بسم الله الرحمن الرحیم
عید سعید مبعث را خدمت عزیزان حاضر در کانال تبریک میگوییم
عیدتان مبارک
🌹♥️🌹♥️🌹♥️
https://eitaa.com/joinchat/1889992988Ca793390ccc
May 11
سلام شهید شاهد
سالروز زمینی شدنت بر ما مبارک باشه ، راستی از بهشت چه خبر؟ از حاج قاسم،از ابومهدی ،از سیدرضی از همه فدایی های مولا ...
حالا که جمعتون جمعه دعا کنید تا ما هم از سیم خاردار های نفسمان عبور کنیم بلکه برسیم بهتون
کادو تولدت یه (یاحسین) از تهه تهه قلبم
دلتنگتیم رفیق 🌹🌹🌹🌹🌹❤️
ارسالی یکی از دوستان #شهید_سجاد_زبرجدی
https://eitaa.com/joinchat/1889992988Ca793390ccc
دلم تنگ است برای برادری که
پشت حرف هایش
پشت نوازش هایش
پشت سرزنش هایش
پشت تمام نگاه های معنی دارش
پشت لبخند های پراز رازش
و حتی پشت سکوتش
عشقی بود پنهان تر از تمام محبت های دنیا
بعضی وقتا که دلم میگیره میشینم تمام عکس های باهم بودن رو نگاه میکنم
راستش دلم خواب عمیق میخاد
خوابی که بیام پیشت و دیگه برنگردم
برای همیشه بغلت کنم و هیچ وقت از بغلت بیرون نیام
🌹♥️🌹♥️🌹♥️
ارسالی خواهر #شهید_سجاد_زبرجدی
https://eitaa.com/joinchat/1889992988Ca793390ccc
هدایت شده از شهید سجاد زبرجدی
📣📣📣📣📣
🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹🥀
به مناسبت سالروز تولد #شهید_سجاد_زبرجدی
🍁🌹🍁🌹
☘ به بهترین دلنوشته برای شهید، جایزه نقدی اهدا میشود
☘ دلنوشته های شما با نام خودتان در کانال منتشر میشود
https://eitaa.com/joinchat/1889992988Ca793390ccc
دلم تنگ است برای برادری که
پشت حرف هایش
پشت نوازش هایش
پشت سرزنش هایش
پشت تمام نگاه های معنی دارش
پشت لبخند های پراز رازش
و حتی پشت سکوتش
عشقی بود پنهان تر از تمام محبت های دنیا
بعضی وقتا که دلم میگیره میشینم تمام عکس های باهم بودن رو نگاه میکنم
راستش دلم خواب عمیق میخاد
خوابی که بیام پیشت و دیگه برنگردم
برای همیشه بغلت کنم و هیچ وقت از بغلت بیرون نیام
🌹♥️🌹♥️🌹♥️
ارسالی خواهر #شهید_سجاد_زبرجدی
https://eitaa.com/joinchat/1889992988Ca793390ccc
شهید سجاد زبرجدی
دلم تنگ است برای برادری که پشت حرف هایش پشت نوازش هایش پشت سرزنش هایش پشت تمام نگاه های معنی دارش پ
📣📣📣📣
برگزاری مراسم تولد #شهید_سجاد_زبرجدی
امروز ساعت ۳ در بهشت زهرا (س)
قطعه ۵۰ سر مزار #شهید_سجاد_زبرجدی
با حضور خانواده و دوستان آقاسجاد
ساز زندگی کوک شده بود. هرچه به زبان نمی آورد را می شد از نگاهش خواند. هوای عید بود. روز نوزدهم بهمن ماه، شب چهارم ماه شعبان. کمی از به دنیا آمدن نوزاد گذشته بود که پرستار با لبخند وارد اتاق شد. نوزاد پسر را گذاشت توی بغل بتول خانم. نوزاد دست و پا می زد. سفید بود و خواستنی. بتول خانم گل از گلش شکفت. نوزاد را روی دست بلند کرد و به هم اتاقی هایش نشان داد. چشم به راه آقامحمد نبود. می دانست نمی تواند به ملاقاتش بیاید. ناخوش احوال بود و از چند روز قبل توی بیمارستان دیگری بستری شده بود. یوسف و همسرش اشرف خانم بتول را رسانده بودند بیمارستان. آن روز اشرف خانم برای پرستاری از بتول ماند توی بیمارستان. لباسی را که برای نوزاد خریده بود، تنش کرد. به جواد هم سپرده بود مراقب علی و فیروزه باشد. فیروزه یک سال بیش تر نداشت. روز بعد دایی یوسف بتول خانم و بچه ها را برد خانه خودشان. اشرف خانم می خواست از مادر و نوزاد مراقبت کند. خوشحالی بتول خانم تمامی نداشت. هر کس می آمد دیدنش، نوزاد را روی دست می گرفت و نشان می داد. ذوق عجیبی داشت. درست مثل وقتی که علی به دنیا آمده بود. چند روز بعد، آقامحمد از بیمارستان مرخص شد و همگی برگشتند خانه خودشان. وقت نام گذاری که رسید، هر کس اسمی پیشنهاد می کرد اما معلوم بود آقا محمد اسم پسرش را از قبل انتخاب کرده برای همین خیلی محکم و با لهجه کُردی جواب داد
-نه! اسمش سجاده، سجاد!
برشی از کتاب #شهید_سجاد_زبرجدی
https://eitaa.com/joinchat/1889992988Ca793390ccc
امروز نوزدهم بهمن، سالروز تولد #شهید_سجاد_زبرجدی🌷 ست که سال ۷۰ مصادف با شب میلاد حضرت سجاد🌸 علیه السلام بوده و به همین دلیل آقا محمد نام فرزندش را سجاد میگذارد.
#شهید_سجاد_زبرجدی
https://eitaa.com/joinchat/1889992988Ca793390ccc
هدایت شده از شهید سجاد زبرجدی
📣📣📣📣
برگزاری مراسم تولد #شهید_سجاد_زبرجدی
امروز ساعت ۳ در بهشت زهرا (س)
قطعه ۵۰ سر مزار #شهید_سجاد_زبرجدی
با حضور خانواده و دوستان آقاسجاد