🔘بیمه نامه بیمه عمر و زندگی بیمه پاسارگاد دارای 9 پوشش بیمه ای به شرح زیر می باشد:
1⃣ پوشش هزینه پزشکی بر اثر حادثه به میزان20 میلیون تومان
2⃣ پوشش هزینه بیماریهای خاص به میزان 25 میلیون تومان برای هر یک از پنج بیماری تا سقف 25 میلیون تومان. در مجموع 125 میلیون تومان.
3⃣ پوشش هزینه بستری بدون نیاز به جراحی به میزان 5 میلیون تومان.
4⃣ پوشش هزینه جراحی بجز رفع عیوب انکساری چشم، زیبایی، دندانپزشکی، سرپایی و دیسک کمر تا سقف 10 میلیون تومان.
5⃣ پوشش هزینه آتش سوزی منزل که با توجه به انتخاب ضرایب سقف پرداختی مشخص خواهد شد.
6⃣پوشش هزینه نقص عضو بر اثر حادثه به میزان200 میلیون تومان.
7⃣پوشش هزینه ازکارافتادگی دائم به شرح زیر:
⬅️ پرداخت کامل حق بیمه تا اتمام طرح بیمه توسط شرکت بیمه پاسارگاد و ارائه کلیه پوششها و مزایای طرح به بیمه شده.
⬅️پرداخت سرمایه اولیه پشتیبان از کارافتادگی به میزان 40 میلیون تومان.
8⃣ پوشش بیمه عمر فوت طبیعی به میزان 200 میلیون تومان.
9⃣پوشش بیمه عمر حادثه به میزان 400 میلیون تومان.
❌❌❌❌❌
اردکان-ابتدای خیابان حافظ-جنب پیتزاجم
دفتربیمه های عمروتامین آتیه پاسارگاد
❄️شب بخیر ❄️
امشب اندوه تو بیش از همه شب شد یارم
وای از این حال پریشان که من امشب دارم
#مهدی_اخوان_ثالث
✋
▫️صمد سر و صورت خدیجه و معصومه را بوسید و بغلشان کرد. همانطور که بچّه ها را می بوسید، به من نگاه می کرد و تندتند احوالم را می پرسید. باید چه کار کنم و چه رفتاری در آن لحظه با او داشته باشم. توی این مدّت بارها با خودم فکر کرده بودم، اگر آمد این حرف را به او می زنم و این کار را می کنم. امّا در آن لحظه آن قدر خوشحال بودم که نمی دانستم بهترین رفتار کدام است. کمی بعد به خودم آمدم و با سردی جوابش دادم.
▫️زد زیر خنده و گفت: " باز قهری! ". خودم هم خنده ام گرفته بود، همیشه همینطور بود، مرا غافلگیر می کرد. گفتم: " نه، چرا باید قهر باشم، پسرت به دنیا آمده، خانمت بسلامتی وضع حمل کرده و سر خانه و زندگی خودش نشسته، شوهرش هفتم پسرش را به خوبی راه انداخته، بچّه ها توی خانه ی خودمان سر سفره ی خودمان، دارند بزرگ می شوند؛ اصلا برای چی قهر باشم، مگر مرض دارم از اینهمه خوشبختی نق بزنم؟!"
▫️عصبانی بودم، گفتم: "از وقتی رفتی دارم فکر می کنم یعنی این جنگ فقط برای من و تو و این بچّه های طفل معصوم است؛ اینهمه مرد توی روستاست، چرا جنگ فقط زندگی مرا گرفته؟!"
▫️ناراحت شد، اخم هایش توی هم رفت و گفت:"این همه مدّت اشتباه فکر می کردی، جنگ فقط برای تو نیست. جنگ برای زن های دیگری هم هست، آن هایی که یک شبه شوهر و خانه و زندگی و بچّه هایشان را گرفته، مادری که تنها پسرش شهید شده و الان خودش پشت جبهه دارد از پسرهای مردم پرستاری می کند؛ جنگ برای مردهایی هم هست که هفت هشت تا بچّه را بی خرجی رها کرده اند و آمده اند جبهه؛ پیرمردهای هفتاد هشتاد ساله، داماد یک شبه، نوجوان چهارده ساله. وقتی آنها را می بینم، از خودم بَدَم می آید. برای این انقلاب و مردم چه کرده ام؛ هیچ! آن ها می جنگند و کشته می شوند که تو اینجا راحت و آسوده کنار بچّه هایت بخوابی؛ وگرنه خیلی وقت پیش عراق کار این کشور را یکسره کرده بود. اگر آن ها نباشند، تو به این راحتی می توانی بچّه ات را بغل بگیری و شیر بدهی؟!"
▫️از صدای صمد، مهدی که داشت خوابش می برد بیدار شده بود و گریه می کرد. او را از بغلم گرفت، بوسید و گفت: " اگر دیر آمدم، ببخش بابا جان، عملیات داشتیم." خواهرم آمد توی اتاق گفت: "آقا صمد! مژدگانی بده، این دفعه بچّه پسر است."
▫️صمد خندید و گفت:"مژدگانی می دهم، امّا نه به خاطر اینکه بچّه پسر است به این خاطر که الحمدالله، هم قدم و هم بچّه ها صحیح و سلامتند." بعد مهدی را داد به من و رفت طرف خدیجه و معصومه. آن ها را بغل گرفت و گفت: " به خدا یک تار موی این دوتا را نمی دهم به صدتا پسر. فقط از این خوشحالم که بعد از من سایه ی یک مَرد روی سر قدم و دخترهاست."
▫️لب گزیدم. خواهرم با ناراحتی گفت: "آقا صمد! دور از جان، چرا حرف خیر نمی زنید." صمد خندید و گفت: "حالا اسم پسرم چی هست؟! ". معصومه و خدیجه آمدند کنار مهدی نشستند او را بوسیدند و گفتند: " داداس مهدی."
📚 برگرفته از کتاب "دُختر شینا"
📩 سمیّه خیرزاده اردکان
@zarrhbin