eitaa logo
اگر الگو زینب "س" است...💞💞
114 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
2.1هزار ویدیو
44 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤﷽🖤 🕯 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن. 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 🕯 السلام علیڪ یابقیة الله یااباصالح المهدی 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 🕯السلام علیک یافاطمه المعصومه 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 @zeinabion98
💠امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام 🔹 منْ نَظَرَ فِي عُيُوبِ اَلنَّاسِ فَأَنْكَرَهَا ثُمَّ رَضِيَهَا لِنَفْسِهِ فَذَلِكَ اَلْأَحْمَقُ بِعَيْنِهِ 🔸كسى كه عيب‌ هاى ديگران را ببيند و آنها را زشت شمارد اما همان عيب ها را در خود بپسندد، احمق واقعى است . 📗حکمت 349 نهج البلاغه 🕊دل تنگ حاج قاسم🕊 🌷@sardaredeIha
با كودكان خجالتی چگونه رفتار کنیم؟ گاهی اینگونه است که، كودك خجالتي كودك "مضطربي"ست كه باور دارد من بد هستم همه بد هستند، و اين افراد بد اگر از بدي من اگاه شوند به من اسيب مي زنند. خجالت به معني عدم حرمت نفس همراه با اضطراب مي باشد. 1) هميشه احساس كودك را تاييد كنيد. وقتي ترسيد نگيد اين كه ترس نداره يا نترس، بايد گفت ميدونم ميترسي. در صورت نفي و رد احساس كودك، او به اين نتيجه ميرسد كه من هيچي نميفهمم، هر چه احساس ميكنم اشتباه است و شروع به نفي احساس خود و شخصيت خود ميكند. 2) كودك را به صورت مستقيم تصحيح نكنيد. هرگز او را جلوي دوستانش يا در مقابل جمع يا حتي جلوي خواهر و برادرش اصلاح نكنيد. اگر كلمه يي گفت كه اشتباه بود، در جمله يي از ان كلمه استفاده كنيد. در صورت لزوم، در اتاقش به تنهايي درباره كار اشتباهش صحبت كنيد. 3) وقتي با شما صحبت ميكند به او توجه مخصوص نشان بدهيد. اگر در حال تلفن حرف زدن، صحبت با دوستانتان، كار با كامپيوتر، يا تماشاي تلويزيون هستيد لحظه يي كارتان را متوقف كنيد، به چشمانش نگاه كنيد، و در صورت لزوم از او بخواهيد بعد از اتمام كارتان با او صحبت خواهيد كرد. 4) از او بخواهيد برايتان كتاب بخواند، اواز بخواند، فيلمي كه ديده را تعريف كند و نشان بدهيد مشتاق شنيدنيد. 5) هرگز به او يا كارهايش نخنديد. مخصوصا در جمع حتي به كارهاي بامزه ش نخنديد مگر انكه خودش اين خواسته يا انتظار را داشته باشد. 6) بعد از شش سالگي با كمك مربي خصوصي او را در زمينه يك ورزش "گروهي" مثل فوتبال يا بسكتبال بسازيد تا زمين ورزشي بدرخشد. 6) هرگز با فرزندتان درد دل نكنيد بدي ديگران مخصوصا همسر خود را هرگز به او نگوييد. پدر و مادر باید دوست فرزندانشون باشند ولی هیچگاه هیچگاه هیچگاه هیچ پدر و مادری حق ندارد فرزندش را به عنوان دوست خود انتخاب کند 7) روزي 50 بار به جا به موقع به او بگوييد تو خوبي. مرسي پسر خوبم، ممنونم دختر خوبم. 8) از ظاهر او ايراد نگيريد او را با كسي مقايسه نكنيد. 9) به خاطر اشتباهش او را تنبيه نكنيد. 10) اجازه بدهيد اشتباهات بي خطر كند و در صورت نياز بدون منت كمكش كنيد. 11) به او احساس گناه ندهيد. مثلا خسته شدم از دستت، پيرم كردي، كاش بميرم راحت بشم. به خاطر شما تو اين خراب شده موندم، تو هم لنگه بابات/مامانت هستي. 12) از كودك به عنوان جاسوس استفاده نكنيد. 13) با او قهر نكنيد. 14) از خجالتی بودن او در جمع حرفی به میان نیاورید کودکان خجالتی در برابر حرف های اطرافیان بسیار حساس اند. @zeinabion98
بچه ها دوست دارند تا جایی که ممکنه محیط زندگی امنی داشته باشند. وقتی بزرگ میشن، حس هاشون قوی تر میشه و محیط اطرافشون رو بهتر میشناسن. به عنوان مثال اگه زندگی یه بچه مدام در حال عوض شدن و جابجایی باشه، بهش احساس عدم امنیت میده. یه بچه دوست داره بدونه عروسک خرسی مورد علاقه اش همیشه کدوم گوشه اتاقه و این باعث میشه اعتمادش به خانه و محیط زندگی بیشتر بشه. بچه ها از آشنا بودن همه چیز و روند روتین زندگی لذت میبرند. این موضوع بهشون کمک میکنه حد و مرزهای موجود رو در سنی که هستند بشناسند و وقتی بزرگ شدن، برای تعیین حد و مرز زندگی خودشون دچار مشکل نشن. @zeinabion98
باید به بچه ها مسئولیت داد و تاییدشون کرد. اگر به کودک دائم پیام ناتوانی بدید و نذارید کاری را انجام بده بعدها در بزرگسالی این فرد اعتماد به نفس ندارد و دائم میگه نمیتونم . @zeinabion98
❌ "فرزندان ما ما نیستند"! ❌ اغلب مي پنداريم فرزندی که خیلی به والدینش توجه دارد فرزندی نمونه و وفادار است ولی چنین نیست 👈 واقعیت این است که وقتی فرزندی همیشه نگران شماست ‼️یعنی خودش یک آسیب دیدهٔ واقعی است که مسئول آسیبش شمایید! 👈یک والد خوب والدی است که ذهن فرزندش از او آسوده باشد و به فرزند توانایی و قدرت آسوده فاصله گرفتنِ را بدهد. 🔻 وقتی فرزندتان از شما دور نمیشود وقتی همیشه نگران شماست 🔻وقتی تمام برنامه هایش را با شما تنظیم میکند ‼️نه نشانه وفاداری او بلکه نشانه آسیب خوردگی اوست. ✍ توجه کنید وقتی مرتب با فرزندتان صحبت میکنید و در گفتگوها گوشزد میکنید که در این زندگی، چقدر سختی و عذاب کشیده اید چقدر رنج دیده اید 🔻و در واقع مرتب به فرزندتان القا میکنید که من قربانی این زندگی هستم و تو تنها چشم امید و ناجی من هستی. 👈 حالا او خودش را نجات دهنده شما تصور میکند و هیچ لحظه ای را برای نجات شما از دست نمیدهد غافل از اینکه خودش تمام زندگیش را با نگرانی برای شما از دست میدهد. 👈در قبال رسیدگی و عشقی که به فرزندانمان میدهیم آنها را مدیون و بدهکار و ناامن نکنیم‼️ ✍به آنها کمک کنیم زندگی های مستقل و ذهن های آرام داشته باشند. ❌فرزندان ما ناجیان ما نیستند.❌ @zeinabion98
تصور کنید خانه تان آتش گرفته و شما دو لیوان در دست دارید؛ اولی آب و دومی نفت، کدام لیوان را روی آتش خالی می کنید؟ داد زدن، تهدید کردن، تمسخر، توهین و تحقیر کردن، انتقاد کردن، کتک زدن، قهرکردن و محروم کردن کودک مانند لیوان نفت دردست شما باعث شعله ور شدن آتش خشم شما و فرزندتان خواهد شد . اما همدلی، درک متقابل، احترام، عشق، گوش دادن، آموزش دادن امیدوار بودن، آرام بودن، مدیریت رفتار خود را داشتن همان لیوان آبی است که نه تنها آتش را خاموش می کند، که به شما توانایی حل مشکلات را خواهد داد . فراموش نکنید شما قدرت انتخاب دارید. لیوان آب را انتخاب می کنید یا لیوان نفت را؟ @zeinabion98
قسمت سی و هشتم از دور، یکی از جوان‌های روستا از کوه بالا ‌آمد. تا به ما رسید، پرسید: «هواپیماهای خودمان را دیدید؟ آن هلی‌کوپترها را می‌بینید؟ این هلی‌کوپترها مالِ خلبانان خودمان شیرودی و کشوری هستند. خلبان‌های واردی هستد. خدا پشت و پناهشان باشد.» وقتی کمی ‌نشست، هلی‌کوپترها بنا کردند به بمباران عراقی‌ها که در روستای گورسفید بودند. تا غروب، خیلی از تانک‌ها را آتش زدند. از روی تپه، همراه مردم، وقتی تانکی آتش می‌گرفت، صلوات می‌فرستادیم و می‌شمردیم. عراقی‌ها هم از پشت تنگه حاجیان مرتب گلوله می‌انداختند. تانک‌ها یکی‌یکی آتش می‌گرفتند. صحنۀ وحشتناکی بود. زن‌ها و بچه‌ها همه‌اش جیغ می‌زدند.‌ رفتم روی بلندی تپه تا بهتر ببینم. یکی از مردها، دوربینی داشت و عراقی‌ها را نگاه می‌کرد. جلو رفتم و گفتم: «دوربین را به من هم می‌دهی؟» دوربین را داد دستم. روی تخته‌سنگ بلندی ایستادم تا بهتر ببینم. مادرم مرتب فریاد می‌کشید: «فرنگ، بیا پایین! بیا دراز بکش کنار این صخره‌ها، الآن به ما هم بمب می‌زنند. می‌میری دختر!» اما من اهمیتی نمی‌دادم. می‌خواستم ببینم تانک‌های عراقی چطور نابود می‌شوند. با هر شلیک، دود از یکی از تانک‌ها بلند می‌شد و توی دلم الله‌اکبر می‌گفتم. تانک‌هایی را که آتش گرفته بودند، یکی‌یکی می‌شمردم. اگر اجازه می‌دادند، حاضر بودم بروم آن وسط و بجنگم. نیروهای ایرانی و عراقی، گورسفید را می‌زدند. دشت مرتب می‌لرزید. بعضی وقت‌ها آن‌قدر صدا بلند بود که از روی کوه، شن و خاک پایین می‌ریخت. بچه‌ها، دو تا دست‌ها را روی گوش‌ها گذاشته بودند و کنار صخره‌ها پناه گرفته بودند. همان شب، چند نفر از جوان‌های ده که به گیلان‌غرب رفته بودند، خودشان را از راه تپه‌ها به ما رساندند. ‌نان برایمان آورده بودند. همه از دلاوری شیرودی و کشوری تعریف می‌کردند و می‌گفتند نیروهای عراقی که ترسیده بودند، کمی ‌عقب‌نشینی کرده‌اند و همان نزدیکی‌ها سنگر گرفته‌اند. آن شب خیلی دلمان خوش شد. یکی از زن‌ها گفت: «به امید خدا، فردا برمی‌گردیم و توی خانه‌مان هستیم.» ما هم فکر می‌کردیم زود به خانه‌هامان برمی‌گردیم. امید داشتیم که ارتش و نیروهای خودی آن‌ها را عقب برانند و به همین دلیل از کوه تکان نمی‌خوردیم. وسط آن هیاهو و درگیری، مادرم پرسید: «اگر نیروهای عراقی عقب‌نشینی نکنند، باید چه‌کارکنیم؟» زن‌دایی‌ام گفت: «خب، باید مثل مردم دیگر برویم روستاهای دورتر، یا شاید هم شهرهای دورتر.» همۀ زن‌ها با هم گفتند: «خدا نکند! این چه حرفی است که می‌زنی؟» ماندن ما توی کوه دوازده روز طول کشید. روزها توی کوه قایم می‌شدیم و شب‌ها سری به روستا می‌زدیم. وقتی هوا تاریک می‌شد، عراقی‌ها توی روستا نمی‌ماندند و ما راحت‌تر بودیم. یکی از آن روزها، بچه‌ها شروع ‌کردند به گریه و بهانه گرفتن. غذا می‌خواستند. گرسنه بودند. چند تکه نان خشک که از روز قبل مانده بود، دست زن‌ها دادم و گفتم: «به آن آب بزنید تا نرم شود و بدهید دست بچه‌ها.» نان خشک را آب زدند، تکه تکه کردند و دست بچه‌ها دادند. اما باز هم صدایشان بلند بود. به آن‌ها که نگاه کردم، دلم گرفت. موهاشان خاکی و به هم چسبیده بود. لباس‌های کهنه‌شان، از رنگ و رو افتاده بود. زن‌ها از روی ناچاری به من نگاه می‌کردند و کمک می‌خواستند. خودشان هم بدتر از بچه‌ها گرسنه و خسته بودند. با خودم گفتم: «هر چه باداباد، می‌روم توی روستای گورسفید. هم سری به خانه‌ام می‌زنم، هم چیزی می‌آورم که بچه‌ها بخورند.» دلم برای خانه‌ام تنگ شده بود. دلم می‌خواست ببینم خانه‌ام زیر دست عراقی‌ها چطور شده است. رو به زن‌ها گفتم: «من می‌روم آذوقه بیاورم.» همه نگاهم کردند. مادرم نالید و گفت: «دختر، دوباره می‌خواهی خودت را به کشتن بدهی؟ همان یک بار بس نبود؟» گفتم: «اتفاقی نمی‌افتد، نگران نباش.» یکی از زن‌های روستا به نام کشور کرمی گفت: «من هم می‌آیم!» خوشحال شدم. حالا که دو نفر بودیم، بهتر بود. کشور همسایه‌مان بود. تقریباً هم‌سن و سال خودم بود و مدت‌ها بود کنار هم زندگی می‌کردیم. نترس و پردل و جرئت بود. از سرازیری کوه پایین آمدیم. از توی دشت و مزرعه‌ها گذشتیم. تمام دشت، پر بود از پوکۀ فشنگ و خمپاره و بمب. از کنار مزرعۀ بزرگی که توی آن کار می‌کردم، رد شدیم. یک لحظه ایستادم و به یاد روزهایی افتادم که راحت آنجا کار می‌کردم. گرمای هوا اذیتم می‌کرد. اطراف گورسفید، پر بود از پوکۀ فشنگ و تکه‌های خمپاره. تعدادی لاشۀ تانک عراقی کنار ده مانده بود. @zeinabion98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
باهم برا فرج و سلامتی مولا وصاحبمان دعا کنیم که این دعا اثر دارد💔 ✨بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم✨ 📜️ اِلهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.️ 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 🔸دعــای ســـلامتی محبوب 🔸 📜️"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا" التماس دعای ظهور مولا و صاحبمون🤲 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 کانال اگر الگو زینب "س"است🔰🔰 @zeinabion98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا