سجاد یه اخلاقی داشت که هر کس هر کاری میکرد کوچیک و بزرگ میگفت شیرینیشو باید بدی تا اینکه بالاخره ماشین خرید و نوبت ما شده بود شیرینی بگیریم ازش تو مسجد بودم گفت بیا دم در رفتم گفت بعد از نماز میخوایم بریم فلافلی توام بیا گفتم باشه .
رفتیم فلافلی فکر کنم ۶ یا ۷ نفر بودیم گفت خب امشب میخوام شیرینی بدم چی میخورید هر کس یه چیزی گفت یکی گفت هات داگ یکی گفت بندری و... بلند شد رفت سفارش بده صداشو شنیدم که گفت به تعداد فلافل بزنید
به بچه ها گفتم این سجاد همه رو پیچوند . خلاصه به همه یه مدل فلافل داد ما هم به نشونه اعتراض نفری سه چهار تا نوشابه خوردیم
یکی از دوستان شهید سجاد
@zebarjadi59
هدایت شده از شهید سجاد زبرجدی
تا یکی دو روز آینده
⬅️ یک خبر خووووش
و
⬅️یک مسابقه با جوایز نقدی
داریم
کانال #شهید_سجاد_زبرجدی را به دوستان خود معرفی کنید
@zebarjadi59
شهید سجاد زبرجدی
تا یکی دو روز آینده ⬅️ یک خبر خووووش و ⬅️یک مسابقه با جوایز نقدی داریم کانال #شهید_سجاد_زبرجدی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
مژده
مژده
به لطف الهی 🍀🍀🍀🍀
و به مدد شهید سجاد زبرجدی
نگارش کتاب #شهید_سجاد_زبرجدی بعد از گذشت شش سال از شهادت، طی مدت دو ماه آغاز و به پایان رسید که در روزهای آینده تقدیم خانواده شهید سجاد می شود و پس از آن برای گذراندن مراحل چاپ به نشر سپرده خواهد شد
کتاب #شهید_سجاد_زبرجدی به سفارش نشر روایت فتح و به قلم شیرین زارعپور نگاشته شد
@zebarjadi59
بدینوسیله از تمامی راویان عزیز و ارجمند تشکر و قدردانی میکنیم
✨روز من
میگذرد
با تپشِ
ذکرِ حرم..
شب من
پرشده
هر ثانیه
از فکر حَـرم
صلی الله علیک یا اباعبدالله
به نیت #شهید_سجاد_زبرجدی
تا یکی دو روز آینده
⬅️ یک خبر خووووش
و
⬅️یک مسابقه با جوایز نقدی
داریم
کانال #شهید_سجاد_زبرجدی را به دوستان خود معرفی کنید
@zebarjadi59
75727_orig.pdf
4.58M
#مسابقه_کتابخوانی
⬅️⬅️ با هدایای نقدی
🌷🌷با محوریت کتاب یک ون شبهه
😊 ارسال سوالات مسابقه: کانال #شهید_سجاد_زبرجدی
جمعه مصادف با روز مادر
دوستان خود را دعوت کنید
شرط شرکت در مسابقه: عضو کانال #شهید_سجاد_زبرجدی باشید
@zebarjadi59
یه تیم راپل تشکیل داده بود و ما هم جزو اون تیم بودیم از اولش بعضی شبا میگفت باید بریم ورزش کنیم تا آماده باشیم
رفتیم پارک شقایق و گفت باید بارفیکس بریم
همه شروع کردن به رفتن ، من نمیتونستم
بعد نشستم یه گوشه هی گفت پاشو گفتم نمیتونم .
شروع کردم به خوندن و بقیه هم داشتن ورزش میکردن
یه جای شعری که داشتم میخوندم یه بیتی داشت که میگفت
«سرباز حیدریم و به ما مقتدا علیست»
سجاد اومد سمتم گفت علی سرباز شل و ول نمیخواد پاشو خودتو اماده کن اگر میخوای سرباز باشی
#شهید_سجاد_زبرجدی
@zebarjadi59
آخرش
پایان این راه
بالای سرم
می ایستی
نگاهم میکنی
فاصله
کوتاه است
من
چشمانم را
بسته ام ؛
تو
اشک میریزی
و
سنگ مزار
خیس میشود !
حالا بماند
آن پایین
من
چه قیامتی دارم ...
#شهید_سجاد_زبرجدی
دو شهید در یک قاب
جاده چالوس سال 91
#شهید_سجاد_زبرجدی و شهید سید مصطفی میر نعمتی
@zebarjadi59