- هیئت نباید بری!
+ چرا..؟!
- مگه نگفتی من سوریه نرم...
من سوریه نمیرم، اسم تو هم سمیه نیست،
اسم جدیدت آزیتاست. اسم منم دیگه مصطفی نیست کوروشه.
اسم فاطمه رو هم عوض میکنیم. هیئت و مسجدم نمیریم و فقط توی خونه نماز میخونیم،
تو هم با زنان کوفی محشور میشی!
+ اصلا نگران نباش هیئت نمیریم!
بعد از ظهر نرفتم شب که شد، دیدم نمیشود هیئت نرفت.
گفتم: پاشو بریم هیئت!
- قرار نبود بری آزیتا خانم..!
+ چرا اینجوری میکنی آقا مصطفی؟!
- قبول میکنی من سوریه برم، تو اسمت سمیه باشه و اسم من مصطفی، اسم دخترم فاطمه اسم پسرم محمد علی..؟!
در آن صورت هیئت و نماز و مسجد هم میری..!
+ من رو با هیئت تهدید می کنی؟!
بله یا رومی روم یا زنگی زنگ!
کمی فکر کردم و گفتم: قبول اسم تو مصطفی ست...!
همسر شهید مصطفی صدرزاده🌷
طرف داشت غیبت میکرد، بهش گفت: شونه هاتو دیدی؟!
گفت: مگه چی شده؟!
گفت: یه کوله باری از گناهانِ اون بنده خدا رو شونه های توعه...!!
شهید محمد رضا دهقان امیری🌷
@zeinabion98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️تضعیف رهبر در کلام آیت الله فاطمی نیا‼️☝️
@zeinabion98
بازگشت ۵۵ کبوتر عاشق به میهن
🔹پیکر مطهر ۵۵ شهید تازه تفحص شده دوران دفاع مقدس از طریق مرز شلمچه به کشور منتقل شد.
🔹پیکر شهدای تازه تفحص شده مربوط به عملیات کربلای ۴ و ۵ است.
@zeinabion98
mdhy_anlyn_-_dkhtr_mwl_wmdh_-_mhmwd_khrymy.mp3
7.08M
🌸 #میلاد_حضرت_زینب(سلام الله علیها)
🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊
💐دختر مولا اومده
💐زهره ی زهرا اومده..
🎤 #محمود_کریمی🔺
👌فوق زیبا...
*اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج* 💓
@zeinabion98
🌸هردختری که دختر زهرا نمیشود
هربانویی زینب کبری نمیشود
🌸دار وندارحضرت حیدر
جز تو کسی که زینت بابا نمیشود
پیشاپیش
🌸عیدمیلاد حضرت زینب(س)
و روز پرستار مبارکــــــــَ
#میلاد_حضرت_زینب
@zeinabion98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 #صوت_همسرداری_طلایی
🌅 حضرت زینب س نشان داد که میتوان .... زن مسلمان ما اینجوره. نقش خودتونو پیدا کنین... عظمت زن بودن را در آمیختن... عظمت این رو درک کنید.
🎤 #حضرت_آیت_الله_خامنه_ای
@zeinabion98
🕊پرواز🕊
خواب دیدم: «در یک بیابان هستم. از دور گنبد امامزاده ابراهیم شهرستان بابلسر نمایان بود. وقتی به جلوی امامزاده رسیدم. با تعجب تعداد زیادی رزمنده را با لباس خاکی دیدم
هر رزمنده چفیه ای به گردن و پرچمی در دست داشت. آن رزمندگان از شهدای شهر بابلسر بودند. در میان آنها پدرم را دیدم که در سال 62 شهید شده بود. یک گل زیبا در دست پدرم بود.
بعد از احوالپرسی به پدرم گفتم: «پدر منتظر کسی هستید.» گفت: «منتظر رفیقت سید مجتبی علمدار هستیم.»
با ترس و ناراحتی گفتم: «یعنی چی؟ یعنی مجتبی هم پرید!»
💐 گفت: «بله، چند ساعتی هست که اومده این طرف. ما آمدیم اینجا برای استقبال سید. البته قبل از ما حضرات معصومین و حضرت زهرا(س) به استقبال او رفتند. الان هم اولیا خدا و بزرگان دین در کنار او هستند.»
🌷 این جمله پدرم که تمام شد از خواب بیدار شدم. به منزل یکی از دوستان تماس گرفتم. گفتم چه خبر از سید. گفت سید موقع غروب پرید.
📚برگرفته از کتاب علمدار،
﮼وَخداهرکسراکهبخواهدروزیشمیکند
﮼بهعشقحُسینعلیهالسلام
و چه نعمتی بالاتر از حسین
علیه السلام
شبتون حسینی 🌙
@zeinabion98