بود
گفتم آنچه گفتنی بود
البته با کمی چاشنی دروغ
گفتم خودش پایش را باز کرد و پرید
مادر گفت خودش؟؟؟؟
گفتم بله
فهمید که.......
،، مادر است دیگر،،،
زود امد
یخ روی حوض را شکست
با دستش
و خروس را بیرون اورد
و مقداری آب سرد ویخ و برف هم به سر و صورت و لباس مادر ریخت
چیزی نگفت
فقط مقداری،،، لااله الا الله،،
مادر است دیگر،،،
خروس را که خیس شده بود بغل کرد
با دستانی یخ زده و لباسی خیس
آورد و در پارکینک رها کرد
و چیزی نگفت
دعوا نکرد
تندی نکرد
منت نگذاشت
نگفت دستم یخ زد لباسم خیس شد
نگفت از خیاطی افتادم
هیچ نگفت
،، مادر است دیگر،،
و کاش چیزی گفته بود
و کاش بود تا دستان در یخ فرورفته اش را میگرفتم و میبوسیدم و با هرم دهانم گرمش میکردم
امروز هم برف امد
ولی دیگر مادرم نیست
و دستانش نیستند تا جهل و جهالت های فرزندش را سامان بخشد
کاش بود، قول میدادم
جاهلی نکنم
کاش مادرها همیشه بودند یا وقتی برف میآمد میآمدند تا دلمان گرم شود
برف امد، مادر نیامد
@zarrhbin🕊
از آسمون میباره، برفهای گوله گوله
حیاط ما لیز شده درست مثل سرسره
دلم میخواست برم من، سر بخورم تو برفها
یا شاید هم بسازم آدم برفی زیبا
مامان دلش نمیخواد، که من برم تو حیاط
بهخاطر همین هم کلید روی در گذاشت
مامان جونم، عزیزم، آخه منم دل دارم
چرا نباید کمی، برف تو دستم بذارم
قول میدهم بپوشم، کاپشن و شال و کلاه
دست نزنم به برفها، بدون دستکش حالا
مامان از من قول گرفت، که حرفش و گوش کنم
بدون شال و کلاه، توی حیاط من نرم
حتی اومد کنارم، تا بشه دستیارم
برای آدمبرفی، باید چشمم بذارم
میرم تو آشپزخونه، تا یه هویج بیارم
باید که اون هویج و جای بینیش بذارم
دونههای انارو میتونم من بردارم
بهجای دندونهای کوچیک اون بذارم
دستهای آدم برفی، خیلی خالی میمونه
یهگل میدم تو دستش، یادگاری بمونه❄️❄️🌨🌨
#عصرزمستونیتونبخیر☕️
@zarrhbin🕊
#آنچه_شما_فرستادهاید
سلام
خواهشمندم یک پیگیری کوچه ۱۱ صدرآباد انجام بدید که وسط کوچه اینقدر آب جمع شده که نمیشه از خونه بیرون بیای
خواهشمندم پیگیری رو انجام بدید
باتشکر از کانال ذرهبین
@zarrhbin🕊