🔸علم و عمل
🔸چه دوگانه ی عجیبی است...
🔰از آن عجیب تر من!
🔸منی که به اندازه یک عمر میدانم و حتی یک قدم پیش نگذاشته ام...
🔸آه که دانسته هایم بار من شد، جای اینکه پای من شود...
🙏خدایا... کمک... پایی برای حرکت میخواهم...
#تلنبار
#علم
#عمل
┈••✾••┈┈•
🔰 به ذکری بپیوندید...
🆔 https://eitaa.com/zeekra
📝فیلم 36تایی
🔹یادش بخیر!
🔸قدیم ترها که بچه بودیم، دوربین های عکاسی از این فیلم ها میخورد.
🔸موقع سفر که میشد، یکی از لوازم ضروری سفر چند فیلم خام بود.
🔸این فیلم ها قرار بود خاطرات سفر را برایمان به تصویر بکشند.
🔸و البته بخاطر محدودیت در تعداد عکس، سعی میشد بهترین عکس ها و در مناسب ترین زمان ها و شرایط گرفته شود.
🔹اما امروزه که دیگر خبری از این فیلم ها نیست و حافظه های دیجیتال جایگزین آن شده است، دیگر ارزش کی و کجا و در چه شرایطی عکس گرفتن برای انسان ها معنای دیگری پیدا کرده است.
✳️محدودیت سرمایه ها، سبب بهتر خرج کردن سرمایه هایمان است.
🔰حال تصور کن تو فقط یک فیلم داری و یک عکس!
❓آن را خرج چه میکنی و چه تصویری در آن ثبت میکنی!؟
🔺هیچ دقت کرده ای؟
✅آن دوربین عکاسی که فقط یک عکس دارد، خود تو هستی!
🔰تو و فقط یک عمر!
🔰تو و فقط یک فرصت!
┈••✾••┈┈•
🔰 به ذکری بپیوندید...
🆔 https://eitaa.com/zeekra
بسماللهالرحمنالرحیم
اکنون که پساز مدتها دوباره دست به قلم شدهام و این قهر سخت را به آشتی بدل کردم، میخواهم از شبی بنویسم که در آن،قلب یک عاشق رنج دیده دوباره به وصال معشوق خویش گره خورد شبی که نمیدانم چه شد آخر من بنا نبود که از حجره و درس و بحث فارغ شوم، قرار نبود که پدرم خانه باشد، قرار نبود که استادم بتواند حضور داشته باشد و شاید دهها قرار نبود دیگر، که به هزار دلیل عاقلی نباید آن شب بارانی رقم میخورد ولی به یک دلیل عاشقی شد و من ...
و من ساعتهای هفت شب از استادم برای خروج اذن گرفتم موافقت شد . با یک اسنپ فوراً خودم را به خانه رساندم سوار ماشین شدم و رفتم .
قبلاز اینکه وارد بزم شوم خوشحال بودم و هنگام خروج خوشحالتر اما جنس این خوشحالی متفاوت از قبلی بود سروری از جنس المؤمن بشره فی وجهه و حزنه فی قلبه
حزن و غم، غمی که محب در حسرت دیدار محبوب میکشد غم جوان دلباختهای که ساحل چشمانش با شنیدن اوصاف این محبوب شیرین طوفانی میشود . شوق و عطش وجودش را فراگرفتهاست،شوقی به امید وصل و حزنی بهخاطر هجر . دوری از این مردان خدا و بندگان خوب پروردگار و محیطی که این نور چشمان و قهرمانان حقیقی در آن تنفس کردند که امام فرمود "جبهه دانشگاه انسانسازی است" حقاً و انصافاً که چقدر این کلام صحیح و متین است آخر چطور میشود که انسانهایی با این روحیههای بزرگ و استعدادهای عظیم تربیت شوند ...؟!
کار دست هنرمندی جز سرزمین خاکهای آغشته به خون جبهههای طلائیه و فکه و کانال کمیل است؟
اثر نَفَس ملکوتی استادی پیر و عاشقی دلسوخته جز خمینی کبیر است ؟
و چیزی جز نور لقمه لقمههای حلال پدر و شیر پاک مادران است؟
آری همین است که میتواند ابوحامدی را تربیت کند که در مرحله اول عروج خویش، سال ها قبل، از نفس و تعلقاتش رها شود و به دفاع از مرزهای کشوری برود که خاک آن برای او غریبه است و پساز گذشت دهها سال از آن دوران استثنایی پساز شنیدن خبر هجوم حرامیان به حرم غیرت علوی و عرق شیعی اش به او اجازه قعود نمی دهد . تصمیمی استوار میگیرد و به پشت مرزهای غریبتر و به دلیلِ عشق و هدفی برتر هجرت میکند تا حریم حرم حرمتش شکسته نشود. در این مرحله از زندگی، عروج عرفانی خود را با ریختن خونش در برابر حضرت عشق به اوج آسمان ها رساند .
بهراستی مثل این اسطورهها را در کدامین مکتب دنیا مییابید و در کدامین کتابهای افسانهای جستجو میکنید ...!
اینها ستارگانی هستند که تلألؤ ضیاء وجودشان عالمی تیره و تاریک را روشن میکند و برای کسانی که در پی مسیر سعادت خویش می دوند نور پاشی میکند که امامم فرمود :
"با این ستارهها میتوان راه را پیدا کرد"
ابوحامد شکی ندارم که تو برای تکتک ما دعوتنامه خصوصی فرستاده بودی و خود شخصا از ما پذیرایی کردی و در این مهمانی خصوصی شهدا دلهای آلوده به گناه ما را لکه گیری کردی و مطهر و معطر با عطر فطری خدایی مان ساختی .
من مطئنم خودت بودی چرا که عادت نداشتی کارهایت را به دیگران واگذاری .
ابوحامد
تو از بین ما نرفتهای که رفتن تو عین ماندن و غیابت عین حضورت است این ماییم که نیستیم و رفته ایم و خود را به امواج پرزرقوبرق دنیا که تمامی هم ندارد سپردهایم، پرسهزدن های بی فایده در فضای تاریک مجازی کار هر روزمان شده، دغدغهها و اهداف بچهگانه و نگاه های سطحی در درونمان نفوذ کرده و جولان میدهد.
ما توهمِ زنده بودن داریم نفس میکشیم درحالیکه مردهایم،حرکت داریم درحالیکه سکون مطلق ایم خدا را میخوانیم درحالیکه چیزی جز هدی در دل نداریم .
زنده حقیقی شمایید. آری شما هستید که حتی مرگتان هم زندگیبخش است و بذر حیات را در جانهای تشنهای که عطش هدایت کلافه شان کرده می کارد که قرآن فرمود : "و لا تحسبن الذین قتلوا فیسبیلالله اموات بل احیاء عند ربهم یرزقون."
نامه ای از عبد خدا به فرمانده بزرگ فاطمیون شهید علیرضا توسلی پس از دیدار با خانواده معظم ایشان
۲۴ .۸. ۱۴۰۰
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
🆔@zeekra
🔸پ. ن: نوشته از آقا سجاد حمیدی از رفقای خوب طلبه ام.🌺
📝قطره قطره..
🔹بین دو نماز بود.داشت امام جماعت احکام میگفت.
🔹طلبه ای که چند سالی بود مشغول تحصیل بود، از من پرسید :
🔹ما کی قرار است این احکام را بخوانیم؟
🔸گفتم پایه 1 خواندیم!
🔸گفت چیزی یادم نیست!
✳️گفتم شبی 3 تا مساله شرعی از روی رساله بخوان.
🔰یک هفته اش میشود 21 مساله.
🔰سالش میشود 1095 مساله.
🌿از امشب خودم هم شروع کردم.
#انجام_واجبات_ترک_محرمات
#رساله
┈••✾••┈┈•
🔰 به ذکری بپیوندید...
🆔 https://eitaa.com/zeekra
بسم الله
📝دویدن تا بیداری
🔻در حال قدم زدن بودم که یکمرتبه متوجه او شدم.
🔻 با سرعت زیادی میدوید به سمت خوابگاه.
🔸گفتم چه شده است؟
🔹گفت: میروم دوستم را بیدار کنم!
🔰با خودم گفتم، واقعا هم باید برای بیدار کردن انسان ها دوید.
🔰هر کس که بیدار شد، او هم باید برای بیداری دیگران بدود.
✳️سلام بر آن امامی که برای بیداری انسان ها خون قلبش را فدا کرد.
✳️بَذَلَ مُهجَتَهُ فيكَ لِيَستَنقِذَ عِبادَكَ مِنَ الجَهالَةِ وحَيرَةِ الضَّلالَةِ
🔰بیدار شو، بدو، بیدار کن🔰
#تدبر
#حادثه_ها
┈••✾••┈┈•
🔰 به ذکری بپیوندید...
🆔 https://eitaa.com/zeekra
بسم الله
📝نعمت درد
🔹چند باری شده بود، بدون اینکه آبی در آن باشد، روشن مانده بود.
🔹با اینکه عصر پنجشنبه بود و افراد زیادی در مجموعه نمانده بودند، روشن بودنش توجه من را به خود جلب کرد.
🔹با خودم گفتم نکند دوباره....
🔹میخاستم ببینم آب دارد یا نه، شاید 2 ثانیه نشد که بخارش دستم را سوزاند و در را رها کردم.
🔹دستم سوخت. آن هم با بخار آبجوش سماوری بزرگ.
🔹اما چون زود رها کردم، آسیب جدی ندیدم.
🔰راستی اگر این دردها نبود، معلوم نبود بخار آب جوش ها چه بر سر ما می آورد.
🔰و البته گاهی داغمان میکنند تا رها کنیم!
❤️قربان مهربانیت، خدای من❤️
#تدبر
#حادثه_ها
┈••✾••┈┈•
🔰 به ذکری بپیوندید...
🆔 https://eitaa.com/zeekra
بسم الله
💠4 نکته ناب💠
✳️امشب توفیق دیدار با آیت الله علوی گرگانی را داشتیم.
🔹چه راحت وقت دادند و چه صمیمانه پذیرفتند.
🔹بعد از معرفی و درخواست نصیحت، ایشان چهار نکته را بیان فرمودند:
1⃣ تمام وقت تان را صرف طلبگی کنید و کارهای بی فایده مثل فوتبال دیدن را رها کنید.
2⃣ عمری که گذشت قابل تدارک نیست، امروز که رفت دیگه رفت.
3⃣ قرآن که کتاب ناطق هست را دریابید.
4⃣ توصیه ای که بسیار تاکید کردند، برای اینکه به مقامات عالی برسید : شبی حتما 2 رکعت نماز شب بخوانید، اگه شب های خاصی بود 11 رکعت.
🔰خدا حفظ کند بزرگان ما را، واقعا شنیدن این تذکرات از زبان این بزرگان چقدر میتواند مفید باشد.
🔰در آخر هم با چایی از ما پذیرایی شد.
┈••✾••┈┈•
🔰 به ذکری بپیوندید...
🆔 https://eitaa.com/zeekra
4_5915988945371400144.mp3
8.23M
⏯ #استودیویی ویژه #امام_زمان(عج)
🍃روزای بی تو چه غمگینه
🍃شبای بی تو چه سنگینه
🎤 #محمدحسین_پویانفر
👌بسیار دلنشین
💔 روز و شب های دلگیر بدون حضرت
🌷 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
♨️ @zeekra
💥 اگر کسی از یک حَبّهقند نگذشت، چطور میتواند از یک کلهقند بگذرد؟!
◀️ «انسانی که با دنیا تسویهحساب کرده، میتواند اهل سبقت نسبت به آخرت باشد و اِلّا کسی که هزار هوس دنیایی در دلش هست، این هوسها کِی میگذارند که آدم اهل سبقت باشد؟ یک هوسش مانع میشود؛ یک آرزویش مانع میشود.
◀️ آنهایی که با همهچیز تسویهحساب کردند اهل سبقتاند. آنهایی که یک عمر تمرین کردند و از لذتهای کوچک گذشتند و اهل ایثار در کوچکها بودند، در همۀ هستی خودشان هم میتوانند اهل ایثار و سبقت باشند و در پیشِ روی سیدالشهدا(ع) خونشان را بدهند و دون الحسین(ع) شهید بشوند.
◀️ یک عزیزی تشبیه زیبایی داشت، میفرمود اگر کسی از یک حبه قند نگذشت چطور از یک کلهقند میگذرد؟! اگر از یک کلهقند نگذشت چطور از کارخانۀ قند میگذرد؟
تمرین میخواهد! آدم در آن روزی که باید در مقابل یک حبۀ قند مقاوم باشد و نیست، چطور از خود انتظار دارد که وقتی کارخانۀ قند پیشنهاد شد گذشت کند؟ انسانی که با هوسهای کوچکش درگیر نیست و زیر پای هوسهای کوچکش قرار دارد و در چنگال هوسهای کوچکش اسیر است و تمرین نکرده که عبور کند، چطور میتواند در صحنهای که همۀ آمال و آرزویش میآید، اهل سبقت و سرعت باشد و کوتاه نیاید؟
◀️ آن کسانی که در کمک کردن به دین و در یاری کردن اولیاء خدا اهل سبقت و جلودار بودند، این خصوصیت را داشتند که اهل سبقتها و سرعتها و معرفتها و توجه به غنیمتها و فوزها بودند و از این غنیمتها و فوزها غافل نبودند و در پشتسر، تمرینهای مستمر اینها برای سبقت جستن و جلوداری در نصرت دین خدا و اولیاء الهی بوده است.»
#استاد_میرباقری
☑️ @
بسم الله
📝سطحی نمیشود
🔰برای ساختن ساختمان های محکم، زیر سازی های عمیق نیاز است.
🔰هر چه قدر بار این ساختمان بیشتر و ساختمان بزرگتری شود، باید زیر سازی آن عمیق تر و ستون های آن محکم تر باشد.
🔰تو نگاه کن در زندگی ات چه میخواهی بسازی و چه باری بر دوش می خواهی بکشی.
🔰هرچه این بار سنگین تر باشد، تو احتیاج به پایه عمیق تر و مستحکم تری داری.
🔰تنها با شعارها، تلقین ها و جو ها نمیشود این بارهای سنگین را بر دوش کشید.
❓راستی، بار رسالت انبیا چقدر عمق و چه قدر استحکام نیاز دارد؟
#بار_رسالت
#عمیق
#ریشه_ای
#تربیت_بنیادین
┈••✾••┈┈•
🔰 به ذکری بپیوندید...
🆔 https://eitaa.com/zeekra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿شهادت حضرت مادر تسلیت🌿
ما عشق را پشت در این خانه دیدیم...
زهرا در آتش بود.... حيدر داشت میسوخت...
✅@zeekra
🔸جای همهی عاشقان امام رضا علیه السلام خالی.
🔸ان شاء الله بزودی قسمت همه.
🔹یه حدیثی هم از امام رضا علیه السلام بنویسم براتون:
🔰« مَنْ رَضِىَ عَنِ اللّهِ تَعالى بِالْقَليلِ مِنَ الرِّزْقِ رَضِىَ اللّهُ مِنْهُ بِالْقَليلِ مِنَ الْعَمَلِ ».
🔰هر كس به رزق و روزى كم از خدا راضى باشد، خداوند از عمل كم او راضى باشد.
┈••✾••┈┈•
🔰 به ذکری بپیوندید...
🆔 https://eitaa.com/zeekra
📝مؤمنین مافیایی!
🔰جاتون خالی پنجشنبه و جمعه گذشته رفته بودیم اردو!
🔰نوبت سانس فوتبال ما ظهر جمعه بود، یعنی آخرین گروه.
🔰از بازی که برگشتیم، هنوز پامون رو داخل محل استراحت نگذاشته بودیم که دیدیم چند نفری سمت ما اومدن.
🔰تعجب کردیم، قضیه چی بود! دیدیم سراغ جوجه کباب هاشون رو از ما میگیرن!
🔰ظاهرا تو این مدت که نبودن، عده ای حمله ای همه جانبه کرده بودن و آش رو با جاش برده بودن و حالا هم ظهر بود یه گروه انسان گرسنه و خسته، دنبال پیدا کردن این مجرم مرموز بودن!
🔰به اصرار میگفتن شما برداشتید، ماهم خب طبیعتا انکار میکردیم. چون روح بچه هامون هم خبری از این ماجرا نداشت.
🔰به حرف ما راضی نشدن، اومدن اتاق گروهمون رو گشتن، باز هم راضی نشدن.
✳️ دیدم بعضا از اصطلاحات و تکنیک های بازی مافیا هم استفاده میشود، ظن میزدن، استدلال میکردن، به ما اعتماد نداشتن، مارو راستگو نمیدونستن و...
🔸راستی دنیای مؤمنین جای مافیایی زندگی کردن هست؟!
#سبک_زندگی
#اردو
#تربیت
#مافیا
┈••✾••┈┈•
🔰 به ذکری بپیوندید...
🆔 https://eitaa.com/zeekra
بسم الله
📝 حدّ ما، جوجه ی ما
🔹ظهر بود، از فوتبال که برگشتیم، دیدیم یکی از گروه ها بهم ریخته.
🔻فهمیدیم جوجه هایی که دیشب با هزار امید و آرزو، آماده کرده بودن رو یکی هاپولی کرده و خلاصه نه از تاک نشان است و نه از تاکنشان!
🔻از قضا رفقای گروه ماهم طی جریانی سیخ برا جوجه نیاورده بودن و صد البته کور از خدا چی میخاد دو چشم بينا!
🔻خلاصه رفتیم از این دوستان سیخ هاشون رو گرفتیم و انصافا هم مردی کردن و مرام گذاشتن و کارمون رو راه انداختن، اما همچنان از جوجه های مفقود شده اثری نبود که نبود!
🔻اما ما فقط سيخ رو از اونها گرفتیم و دیگر هیچ!
❓راستی چرا مشکل اونها، مشکل ما نشد؟
❓چرا دردشون، درد #ما نشد؟!
❓چرا خستگی و گرسنگی اونها رو ندیدیم !؟
❓چرا سیر شدن خودمون بر اونها ترجیح پیدا کرد!؟
💢 اصلا یه سوالی که ریشه همه چرا های بالا هست!
✳️محدوده ی «ما» چقدر است؟
✳️تا کجا جز «ما» حساب میشه؟
🚫 نکنه «ما»ی ما، «من» شده است!
🔸راستی با خودم فکر میکردم مني که از یک سيخ جوجه نمیتونم بگذرم، بعدا از جونم میتونم بگذرم!؟
#جوجه
#اردو
#تدبر
#برداشت_از_حادثه_ها
#تربیت
┈••✾••┈┈•
🔰 به ذکری بپیوندید...
🆔 https://eitaa.com/zeekra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله
📝کولر زمستانی
🚌 پنجشنبه عصر بود که راه افتادیم به سمت روستای خاوه.
🚍 میانه مسیر رفتم راننده را آرام کنم. راننده کمی بخاطر دیر اومدن بچه ها و دیر راه افتادن، عصبانی شده بود.
👥 داشتیم باهم گپ میزدیم و خوش و بش میکردیم که ناگهان کولر ماشین روشن شد و مقدار زیادی خاک و غبار به داخل مینی بوس اومد.
🌪 میزان خاک به حدی بود که بچه ها به سرفه افتادند و فضای مینی بوس پر از غبار شد.
❄️ راننده زد کنار و هر کاری میکرد کولر خاموش نمیشد.
🔥همین موقع بود که یکی از بچه ها گفت از زیر مینی بوس داره دود میاد و ما هم سریع مینی بوس را تخلیه کردیم.
🔥پیاده که شدیم دیدیم ماشین از زیر آتش گرفته.
🚒 بچه ها رو که دور کردیم با آتش نشانی تماس گرفتیم.
🌿 تمام که شد، تازه فهمیدم چقدر این ماجرا حرف برای گفتن داشت.
✳️ من محبت و مهربانی خدا را با تمام وجودم در غبار آن کولر زمستانه یافتم. آخر با چه زبانی بگوید دوستت دارم.
معلوم نبود اگر متوجه نمیشدیم چه فاجعه ای میتوانست رخ دهد.
#برداشت_از_حادثه_ها
#اردو
#زندگی_آیه_ای
┈••✾••┈┈•
🔰 به ذکری بپیوندید...
🆔 https://eitaa.com/zeekra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله
📝یک بام و دو هوا!
🚌از مینی بوس که پیاده شدیم واکنش افراد متفاوت بود.
⚖ این بار میخواهم تنها دو واکنش از آن ها را با هم مقایسه کنم :
1⃣ راننده ای که بی قرار بود و از این که سرمایه اش جلوی چشمش نابود میشد، میسوخت. حتی خود را به آتش زد تا جلوی سوختن آن را بگیرد و مدام کمک میطلبید.
2⃣ رفقایی که صحنه را به تماشا ایستاده بودند و حتی از سوختن همان ماشین به وجد آمده بودند و بعضا میخندیدند.
⁉️به راستی علت چیست؟
💯 یک اتفاق و دو واکنش 100درصد متفاوت!
✅ عظمت سرمایه، ربط سرمایه به من و درک خسارت!
🔑 این کلید حل این معما بود.
✳️ منی که سوختن سرمایه هایم و بزرگی آن و از دست دادنش را نمیبینم، بی قراری و حرکتی ندارم. هیچ احساس اضطراری نخواهم کرد.
💠اما اگر
🔥حس کردم که سرمایه من دارد میسوزد
و عظمت آن را هم یافته باشم،
به تناسبش احساس خسارت میکنم
و به نارضایتی وحرکت میرسم.
🌍 راستی من درکی از خودم، سرمایه ام و اندازه ام دارم؟
#برداشت_از_حادثه_ها
#اردو
#زندگی_آیه_ای
#درک_خسارت
┈••✾••┈┈•
🔰 به ذکری بپیوندید...
🆔 https://eitaa.com/zeekra
🔅 اطمینان به کی؟
صبح شنبه مرز باز میشود و عدهای از عاشقان حسین که چندین روز بدون ویزا پشت مرز کارشان روضه و توسل بود به سادگی از مرز رد میشوند.
خبر باز بودن مرز ظهر نشده به طور غیر رسمی پخش میشود و عده ای دیگر با اضطراب باز نبون مرز به حسین توکل میکنند. راهی مرز میشوند و روز یکشنبه شکرکنان از مرز عراق عبور میکنند.
خبر باز بودن دو روزه مرز دهن به دهن میچرخد و عدهای دیگر با اطمینان اینکه از مرز رد میشوند روز یکشنبه به راه میافتند، و همین اطمینان آنها باعث نرسیدنشان به کربلا میشود.
و چقدر عجیب است داستان اربعین
م.ح ۰۰/۷/۶
پ. ن:
🔸نگاهی جالب و دقیق از برادرم آقا مرتضی نسبت به زیارت اربعین امسال.
🔹حیف که با این قلم خوبش کانالی راه نمیندازه تا حاصل #تدبراتش را با بقیه به اشتراک بگذاره تا #تذکری هم برای ما باشه. 🌿
┈••✾••┈┈•
🔰 به ذکری بپیوندید...
🆔 https://eitaa.com/zeekra
بسم الله
📝سرانه مطالعه!
🔸تو کشور ما سرانه ی مطالعه کتاب پایین هست، ولی تو برخی از کشورها مثل هند سرانه مطالعه هفتگی بیش از 10 ساعت هست.
🔹اما با این وجود، کتابی هست که متاسفانه سرانه مطالعه آن در کل جهان پایین است.
🔸و آن هم کتاب نفس خودمان هست.
🔹می شود کتاب نفس و جانمان را نیز مطالعه کنیم و از آن اطلاعات زیادی بدست آوریم.
✳️ به نظرتون چرا و چطور این کتاب را مطالعه کنیم؟
📮جواب های برگزیده منتشر میشود
┈••✾••┈┈•
🔰 به ذکری بپیوندید...
🆔 https://eitaa.com/zeekra
ذکری
بسم الله 📝سرانه مطالعه! 🔸تو کشور ما سرانه ی مطالعه کتاب پایین هست، ولی تو برخی از کشورها مثل هند
📮مطلب از آقای ابوالفضل آرمده، طلبه پایه 3 مدرسه علمیه ملاصادق ره
🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅
" 📖به نظرم میشه این کتاب رو نوشت، چون نوشتن اولین اصول فهم است.
🖋نوشتن از زبان خودمون؛ چون وقتی مینویسی، خودت رو داری دقیق میبینی و هیچ کس جز خودمون بهتر خودمون رو نمیشناسه.
📝پس به نظر حقیر باید اول کتاب خودمون رو از زبان خودمون به ریز ترین قید ها و نکات نوشت با همه غلط ها.
🗂حتی شاید نوشتن این کتاب ۱ ماه طول بکشه
یعنی دیدن خود در شرایط مختلف با رفتارهای متفاوت و نوشتن آن ها
اخلاق ها ، تفکرات ، رفتارها و...
📓آن وقت کتاب را به یک ویراستار و مصحح تحویل میدهیم تا کتاب را بررسی کند و اشکالاتی ک فقط او میبیند را به ما بگوید تا این کتاب به مرحله چاپ برسد
و آن مصحح و ویراستار یه استاد اخلاق یا یک مربی تربیتی کارکرده و متخصص است "
┈••✾••┈┈•
🔰 به ذکری بپیوندید...
🆔 https://eitaa.com/zeekra
🔸تعبير به" فرار" در اينجا تعبير جالب و لطيفی است،
معمولا" فرار" در جايی گفته میشود كه انسان
1⃣ از يك سو با موجود يا حادثه وحشتناكی روبرو شده،
2⃣و از سوی ديگر پناهگاهی در نقطهای سراغ دارد،
▶️ لذا با سرعت تمام از محل حادثه دور میشود و به نقطه امن و امان روی میآورد،
🔀شما نيز از شرك و بتپرستی كه عقيده وحشتناكی است بگريزيد و به توحيد خالص كه منطقه امن و امان واقعی است روی آريد.
🔅از عذاب خدا بگريزيد به سوی رحمتش برويد.
🏃♂از نافرمانيها و عصيانش فرار كنيد و به توبه و انابه متوسل شويد.
🏃♂خلاصه، از زشتيها، بديها، بی ايمانی، تاريكی جهل، و عذاب جاويدان بگريزيد، و در آغوش رحمت حق و سعادت جاويدان قرار گيريد.
📙 تفسير نمونه. ذاریات آیه 50
#ذکری
#توبه
┈••✾••┈┈•
🔰 به ذکری بپیوندید...
🆔 https://eitaa.com/zeekra
🎤👈 حاج آقا عزیزالله حیدری
💟 استاد صفایی رحمة الله علیه روزی در اثر رسیدگی به افراد و اهتمامش به حل مشکلات دیگران، دچار قرض شدیدی شد. به منزلشان که رفتیم، قدری در فکر بود. سپس برخاست و رفت.
💟بعضی از دوستان گفتند: استاد گفته اند: اگر خیلی مستأصل شدم، خانه را می فروشم. در همین موقع یکی از دوستان که معمولاً خودش کمک می گرفت، وارد شد.
💟 وقتی پرس و جو کرد و مشکل حاج شیخ را شنید، گفت: من پولی دارم و حالا به آن نیاز ندارم. استاد بعد از ساعتی برگشت و خبر گشایش داده شد.
💟 یکی از بچهها پرسید: کجا رفتید؟ پاسخ داد: حرم حضرت معصومه سلام الله علیها. پرسیدند: برای گشایش در قرضتان؟
💟 حاج شیخ جواب داد: نه! برای این مسأله در مسیر، سر قبر مادرم رفتم. من این مسائل کوچک را از اهل بیت علیهم السلام نمی خواهم. از آنها باید خودشان را خواست.
📚 مشهور آسمان، ص ۸۵
💐 میلاد حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و روز مادر و روز زن مبارک باد.
🆔 کانال👈 چشمه جاری
┈••✾••┈┈•
🔰 به ذکری بپیوندید...
🆔 https://eitaa.com/zeekra