عاشقی درد است و درمان نیز هم
مشكل است این عشق و آسان نیزهم
جان فدا باید به این دلدادگی
دل كه دادی میرود جان نیز هم
دامن از خار تعلق باز چین
باز گردد گل به دامان نیزهم
در نمازم قبله،گاهی پشت و روست
كافر عشقم،مسلمان نیزهم
عشق گفت از كفر و دین خواهی كدام
گفتمش این خواهم و آن نیز هم
بی سروسامان شوی در پای عشق
تا سرت بخشند و سامان نیز هم
ساقی ما چون می اندر خمره پخت
میدهد جامی به خامان نیز هم
شهریارا،شبچراغی یافتی
چشم و دلها كُن چراغان نیز هم...
#شهریار
یاحق✋
@zarrhbin
ﻓﺮﺧﺎ از ﺗﻮ دﻟﻢ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺑﺎ ﯾﺎد ﻫﻨﻮز
ﺧﺒﺮ از ﮐﻮی ﺗﻮ ﻣﯽ آوردم ﺑﺎد ﻫﻨﻮز
در ﺟﻮاﻧﯽ ﻫﻤﻪ ﺑﺎ ﯾﺎد ﺗﻮ دﻟﺨﻮش ﺑﻮدم
ﭘﯿﺮم و از ﺗﻮ ﻫﻤﺎن ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺑﺎ ﯾﺎد ﻫﻨﻮز
دارم آن ﺣﺠﺐ ﺟﻮاﻧﯽ ﮐﻪ زﺑﺎﻧﺒﻨﺪ ﻣﻨﺴﺖ
ﻟﺐ ﻫﻤﻪ ﺧﺎﻣﺸﯿﻢ دل ﻫﻤﻪ ﻓﺮﯾﺎد ﻫﻨﻮز
ﻓﺮخ ﺧﺎﻃﺮ ﻣﻦ ﺧﺎﻃﺮه ﺷﻬﺮ ﺷﻤﺎﺳﺖ
ﺧﻮد ﻏﻢ آﺑﺎدم و ﺧﺎﻃﺮ ﻓﺮح آﺑﺎد ﻫﻨﻮز
دوری از ﺑﺰم ﺗﻮ ﻋﻤﺮﯾﺴﺖ ﮐﻪ ﺣﺮﻣﺎن
ﻣﻨﺴﺖ
زدم و ﻣﯿﺰﻧﻢ از دﺳﺖ ﻏﻤﺖ داد ﻫﻨﻮز
ﺑﺎ ﻣﻨﺖ ﺳﺎﯾﻪ ﮐﻢ از ﮔﻠﺸﻦ آزادی ﭼﯿﺴﺖ
ﻣﯽ ﺑﺮم ﺷﮑﻮه ات ای ﺳﺮو ﺑﻪ ﺷﻤﺸﺎد
ﻫﻨﻮز
ﯾﺎد ﮔﻠﭽﯿﻦ ﻣﻌﺎﻧﯽ و ﻧﻮﯾﺪ و ﮔﻠﺸﻦ
ﻧﻮﺷﺨﻮاری ﺑﻮد و ﻧﻌﺸﻪ ﻣﻌﺘﺎد ﻫﻨﻮز
ﺑﯿﺴﺖ ﺳﺎل اﺳﺖ ﺑﻬﺎر از ﺳﺮﻣﺎ رﻓﺘﻪ وﻟﯽ
ﻣﻦ ﻫﻤﺎن ﻣﺎﺗﻤﯿﻢ در ﻏﻢ اﺳﺘﺎد ﻫﻨﻮز
ﺻﯿﺪ ﺧﻮﻧﯿﻦ ﺧﺰﯾﺪه ﺑﻪ ﺷﮑﺎف ﺳﻨﮕﻢ
ﮐﻪ ﻧﻔﺲ در ﻧﻔﺴﻢ ﺑﺎ ﺳﮓ ﺻﯿﺎد ﻫﻨﻮز
ﺷﻬﺮﯾﺎر از ﺗﻮ و ﻫﻔﺘﺎد ﺗﻮ دﻟﺸﺎد وﻟﯽ
ﺧﻮد ﺑﻪ ﺷﺼﺖ اﺳﺖ و ﻧﺪﯾﺪه اﺳﺖ دل
ﺷﺎد ﻫﻨﻮز
#شهریار
یاحق✋
یادم نکرد و شاد حریفی که یاد از او
یادش بخیر گرچه دلم نیست شاد از او
با حق صحبت من و عهد قدیم خویش
یادم نکرد یار قدیمی که یاد از او
دلشاد باد آن که دلم شاد از اونگشت
وان گل که یاد من نکند یاد باد از او
حال دلم حواله به دیوان خواجه باد
یار آن زمان که خواسته فال مراد از او
من با روان خواجه از او شکوه میکنم
تا داد من مگر بستد اوستاد از او
آن برق آه ماست که پرتو کنند وام
روشنگران کوکبه بامداد از او
یاد آن زمان که گر بدو ابرو زدیی گره
از کار بسته هم گرهی میگشاد از او
شرم از کمند طره او داشت شهریار
روزی که سر به کوه و بیابان نهاد از او
#شهریار
یاحق✋
دامن مکش به ناز که هجران کشیده ام
نازم بکش که ناز رقیبان کشیده ام
شاید چو یوسفم بنوازد عزیز مصر
پاداش ذلتی که به زندان کشیده ام
از سیل اشک شوق دو چشمم معاف دار
کز این دو چشمه آب فراوان کشیده ام
جانا سری به دوشم و دستی به دل گذار
آخر غمت به دوش دل و جان کشیده ام
دیگر گذشته از سر و سامان من مپرس
من بی تو دست از این سرو سامان کشیده ام
تنها نه حسرتم غم هجران یار بود
از روزگار سفله دو چندان کشیده ام
بس در خیال هدیه فرستاده ام به تو
بی خوان و خانه حسرت مهمان کشیده ام
دور از تو ماه من همه غم ها به یکطرف
وین یکطرف که منت دونان کشیده ام
ای تا سحر به علت دندان نخفته شب
با من بگوی قصه که دندان کشیده ام
جز صورت تو نیست بر ایوان منظرم
افسوس نقش صورت ایوان کشیده ام
از سرکشی طبع بلند است شهریار
پای قناعتی که به دامان کشیده ام
#شهریار
یاحق✋
من که در عالم شعر و ادبم،میگفتم
عالمی نیست که از عالم ما گرمتر است
لیک در صحبت یاران عزیزم امروز
عالمی هست که از عالم ما نیز سر است
میبرد چشم سیاهش دل صاحبنظران
وین عجب بین که چه صاحبدل و صاحبنظر است
عالم ذوق و هنر عاشق او باشد و او
عاشقان مژده که خود عاشق ذوق و هنر است
از چه کان کرم این گوهر دریا پرتو
وز کدامین صدف این دّر همایون گهر است
مژه چون سوزن شفقت برفوی دلها
گوید این پاره دل وصله جان و جگر
است
دایره هاله مه کرد و بلفظ ترکی
نغمه ئی خواند و نشان داد که ترکی شکر است
سیلم از دیده نگونسار شد و شوق نثار
طبع را دست بدامن که نه جای گذر است
ساز در دست صبا بود و هوا ابر که گفت
آسمان نیز از این ناله محزون پکر است
هر که را ذوق پسر بیشتر از دختر بود
گو به ببین دختره با ذوق تر از هر پسر است
پسران گر همه سروند بگلزار وجود
سرو ما با همه آراستگی بی ثمر است
بسته بار سفر و آه دل سوختگانش
همره قافله و بدرقه ساز سفر است
ساز را زمزمه در پنجه شیرین صبا
رقت انگیزتر از ناله مرغ سحر است
ضرب در دست و سراینده تصنیف حسین
باطل السحر نواهای ملوک و قمر است
الحق از ناله این ساز و نوای این ضرب
کار ما ساخته چون سکه دولت بزر است
شهریارا به غنیمت شمر این شمع ولی
پر به نزدیک مرو کافت پروانه پر است
#شهریار
یاحق✋
شمع مسکین نه که سوزنده و سرکش باشد
قسمت این بود که پروانه در آتش باشد
هر وفا نامۀ عشقی ننوشتند بخون
پر پروانه بدین نقش مُنقش باشد
شمع را با همه رقص و شعف و شکرخند
اشگ غم در شکن دامن زرکش باشد
چکند با دل دیوانۀ خود پروانه
که نه مدهوش چنین شوخ پریوش باشد
شمع با باد درآویزد و پروانه بشمع
عشق،شرط است که قلّاش و بلاکش باشد
یا رب از مشرب خندان خود آن دل خوش دار
که غمی نوشد و خواهد که دلی خوش باشد
ما به دردی هم ازاین میکده سرخوش خیزیم
ساغر عربده گو ساقی وبیغش باشد
مرغ دل کز سر دنیا نتواند برخاست
بال هّمت بحرامش که تنی لش باشد
آدمی گرچه به پیچد رسن خیمه بکوه
گو بفکر سفر و ناقه و مفرش باشد
میرسد با محک صیفری از پی ایّام
روسیاهی است که در سکّۀ ما غش باشد
تا تو سر حلقه سر رشتۀ خود گم نکنی
ورنه این سلسله تا حشر مشوش باشد
شهریارا قلم از خواجه شیراز بگیر
تا ورق رشک گل و لاله دلکش باشد
#شهریار
یاحق✋
سنین عمر به هفتاد میرسد ما را
خدای من که به فریاد میرسد ما را
گرفتم آنکه جهانی به یاد ما بودند
دگر چه فایده از یاد میرسد ما را
حدیث قصه سهراب و نوشداروی او
فسانه نیست کز اجداد میرسد ما را
اگر که دجله پر از قایق نجات شود
پس از خرابی بغداد میرسد ما را
به چاه گور دگر منعکس شود فریاد
چه جای داد که بیداد میرسد ما را
تو شهریار علی گو که در کشاکش حشر
علی و آل به امداد میرسد ما را
#شهریار
یاحق✋
باید از محشر گذشت
لجن زاری که من دیدم سزای صخره هاست ،
گوهر روشن دل از کان و جهانی دیگر است ،
عذر میخواهم پری ...
عذر میخواهم پری ...
من نمیگنجم در آن چشمان تنگ ،
با دل من آسمانها نیز تنگی میکنند ،
روی جنگلها نمی آیم فرود ،
شاخه زلفی گو مباش ،
آب دریا ها کفاف تشنه این درد نیست ،
بره هایت میدوند ،
جوی باریک عزیزم راه خود گیرو برو ...
یک شب مهتابی از این تنگنای بر فراز کوها پر میزنم،
میگذارم میروم ،
ناله خود میبرم ،
دردسر کم میکنم ...
چشمهائی خیره می پاید مرا،
غرش تمساح می آید بگوش ،
کبر فرعونی و سحر سامریست ،
دست موسی و محمد با من است ،
میروی ، وعده آنجا که با هم روز شب را آشتیست ،
صـبـح چنـدان دور نیست ...
#شهریار
یاحق✋
در زمان بیماری استاد شهریار و پس از درگذشت "نیما یوشیج" ، هوشنگ ابتهاج(سایه) به دیدن او می رود و غزل معروف "شهریارا تو بمان" را با مضمون زیر برای شهریار می سراید:
با منِ بیکسِ تنها شده، یارا تو بمان
همه رفتند از این خانه، خدا را تو بمان
منِ بیبرگِ خزاندیده، دگر رفتنیام
تو همه بار و بری، تازه بهارا تو بمان
داغ و درد است همه نقش و نگار دل من
بنگر این نقش بخون شسته، نگارا تو بمان
زین بیابان گذری نیست سواران را لیک
دل ما خوش بفریبیست، غبارا تو بمان
هر دم از حلقۀ عشّاق، پریشانی رفت
به سر زلف بتان سلسله دارا تو بمان
شهریارا تو بمان بر سر این خیل یتیم
پدرا، یارا، اندوه گسارا ... تو بمان
"سایه"در پای تو چون موج دمی زار گریست
که سرِ سبز تو خوش باد، کنارا تو بمان
#هوشنگ_ابتهاج
🍃🌹🍃
شهریار نیز پاسخ غزل او را اینگونه می دهد: 👇
سایه جان رفتنی استیم بمانیم که چه؟
زنده باشیم و همه روضه بخوانیم که چه؟
درس این زندگی از بهر ندانستن ماست
این همه درس بخوانیم و ندانیم که چه؟
خود رسیدیم به جان نعش عزیزی هر روز
دوش گیریم و به خاکش برسانیم که چه؟
آری این زهر هلاهل به تشخص هر روز
بچشیم و به عزیزان بچشانیم که چه؟
دور سر هلهله و هالۀ شاهینِ اجل
ما به سرگیجه کبوتر بپرانیم که چه؟
کشتیای را که پیِ غرق شدن ساخته اند
هی به جان کندن از این ورطه برانیم که چه؟
بدتر از خواستن این لطمۀ نتْوانستن
هی بخواهیم و رسیدن نتوانیم که چه؟
ما طلسمی که قضا بسته ندانیم شکست
کاسه و کوزه سر هم بشکانیم که چه؟
گر رهاییست برای همه خواهید از غرق
ورنه تنها خودی از لُجّه رهانیم که چه؟
ما که در خانۀ ایمان خدا ننشستیم
کفر ابلیس به کرسی بنشانیم که چه؟
مرگ یک بار مثل دیدم و شیون یک بار
این قدر پای تعلل بکشانیم که چه؟
شهریارا دگران فاتحه از ما خوانند
ما همه از دگران فاتحه خوانیم که چه؟
#شهریار
یاحق✋
ذرهبین درشهر
📌آشنایی با مشاهیر و مفاخر ایران و جهان #شهریار_عدل(۱۳۲۲_۱۳۹۴) 👇👇👇👇👇👇👇👇 @zarrhbin
📌آشنایی با مشاهیر و مفاخر ایران و جهان
#شهریار_عدل(۱۳۲۲_۱۳۹۴)
🔳 #شهریارعدل در ۱۴ بهمن ۱۳۲۲ در تهران متولد شد. او تحصیلات ابتدایی و سه سال نخست دبیرستان خود را در تهران گذراند و از سال ۱۳۳۸ شمسی برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت.
🔲 #شهریار دیپلم خود را از مدرسه عالی علوم تاریخی #سوربن دریافت کرد.
و تحصیلات دانشگاهی خود را در مدرسه عالی علوم تاریخی در سوربن ادامه داد و همزمان تاریخ عمومی هنر، #باستانشناسی مشرقزمین و تاریخ هنرهای دوره اسلامی را در مدرسه موزه لوور ادامه داد.
🔳او به مدرسه معماری پاریس- بوزوار نیز رفت. پس از آن دکترای خود را در رشته #تاریخایران و آسیای میانه گرفت.
موضوع رساله وی «فتوحات همایون» بود که تاریخ جنگهای شاه عباس در سال ۱۷۰۷ هجری در خراسان و فتح هرات است.
🔲 #پروفسورشهریارعدل، عضو موسسه ملی تحقیقات علمی فرانسه بود. او بخش عمدهای از جوانیاش را صرف #میراثفرهنگی کرد و رویکردش نگاه به ایران بود. از مهمترین اقدامات وی میتوان راهانداختن #ثبتجهانی_در_ایران را مثال زد. وی مدیر تحقیقات در موسسه ملی پژوهش علمی فرانسه بود.
🔳 #شهریارعدل در سال ۱۹۶۶ در یونسکو طرحی را تصویب کرد مبنی بر اینکه مطالعات و پژوهش در آسیای میانه مدنظر قرار گیرد.
ده سال بعد در سال ۱۹۷۶ مجمع عمومی یونسکو طرحی را به نام «طرح تدوین تاریخ تمدنهای آسیای میانه» تصویب کرد. در آن زمان شش کشور افغانستان، هند، #ایران، پاکستان، مغولستان و اتحاد جماهیر شوروی عضو تمام عیار این طرح بودند.
🔲 پس از پیروزی انقلاب اسلامی، دکتر ورجاوند، #دکترعدل را به عنوان نماینده ایران و نه متخصص بینالمللی دعوت شده از سوی یونسکو، بار دیگر به این مجمع فرستاد. بنابراین او نه تنها برای دومین بار نماینده ایران شد بلکه از طرف همه کشورهای آسیای میانه، اروپا و آمریکا به #ریاست_کمیته_بینالمللی_تدوین این تاریخ نیز انتخاب شد.
🔳 #شهریارعدل در طول سالهای گذشته ریاست این کمیته بینالمللی را بر عهده داشت. او همچنین یکی از ارزیابان کمیته ملی یونسکو بود.
🔲 #شهریارعدل به هزینه خود برای ثبت جهانی #تختجمشید، #چغازنبیل و #میداننقشجهاناصفهان وارد عمل شد و موفق هم بود.
او اوایل انقلاب به هزینه شخصی خود به دنبال #میراث به تاراج رفته ایران رفت و برخی را با ارائه سند و مدارک کافی و به یاری سازمان میراث فرهنگی به ایران برگرداند.
🔳 #دکترعدل در سال ۱۳۶۱ توانست سه قطعه فیلم کوتاه از مظفرالدین شاه در آرشیو عکسهای کاخ گلستان پیدا کند.
🔲در ۱۳ مهر ۱۳۸۸ (۵ اکتبر ۲۰۰۹ میلادی) در مقر سازمان یونسکو در پاریس و همزمان با آغاز تشکیل مجمع عمومی سالانه کشورهای عضو یونسکو دبیرکل یونسکو #مدالفرهنگجهانی این سازمان با نام « #پنجقاره» را به #پروفسورشهریارعدل اهدا کرد.
🔳از #دکترعدل تا به حال مقالاتی در مورد تاریخ و جغرافیای تاریخی و آثار کومس (سمنان کنونی)، نقاشان و صورتگران دوره صفوی، آثار تاریخی خراسان و شهر زوزن، تاریخ عکاسی و سینما در ایران منتشر شده است.
▪️#شهریارعدل صبح روز یکشنبه 31 خرداد 1394 در پاریس درگذشت.
▫️روحش شاد و یادش گرامی🥀
@zarrhbin
ذرهبین درشهر
📌آشنایی با مشاهیر و مفاخر ایران و جهان 👇👇👇👇👇👇👇👇👇 @zarrhbin
📌آشنایی با مشاهیر و مفاخر ایران و جهان
#سیدمحمدحسین_بهجتتبریزی متخلص به #شهریار (۱۳۶۷_ ۱۲۸۵)
🖋محمدحسین بهجت تبریزی در ۱۱ دی ماه سال ۱۲۸۵ خورشیدی در شهر #تبریز متولد شد . دوران کودکی را - به علت شیوع بیماری در شهر - در روستای اجدادیاش خشگناب واقع در شهرستان بستانآباد سپری کرد.
پدرش «میرآقا بهجت خشگنابی» و به روایتی «سید اسمعیل موسوی» نام داشت که در تبریز وکیل بود.
🖊محمد حسین پس از پایان سیکل (راهنمایی) در تبریز، در سال ۱۳۰۰ از تبریز رهسپار تهران شد و تحصیلش را در مدرسهٔ #دارالفنون تا سال ۱۳۰۳ و پس از آن در #رشتهٔپزشکی ادامه داد.
🖊 #شهریار در اوایل تحصیل #پزشکی در تهران #عاشقثریا دختر عبدالله امیرطهماسبی میشود و چند سال با یکدیگر نامزد بودند . اما در نهایت آن دختر با چراغعلی سالار حشمت معروف به امیراکرم ازدواج میکند . حدود شش ماه پیش از گرفتن مدرک دکترا، تحصیلش را بهعلت #شکستعشقی و ناراحتی و خیال و پیشآمدهای دیگر، ترک میکند.
🖊اولین کتاب شعر شهریار به کوشش ابوالقاسم شیوا متخلص به «شهیار» دوست صمیمی شهریار در سال ۱۳۰۸ منتشر گردید.
شهریار در جوانی در تهران با بزرگان هنر و ادب همنشینی و دوستی داشت از جمله با: ابوالحسن صبا، محمدتقی بهار و عارف قزوینی . در سالهای بعد نیز با #نیمایوشیج، هوشنگ ابتهاج، کریم امیری فیروزکوهی و برخی دیگر از هنرمندان دوستی و رابطه داشت.
🖊پس از سفری چهارساله به خراسان، برای کار در ادارهٔ ثبت اسناد مشهد و نیشابور، شهریار به تهران بازگشت . در سال ۱۳۱۳ که شهریار در خراسان بود ، پدرش میرآقا خشگنابی درگذشت . او در سال ۱۳۱۵ در #بانککشاورزی استخدام و پس از مدتی به تبریز منتقل شد.
🖊دانشگاه تبریز ، شهریار را یکی از پاسداران شعر و ادب میهن خواند و عنوان #دکتریافتخاری دانشکدهٔ ادبیات و علوم انسانی تبریز را نیز به وی اعطا کرد.
در سالهای ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۰ اثر مشهور خود، #حیدربابایه_سلام را میسراید . در تیر ۱۳۳۱ مادرش درمیگذرد . در مرداد ۱۳۳۲ به تبریز میآید و با نوهٔ عموی خود به نام عزیزه عبدِخالقی ازدواج میکند که حاصل این ازدواج سه فرزند، دو دختر به نامهای شهرزاد و مریم و یک پسر به نام هادی میشود.
🖊وی اولین دفتر شعر خود را در سال ۱۳۱۰ با مقدمه ملکالشعرای بهار، سعید نفیسی و پژمان بختیاری منتشر کرد. بسیاری از اشعار او به #فارسی و #زبانترکیآذربایجانی جزء آثار ماندگار این زبانهاست. منظومه #حیدربابایه_سلام از مهمترین آثار ادبی ترکی آذربایجانی شناخته میشود. علاوه بر استادی در شعر، وی استاد #سهتار هم بود.
🖊 #شهریار پس از انقلاب ۱۳۵۷ شعرهایی در مدح نظام جمهوری اسلامی ایران سرود. وی در روزهای آخر عمر، به دلیل بیماری ، در بیمارستان مهر تهران بستری شد و پس از فوت در ۲۷ شهریور ۱۳۶۷، بنا به وصیت خود در #مقبرةالشعرای تبریز مدفون گشت.
۲۷ شهریور ، سالروز درگذشت شهریار از سوی شورای عالی انقلاب فرهنگی #روزملیشعروادب نامیده شده است.
🖊 در پیام تسلیت آیت الله خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی ایران، به مناسبت #درگذشتشهریار آمده است که وی همه سرمایه هنری خود را در هدف و راهی گذاشت که کشور و مردم آن را برگزیدند و برای آن فداکاری کردند. شهریار #انقلاب، #جهاد و #شهادت را در شعر روان و روشن خود سرود. او قرآن مجسم و زنده را در انقلاب اسلامی مشاهده کرد و خود را در خدمت انقلاب گذاشت.
روحش شاد و یادش گرامی🥀
📝این اشعار از مشهورترین نوشتههای منظوم شهریار است که در کتاب #کلیاتدیواناشعار وی به چاپ رسیده است و بعدها با صدای #غلامحسینبنان به صورت آواز خوانده شد.
🍃تقدیم نگاه پرمهرتان :
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا
وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار
این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا
شور فرهادم به پرسش سر به زیر افکنده بود
ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا
ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند
در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا
در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین
خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا
شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر
این سفر راه قیامت می روی تنها چرا
@zarrhbin
ذرهبین درشهر
📌آشنایی با مشاهیر و مفاخر ایران و جهان #اسداللهملک (۱۴ مرداد ۱۳۲۰ تهران_۹ بهمن ۱۳۸۰ تهران) 👇👇👇
📌آشنایی با مشاهیر و مفاخر ایران و جهان
#اسداللهملک (۱۴ مرداد ۱۳۲۰ تهران_۹ بهمن ۱۳۸۰ تهران)
نوازنده #ویولون، #کمانچه و #آهنگساز و #ملودیپردازایرانی بود .
🍁 اسدالله ملک، با لقب " #آرشهءسحرآمیز"
نوازنده ی چیره دست ویولن در ۱۴ مرداد ۱۳۲۰ در محلهٔ «دروازه دولت» تهران، در خانوادهای لشت نشایی متولد شد.
در عنفوان کودکي و نوجواني حدود سه سال از محضر بزرگ طلايه دار اين موسيقي "ابولحسن صبا" بهره هاي فراوان جست و بزودي جز شاگردان خاص ايشان محسوب شد.
سپس از محضر اساتيدي چون روح الله خالقي ، هنگ آفرين و علي محمد خادم ميثاق و ... به تکميل آموخته هاي خويش و تجربه اندوزي مشغول گشت.در همان سالها استاد خالقي ، ايشان را در #ارکسترانجمنمليموسيقي که توسط خود ايشان اداره ميشد پذيرفتند و بدين ترتيب درِ بزرگي به روي پيشرفت و شکوفايي ايشان باز شد.
🍁 بعد از آن سالها "اسدالله" جوان که از هنرستان موسيقي فارغ التحصيل شده بود موفق به دريافت #ليسانسموسيقي از دانشگاه هنرهاي زيبا گرديد.
🍁 آغاز فعاليتهاي ايشان در #راديو مربوط ميشود به سال 1337 که در آن سال با ساختن قطعه " #گريهليلي" در مايه دشتي با کوک مخصوص (ر-مي-دو-لا) و قطعه چهارمضرابي در مايه اصفهان با کوک مخصوص(مي-لا-لا-مي) و اجراي آنها با ويولن ، اشتهار فراوان يافتند. از آن هنگام به بعد ايشان با سبک منحصر به فرد خود در نوازندگي و آهنگسازي درهاي بسته بسياري را براي اين موسيقي گشودند.
🍁از جمله خوانندگاني که مرحوم استاد ملک با آنها همکاري داشتند ميتوان به اکبر گلپايگاني، محمود محمودي خوانساري، ايرج، محمدرضا شجريان، کوروس سرهنگ زاده و ... اشاره نمود که ثمره سالها همکاري آنها با استاد ملک آهنگهاي زيبايي چون #تکدرخت، #مرغشباهنگ، #جداييتو، #حکايتدل و ... است که سالها با ذوق و قريحه مردم اين بوم کهن پيوند خورده بودند ...
🍁در سالهاي پس از انقلاب که بسياري از اساتيد خانه نشين شده بودند ايشان مبارزه خود را براي اعتلاي اين موسيقي متوقف نکردند و حتي بسياري از هنرمندان "گلها" را به همکاري مجدد فرا خواندند که ميتوان به اساتيدي چون فضل الله توکل اشاره نمود که به دعوت ايشان پاسخ مثبت دادند.
🍁در همين اواخر ايشان شروع به ضبط آثار ارکستريشان با سازبنديهاي مختلفي (مانند ويلن - عود ، ويلن - سنتور - سه تار ، ويلن - قانون ، ويلن - عود - سنتور و ...) کردند که ميتوان به کاستهاي "نغمه رويايي" ، "سميرا" ، "نغمه ها" و.... اشاره نمود که هر کدامشان سرشار از قطعات زيبايي براي همنوازيست ...
🍁آفتاب عمر اين استاد دوستداشتني در بهمن ۱۳۸۰ در سن ۶۰ سالگی غروب کرد و جامعه بزرگ هنر را در غمي بزرگ فرو برد ...
▪️روحش شاد و یادش گرامی🌷
🍁بخوانید صحبتهای اسداللهملک در آخرین مصاحبه اش و در روزهایپایانی عمرش؛
تعارف را کنار بگذار ، بنشین میخواهم برایت #ساز بزنم. سازم کوک کوک است. چه قدر تو دختر خوششانسی هستی. کودک دشتی دارد(می،دو،لا). #گریهلیلی را مینوازم و میدانم تو هم مثل من شیفتهی این قطعه هستی . تو حتی روز تولدم آمدی و در مقابل شاخه گلی که به من دادی گفتی #گریهلیلی را بنوازم. قطعهای که میدانم تو را خیلی غمزده میکند. نکند تو هم مثل من به این باور رسیدهای که اسدالله ملک به زودی میمیرد.
نه ، #اسداللهملک هیچگاه نمیمیرد، که #شهریار گفت آتشکده عشق کجا میمیرد؟
@zarrhbin
ذرهبین درشهر
📌 آشنایی با مشاهیر و مفاخر ایران و جهان 👇👇👇👇👇👇
📌 آشنایی با مشاهیر و مفاخر ایران و جهان
#محمدحسنمعیری ( ۱۲۸۸_۱۳۴۸)
🍂رهی معیری عاشقی که هیچوقت ازدواج نکرد
🖋محمد حسن معیری متخلص به #رهی در سال 1288شمسی در تهران و در خانه محمدحسن خان موید خلوت، فرزند معیرالممالک نظام الدوله وزیر خزانه دوره ناصرالدین شاه متولد شد. خانواده اش همگی از بزرگان علم و سیاست بودند.
🖋 دوران تحصیل ابتدایی اش را در مدرسه ثروت در خیابان لاله زار سپری کرد و آنگاه راهی مدرسه #دارالفنون شد. #شعر را نیز از همان سال های جوانی آغاز کرد و اشعارش در مجلات ادبی آن روزگار چاپ می شد.
رباعی زیر اولین تجربه شعری محمد حسن بود:
کاش امشبم آن شمع حرف می آمد
وین روز مفارقت، به شب می آمد
آن لب که چون حسان ماست، دور از لب ماست
ای کاش که جان ما به لب می آمد
🖋از حوادث دوران جوانی او یکی هم ماجرای دلدادگی اش به دختری است که سخت بدو دل بسته بود اما او نیز سرنوشتی مشابه #شهریار داشت. دختر با مردی ثروتمند ازدواج کرد و محمدحسن را با آن شور و شوق جوانی و آشفتگی و التهاب رها کرد. این راز تا 40 سال نهفته بود و تنها وقتی ترانه ی «سیرم از زندگی» را سرود از راز این عشق و شیفتگی پرده برداشته شد. شاید علت تجردش تا پایان عمر همین سرخوردگی و ناکامی باشد.
🖋معیری #شعر را پناه و درمان دردهای پنهان خود می دانست.
از انجمن هایی که رهی در آن شرکت می کرد انجمن ادبی حکیم نظامی به مدیریت وحید دستگردی بود. در انجمن های فرهنگستان ایران، انجمن روابط فرهنگی ایران و پاکستان، جامعه باربد، انجمن موسیقی ملی و دیگر انجمن ها نیز همکاری می کرد. در سال 1313 و در 25 سالگی تخلص « #رهی» را برگزید. او که اکنون شایعه مطرح روزگار خود بود، حضوری فعال در #مطبوعات پیدا کرد و اشعار #جدی و #طنز او در مجلات ادبی آن روزگار چاپ شد. دو سال نیز مسول صفحه ی شهر اطلاعات هفتگی بود.
🖋رهی پس از فراغت از تحصیل در اداره ثبت، شهرداری تهران، وزارت کار، خدمات اداره ی انتشارات و مطبوعات، وزارت اقتصاد ملی و وزارت پیشه و هنر مشغول خدمات اداری و دولتی بود. پس از انصراف از کارهای دولتی به #رادیو رفت و تصنیف ها و ترانه ها و آهنگ های بیشماری ساخت. هنوز هم پس از گذشت سالیان، شعر و آوازهای رهی خاطرات تلخ و شیرین مردم را زنده می سازد.
🖋رهی سفرهایی نیز به خارج از ایران کرد. از جمله سفر به ترکیه ، اتحاد جماهیر شوروی شوروی سابق ، انگلستان، ایتالیا و فرانسه ، افغانستان و پاکستان. سرانجام پس از یک دوره بیماری ممتد سرطان معده، علیرغم سفر به انگلستان جهت مداوا پس از 48 ساعت بیهوشی در شامگاه روز پنجشنبه به هوش آمد. خوردنی خواست و سیگاری طلب کرد و اندکی با خداوند مناجات نمود و آیاتی از کلام الهی خواند و پس از ادای این سخنان که «خدایا پناهم تویی و خود را به تو واگذار می کنم» در 58 سالگی در بامداد روز جمعه 24 آبانماه سال 1347 به خواب ابدی فرو رفت. پیکر پاکش پس از تشییع گسترده دوستدارانش در آرامگاه ظهیر الدوله ی #تجریش به خاک سپرده شد.
▪️روحش شاد و یادش گرامی🥀
🖋رهی جز زیبایی صورت به سیرت زیبا و نیک و مهربانی در میان دوستانش شهره بود. ایمان قوی و بردباری از ویژگی های اخلاقی رهی بود. در طول عمرش هرگز کلامی درشت بر لب نراند، دلی را نیازرد. مثل تخلصش خاک ره و «رهی» بود. همانطور که خود گفته بود.
در هوای دوستداران خویشم «رهی»
در همه عالم نخواهی یافت مانند مرا
🖋طبعی بلند داشت و از قید مادیات وارسته بود. تنها از مال دنیا #کتابخانهای داشت که آن را درست یکسال پیش از مرگش به مجلس شورای شورای ملی اهدا کرد. این مجموعه شامل 23 جلد کتاب خطی و 1662 جلد کتاب چاپی بود و این عمل انسان دوستانه گویای عشق فرهنگی و مناعت طبع و بلندنظری او است.
🖋رهی جز قصایدی که در وصف پیامبر و علی بن ابیطالب و حضرت رضا سروده، تلمیحات و اشاراتی به مسائل دینی بخشی از اشعار رهی ستایش نامه های اوست. ستایش استادان ادب،هنرمندان، شاعران گذشته و امروز و .... اشعار رهی در دو مجموعه نام های #سایهیعمر و #آزاده چاپ شده است. سایه ی عمر برای نخستین بار در سال 1343 نزدیک ده بار چاپ شده است. و مجموعه شعر دیگر وی به نام آزاده ی پس از مرگ شاعر و با مساعدت برادرش چاپ شد.
@zarrhbin
#شعر_شب
شاه باشی یا گدا ؛ از دست ساقی فلک
باید این ته جُرعۂ جام اجل نوشید و رفت
گر کنیز پادشاهی یا زن بقال کوی
در تغار صبر باید کشک خود سابید و رفت
سنگ باشی یا گهر ؛ از تختۂ تابوتها
در سیه چال لَحِد خواهی بِسَر غلتید و رفت
حلقۂ طاعت بگوش آویز و در آتش نرو!
اهرمن بود آنکه فرمان خدا نشنید و رفت
زین جهان تا آن جهان ظلمات پُر پیچ و خمیست
باید از اختر شناسان راه خود پرسید و رفت
شهریار از ذوق رفتن در وداع آخری
دوستان با وعده گاه بوستان بوسید و رفت
#شهریار
#درپناهحق✋
یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم
تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم
تو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوز
من بیچاره همان عاشق خونین جگرم
خون دل میخورم و چشم نظر بازم جام
جرمم اینست که صاحبدل و صاحبنظرم
منکه با عشق نراندم بجوانی هوسی
هوس عشق و جوانی است به پیرانه سرم
پدرت گوهر خود تا به رز و سیم فروخت
پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم
عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر
عجبا هیچ نیرزید که بی سیم و زرم
هنرم کاش گره بند زر و سیمم بود
که ببازار تو کاری نگشود از هنرم
سیزده را همه عالم بدر امروز از شهر
من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم
تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم
گاهی از کوچه معشوقه خود میگذرم
تو از آن دگری رو که مرا یاد توبس
خود تو دانی که من از کان جهانی دگرم
از شکار دگران چشم و دلی دارم سیر
شیرم و جوی شغالان نبود آبخورم
خون دل موج زند در جگرم چون یاقوت
شهریارا چکنم لعلم و والا گهرم
#شهریار
@zarrhbin🕊