eitaa logo
کانال زروند،ملکان کدکن
348 دنبال‌کننده
15.3هزار عکس
13.6هزار ویدیو
157 فایل
با سلام این کانال متعلق به کدکنی های عزیز جهت معرفی آداب ورسوم مشاهیر و اطلاعیه ها می باشد
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ضدّ شبهه
6.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 ما رقم زننده تحولات آخر الزمانیم دکتر وحید یامین پور 🔸 @ZSHOBHE ➡️ Zil.ink/zshobhe
دوره تربیت مربی یک روزه جمعه 1403/07/27 اداره تبلیغات اسلامی مشهد مقدس اسدی امام‌جماعت مسجد جامع حاج سیدحسن کدکنی ره
رژیم صهیونیستی مرتکب بزرگترین خطای راهبردی خود شد و تصاویر مقاومت ابوابراهیم را منتشر کرد. می‌توان گفت با این فیلم تاثیر شهادت یحیی سنوار عملاً ضربدر صفر شد. مقاومت تک نفره با یک دست و یک چوب در برابر تانک و کوادکوپتر و ده‌ها سرباز، هر فردی را حتی هزاران کیلومتر دورتر از خط نبرد به تحرک وا می‌دارد چه برسد به رزمندگان حماس در خط مقدم پیکار. مهم‌ترین نتیجه‌ای که شهادت سنوار می‌توانست برای رژیم داشته باشد، نابودی روحیه مقاومت بود که با انتشار تصاویر و فیلم فوق، عملاً روحی تازه در همه دمیده شد‌. عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد
6.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ما عزاداری میکنیم اونا ناراحتن ما پولشو میدیم اونا نق میزنن +الانم مردم خودشون خودجوش به لبنان وغزه کمک میکنن بعضیا درد کمک به فقرا گرفتنشون
📚داستان حبه انگور ✍حاج اقای قرائتی نقل میکند: روزی به مسجدی رفتیم که امام مسجد دوست پدرم بود گفت داستان بنا شدن این مسجد در این شهر قصه عجیبی دارد ، برایتان تعریف کنم: روزی شخص ثروتمندی یک من انگور میخرد و به خدمتکار خود میگوید انگور را به خانه ببر و به همسرم بده و به سر کسب و کاری که داشته میرود؛ بعدازظهر که از کارش به خانه برمیگردد به اهل و عیالش میگویدلطفا انگور را بیاور تا دور هم با بچه ها انگوربخوریم.                      🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇 همسرش باخنده میگوید: من و فرزندانت همه انگور ها را خوردیم ،خیلی هم خوش مزه و شیرین بود... مرد با تعجب میگوید: تمامش را خوردید... زن لبخند دیگری میزند و میگوید بله تمامش را... مرد ناراحت شده میگوید: یک من(سه کیلو)انگور خریدم یه حبه ی اون رو هم برای من نگذاشته اید؛ الان هم داری میخندی جالب است!                     🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇 خیلی ناراحت میشود و بعد از اندکی که به فکر فرو میرود... ناگهان از جا برخواسته از خانه خارج میشود... همسرش که از رفتارش شرمنده شده بود. او را صدا میزند...ولی هیچ جوابی نمی شنود. مرد ناراحت ولی متفکر میرود سراغ کسیکه املاک خوبی در آن شهر داشته... به او میگوید:یک قطعه زمین میخواهم در یک جای این شهر که مردمش به مسجد نیاز داشته باشند و آنرا نقدا"خریداری میکند؛سپس نزد معمار ساختمانی شهر رفته و از او جهت ساخت و ساز دعوت بکار میکند...و میگوید:بی زحمت همراه من بیایید...                   🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇 او را با خود بر سر زمینی که خریده بود برده و به معمار میگوید: میخواهم مسجدی برای اهل این محل بنا کنید و همین الان هم جلو چشمانم ساخت و ساز را شروع کنید.... معمار هم وقتی عجله مرد را می بیند...تمام وسایل و کارگران را آورده و شروع کرد به کار کردن و ساخت و مسجد میکند...، مرد ثروتمند وقتی از شروع کار مطمئن میشود به خانه  برمیگردد. همسرش به او میگوید: کجا رفتی مرد... چرا بی جواب چرا بی خبر؟؟؟؟ مرد در جواب همسرش میگوید..: هیچ رفته بودم یک حبه  انگور از یک من مالی که در این دنیا دارم برای سرای باقی خودم کنار بگذارم، و اگر همین الان هم بمیرم دیگر خیالم راحت است ، که حداقل یک حبه انگور ذخیره دارم.                       🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇 همسرش میگوید چطور...مگه چه شده؟ اگر بابت انگورها ناراحت شدید حق باشما بوده ما کم لطفی کردیم معذرت میخواهم.... مرد با ناراحتی میگوید: شما حتی با یک دانه از یک من انگور هم بیاد من نبودید و فراموشم کردید البته این خاصیت این دنیاست و تقصیر شما نیست...جالب اینست که این  اتفاق در صورتی افتاده که من هنوز بین شما زنده هستم،چگونه انتظار داشته باشم بعد از مرگم مرا بیاد بیاورید و برایم صدقه دهید؟؟؟وبعد قصه خرید زمین و ساخت مسجد را برای همسرش تعریف میکند....                        🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇 امام جماعت تعریف میکرد که طبق این نقل مشهور بین مردم شهر الان چهارصد سال است که این مسجد بنا شده، ۴۰۰سال است این مسجد صدقه جاریه برای آن مرد میباشد ،چون از یک دانه انگور درس و عبرت گرفت... ای انسان قبل از مرگ برای خود عمل خیر انجام بده و به انتظار کسی منشین که بعد از مرگت کار خیری برایت انجام دهد، محبوب ترین مردم تو را فراموش میکنند حتی اگر فرزندانت باشند... ⏳از الان بفکر فردایمان باشیم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
باز هم صدر خبرها شد غمِ سردارها تا حکایت‌ها کند از میثم تمارها قصه عشق است؛ مجنون در پى ليلاى خود عاشقان را ديده‌ايم از شوق، سر بر دارها با شهادت زنده‌تر از پيش، جولان مى‌دهيم رقص در میدان عجب شوری‌ست در پيكارها! شيعه و سنى ندارد؛ آرمان ما يكی‌ست ما زهیریم و ز نسل مالک و عمارها باز هم تكثير خواهد شد در اين مكتب هنوز همچو اسماعيل و نصرالله تا سنوارها خون يحيىٰ غرق خواهد كرد اسرائيل را کربلا تکرار می‌گردد در این تكرارها چشم‌ها را باز كن، طوفان‌الأقصى را ببين! هان تلاويو است، فردا تلّى از آوارها عمرتان کوتاه بود و می‌شود کوتاه‌تر ای سگان هار صهیونیست! ای کفتارها! مقصد بعدىِ ما قدس است بى چون و چرا ما نماز فتح مى‌خوانيم آنجا؛ بارها جمعهٔ نصر الهی، می‌شود نزدیک‌تر منتظر هستیم، آری؛ تشنهٔ دیدارها 🔹سرودهٔ محمدمهدی عبداللهی برای شهید السنوار @Farsna - Link
هدایت شده از برنامه مجازی شب زیارتی امام حسین علیه السلام (عشاق الحسین محب الحسین ۲)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ± چقدر دلم برات تنگ شده..!(:💔