eitaa logo
حضرت زینب سلام الله علیها
773 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
1هزار ویدیو
35 فایل
#سرمایه_یِ_مُحبّتِ_زهراست_دینِ_من💕 #آشنایی با دختر فاطمه بنت رسول الله(ص) #مدافعین_حرم 🌷 #خانواده و #سبک_زندگی 💐 #محبت_فاطمی 🌸 #حجاب_زهرائی🌹 #همسرداری_فاطمی_علوی کانال ما در سروش sapp.ir/hejjab
مشاهده در ایتا
دانلود
رهبر انقلاب از باب حق‌گزاری مطالبی هم از نقش همسرشان در دوران زندگی مشترک بیان کرده‌اند. ایشان ضمن تقدیر از آرامش و روحیۀ قوی همسرشان و ساده‌زیستی ایشان فرموده‌اند: «من دربارۀ زهد و پارسایی این بانوی صالحه تصویرهای بسیاری در ذهن خود دارم که بیان برخی از آن‌ها خوب نیست. از جمله مواردی که می‌توانم بگویم این است که هرگز از من درخواست خرید لباس نکرده است بلکه نیاز خیلی ضروری خانواده به لباس را به من یادآور می‌شد و خود می‌رفت و می‌خرید. هیچ‌وقت برای خود زیورآلات نخرید. مقداری زیورآلات داشت که از خانۀ پدری آورده بود و یا هدیۀ برخی بستگان بود. همۀ آن‌ها را فروخت و پول آن‌ها را در راه خدا صرف کرد. او اینک حتی یک قطعه زر و زیور و حتی یک انگشتر معمولی هم ندارد». @zeinaba
مقام معظم رهبری: از شش سال تحصیل در حوزه‌ی مشهد خاطرات بسیاری دارم که یک مورد آن را ذکر می‌کنم و آن عبارت بود از شیفتگی شدید من به مطالعه‌ی کتاب‌های داستان و رمان‌های مشهور جهانی و ایرانی. شاید من همه داستان‌های "میشل زواگو" را که ده‌تاست، خوانده‌ام داستان‌های "الکساندر دوما"ی پدر و پسر را هم خوانده‌ام. همچنین تمامی یا بیشتر داستان‌های ایرانی را نیز خوانده‌ام. خواندن این داستان‌ها و رمان‌ها تاثیر محسوسی در ذهن و شیوه‌ی نگارش انسان دارد. فصل دوم: در محضر اساتید @ZEINABA
🚨 پیاده‌روی دو فرسخی در درّه‌های کوهستانی وحشتناک 💠 من تصمیم گرفتم به مشهد بروم و آنجا شوم. هیچ کس را از تصمیمم آگاه نکردم. ساکم را بستم، در اتوبوس نشستم و راهی مشهد شدم. احتمال می‌دادم که به محض ورودم به مشهد مرا دستگیر کند؛ زیرا من به دلیل ماجرای کتابی که از آن یاد کردم (آینده در قلمرو اسلام) هم بودم. به همین جهت کمی مانده به مشهد، جلوی جاده‌ی فرعی منتهی به پیاده شدم. اخملد روستای ییلاقی زیبایی در حدود ده فرسخی مشهد است. من قبلاً بار‌ها برای گذراندن تابستان به آنجا رفته بودم. بهار هنوز پایان نیافته بود و هوا گرم نشده بود. برای رسیدن به این روستا، تقریباً دو فرسخ راه را از میان دره‌های کوهستان که خالی از رهگذران بود، پیاده پیمودم. زودتر از وقت معمول در این دره‌ها و مناطق گودتر سایه گستر شد. اکنون که آن لحظه‌ها را به یاد می‌آورم، خدا را شکر می‌کنم که به من در آن هنگام ، چنان جرئتی بخشید؛ چون در آن راه روستایی همه چیز خوف‌انگیز بود. 📘 @Zeinaba