eitaa logo
شهید سجاد زبرجدی
1.6هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.1هزار ویدیو
82 فایل
ارتباط با ادمین کانال شهید سجاد زبرجدی @Majnone_roghaye_315 کپی آزاد با یک صلوات به استثنای برشی از کتاب شهید زبرجدی کانال دیگرمون: https://eitaa.com/ShahidAbdali
مشاهده در ایتا
دانلود
خیلی تودار بود. از مشکلات و سختی های زندگیش به کسی چیزی نمی‌گفت. خیلی از دوستانش بعد از شهادت آقاسجاد فهمیدن شرایط زندگیش با بقیه فرق داشته 💚❤️ https://eitaa.com/joinchat/1889992988Ca793390ccc
هوای روزهای بودنت را همچنان دارم به یادت هستیم به یادمان باش https://eitaa.com/joinchat/1889992988Ca793390ccc
دعای روز یازدهم ماه مبارک رمضان https://eitaa.com/joinchat/1889992988Ca793390ccc
برشی از کتاب در حال انتشار 🌿🌹🌾🥀🌷🌿🌹🌾🥀🌷 https://eitaa.com/joinchat/1889992988Ca793390ccc
چندتایی اسمشان را نوشته بودند بروند راهیان نور. مهدی نوروزی، مرتضی قزوینیان، میثم حسن زاده و چند نفر دیگر از پایگاه کمیل. الباقی هم بچه های مسجد الزهرا بودند. نشسته بودند صندلی های آخر. سرو صدای شوخی و خنده شان هر از چندی بلند می شد.  همین را کم داشتند فقط. توی فکه با هم قرار گذاشتند دو تا تیم شوند. بگردند دنبال سوغاتی! موقع نماز مغرب، میثم دنبالشان می گشت. هرچه نگاه کرد بین نمازگزارها، ندیدشان. سوار که شدند، رفتند تهِ اتوبوس. سوغاتی که تیم سجاد آورده بود، گذاشتند زیر صندلی. سوغاتی چه بود؟ خمپاره 60 عمل نکرده! با هر حرکت اتوبوس ممکن بود از آن ته، غلت بخورد تا وسط اتوبوس بیاید. میثم تا چشمش به سجاد و مهدی افتاد، فهمید دارند چیزی را پنهان می کنند. سجاد ماجرا را به میثم گفت. تازه از او می خواست رازداری هم بکند. 😁میثم که ذوق و شوق بچه ها را دید، قبول کرد چیزی نگوید. سوغاتی رسید تهران و تحویل فرمانده پایگاه دادنش. این شد حکایت خنده بچه ها.😂 https://eitaa.com/joinchat/1889992988Ca793390ccc
آقاسجاد دوبار مسئول بردن کاروان راهیان شد از پایگاه کمیل، قصه شنیدنی و جالبی داره همراه ما باشید تا برش هایی از این قسمت کتاب در حال انتشار رو قبل از همه بخونید ☺️☺️ https://eitaa.com/joinchat/1889992988Ca793390ccc
هدایت شده از شهید سجاد زبرجدی
فروردین ماه با کتاب روایت زندگی شهید مدافع حرم مهدی حسینی https://eitaa.com/joinchat/1889992988Ca793390ccc
پیش از ماموریت؛ دلش می خواست یک سفر؛ دو نفری برویم سرعین. من هم که این را از خدا می خواستم. مدت ها بود که گرمای حضورش را کنار خودم کمرنگ می دیدم. تغییرات به وجود آمده در مهدی پس از فتنه، کاملا محسوس بود. این را از خلوت هایش و زمزمه های شعرش می فهمیدم. با وجود این، جای من در خلوتهایش محفوظ بود.در مسیر راه، نمی دانستم از شگفتی های طبیعت لذت ببرم یا از بودن کنار محبوبم. از جاده فیلم می گرفتم و از مهدی هم. دلم می خواست این لحظات را ثبت کنم هم در افق نگاهم و هم در دوربینم.  آنچه در ذهنم می گذشت، همان درنظرم می گذشت و نمی توانستم به زبان بیاورم و بگویم: برایم شدی آرامش ناخواسته طوفان نه طوفان پرخروش و ویرانگر همان طوفانی که مرا در تو ذوب می کند هیچ می کند با تو به دنبال آرامشی نیستم من که تو خود آرامش منی بگذار به روزنه ای که در طی یکی شدنم با تو؛ به سمت بی کرانه ها باز شده است تنها تو را ببینم و از تو به دریا برسم به آبی آسمانها به خاکی زمینها و به زردی تابیدن ها برای تو باشم و برای من باشی https://eitaa.com/joinchat/1889992988Ca793390ccc
بفهم تو رو حضرت عباس هی میگه مگه حجاب اولویته؟ باور بفرمائید حجاب اولویت اول مانیست. ولی اولویت اول دشمنه فرقش انشالله روشنه مقابله بادشمنی دشمن که اولویت اول هست. یااونم نیست؟ دشمن هم صرفا حجاب رانمی خواد برداره. تورو می خواد از رو زمین برداره. هم خودت وهم هویتت وهم خاکت وهم دینت بفهم تورو حضرت عباس 🗣محسن مهدیان https://eitaa.com/joinchat/1889992988Ca793390ccc
5.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حاج احمد رفت که رفت..... برشی از فیلم‌های سینمایی «ایستاده در غبار» و «غریب» https://eitaa.com/joinchat/1889992988Ca793390ccc