فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️﷽❤️
#قرار_روزانه
🕯 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن.
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🕯 السلام علیڪ یابقیة الله یااباصالح المهدی
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🕯السلام علیک یافاطمه المعصومه
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
@zeinabion98
🗓 #حدیث_روز
حضرت #امام_حسين عليه السلام:
در مدت عمر، در حفظ سلامت تن بكوشيد
فَبادِروا بِصِحَّةِ الاَْجْسامِ فى مُدَّةِ الاَْعْمارِ
تحف العقول، صفحه 239
@zeinabion98
خسته ام
از همه ے آنهایی
ڪه حالشان خوب است...
اگر حسادت به شما بد نیست
حسادت مےڪنم
به تو
به آن بهشتے ڪه ساختی
برای خودت
و #بقیه
و خسته ام
از آن جهنمی ڪه ساختم
برای خودم
و #بقیه....
دستم را بگیر....
@zeinabion98
✨﷽✨
🌼پاکی من با شهادتم است!
✍ خداوندا! من چه بگویم از این همه دردها و از این همه ظلمهایی که بر خود روا داشتیم؟ ای معبودم! من بندهی ذلیلت، من بندهی حقیرت، من بندهی ظالم بر نفسم چه بگویم؟ این هستی مرا خداوندا چه سرنوشتی است؟
تو خود میدانی که از آن لحظهای که در #راهت قرار گرفتم، امیدم، حرکتم، راهم، زندگیام و هر آن چه در توانم بود، در راهت گذاردم و در این راه چه حرکتهای ضد خدایی که صورت نگرفت. خداوندا! خودت مرا در آخرین نَفَسهایم در راهت قرار ده و این را میدانم که تنها #پاکی من با #خونم و #شهادتم میباشد.
تو را به جان سمبل زنان عالم، #فاطمهی_زهرا سوگند میدهم که این نعمت را به من ارزانی دار که دیگر تاب تحمل این #دنیا را ندارم، خودت میدانی. پس تو را به وحدانیتت سوگند، #شهادت را از من پذیرا باش و این نیت را به عملم مبدل گردان. معبودم!
📝 «یادداشتی از شهید سیدمحمدعلی جهانآرا »
📚 برگرفته از کتاب جهانآرا ص ۲۷۶
👤 نویسنده: علی اکبری مزدآبادی
@zeinabion98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥🎥سخنرانی کوتاه حاج آقا عالی
✅چرا بچه هامون از دین فراری میشن؟
@zeinabion98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
ارادت قهرمان کشتی اوکراینی نسبت به امام خامنه ای
عشق به امام خامنه ای جهانی است
در المپیک هم نام معظم له و در بین ورزشکاران دنیا با عظمت یاد میشود
@zeinabion98
📆۲۵ ذیالحجّه، نزول هل اتی و روز خانواده گرامی باد.
پیامبر اکرم(ص) فرمود:
🌴 «با ايمانترين مردم، خوش اخلاق ترين و مهربانترین آنها با خانوادهاش است»
📚 بحار الأنوار، ج۷۱، ص ۳۸۷.
@zeinabion98
20.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑🎥 رئیسی سوگند یاد کرد
متن سوگندنامه رئیس جمهوری:
«بسم الله الرحمن الرحیم
من بعنوان رئیس جمهور در پیشگاه قرآن کریم و در برابر ملت ایران به خداوند قادر متعال سوگند یاد می کنم که پاسدار مذهب رسمی و نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی کشور باشم و همه استعداد و صلاحیت خویش را در راه ایفای مسئولیت هایی که بر عهده گرفته ام بکار گیرم و خود را وقف خدمت به مردم و اعتلای کشور. ترویج دین و اخلاق. پشتیبانی از حق و گسترش عدالت سازم و از هرگونه خودکامگی بپرهیزم و از آزادی و حرمت اشخاص و حقوقی که قانون اساسی برای ملت شناخته است. حمایت کنم.
در حراست از مرزها و استقلال سیاسی و اقتصادی و فرهنگی کشور از هیچ اقدامی دریغ نورزم و با استعانت از خداوند و پیروی از پیامبر اسلام و ائمه اطهار (علیهم السلام) قدرتی را که ملت به عنوان امانتی مقدس به من سپرده است همچون امینی پارسا و فداکار نگاهدار باشم و آنرا به منتخب ملت پس از خود بسپارم»
@zeinabion98
جدی گرفته ایم دنیا را ..
و شوخی گرفته ایم قیامت را..
@zeinabion98
🕊شهید مدافع حرم مهدی ثامنی راد
✍چند خواهش دارم:
🌱۱- نماز اول وقت بخوانید که گشایش از مشکلات است.
🌱۲- صبر و تحمل
🌱۳- به یاد امام زمان (عج) باشید💚
@zeinabion98
#فرنگیس
قسمت بیست و دوم
تنها روی بلندی میماندم و میگفتم: «خدایا، حق صدام را کف دستش بگذار.»
بعضی از بمبها، پنج تا پنج تا زمین میخوردند. تعجب کردم که این چه جور بمبی است. داییام میگفت: «به این بمبها میگویند خمسه خمسه.»
یعنی پنج تا پنج تا. کمکم داشتیم اسم توپها و بمبها را هم یاد میگرفتیم!
یک شب آرام و قرار نداشتم. علیمردان پرسید: «فرنگ، چی شده؟» گفتم: «دلم شور افتاده. میدانم این نمک به حرام صدام، نمیگذارد سقف روی سر ما بماند.» پرسید: «میخواهی از اینجا برویم؟ به شهر برویم یا...»
با ناراحتی نگاهش کردم و گفتم: «یعنی تو دلت میآید خانهمان را بدهیم دست عراقیها و برویم؟»
بلند شد و توی تاریکی شب، به ستارهها نگاه کرد و گفت: «جنگ وحشتناک است. کشته میشوی، یا خدای نکرده اگر به دست دشمن بیفتی...»
رفتم کنارش نشستم و من هم مثل او سر بالا بردم و چشم دوختم به ستارهها. گفتم: «یادت باشد آخرین نفری که از این روستا برود، من هستم. برای من، فرار کردن یعنی مُردن. از من نخواه راحت فرار کنم. یادت باشد من فرنگیسم. درست است زنم، اما مثل یک مرد میجنگم. من نمیترسم. میفهمی؟»
علیمردان توی تاریکی، با تعجب نگاهم کرد و گفت: «چهات شده، زن؟! چرا ناراحت شدی؟ من به خاطر خودت میگویم. من و تو زن و شوهریم، میدانی که خیر تو را میخواهم.»
با ناراحتی گفتم: «شوهرم هستی، به روی چشم، اما از من نخواه ترسو و بزدل باشم. مرا ببخش.»
آن شب علیمردان از این طرز حرف زدنم خیلی تعجب کرد.
روز بعد، با صدای وحشتناکی از خواب بلند شدیم. همۀ مردم گورسفید، هراسان از خانه بیرون دویدند. جماعتِ متعجب، بالای سرشان را نگاه میکردند. صبح زود بود و خورشید چشم را میزد. دستم را سایبان چشم کردم و به بالا نگاه انداختم. برای اولین بار بود که چنین چیزی میدیدم. توی آسمان، پر بود از هواپیما؛ هواپیماهای سیاه. بعضی از بچهها رفته بودند وسط میدانگاهی و با شادی برای هواپیماها دست تکان میدادند. فکر میکردند هواپیماهای ایرانی هستند که به زمین نزدیک شدهاند. هواپیماها آنقدر نزدیک بودند که میشد پرچم زیرشان را دید. وقتی خوب نگاه کردم، دیدم پرچم ایران نیست.
نمیدانستیم باید چه کار کنیم. هواپیماها لحظه به لحظه نزدیکتر میشدند. یکدفعه از زیر دل هواپیماها، بمبهای سیاه رو به پایین آمد. هیچ کس نمیتوانست حرکتی بکند. وقتی زمین لرزید، شیون و داد و فریاد به راه افتاد. بمبها زمین میخوردند و منفجر میشدند. هر کس از طرفی فرار میکرد و خودش را قایم میکرد. هواپیماها چهار طرف روستا را بمباران کردند. باورمان نمیشد این همه هواپیما آمده باشد که بمب بر سر ما بریزند.
از وقتی بمبها به زمین خورد و روستا لرزید، فهمیدم چه شده. صدای جیغ و داد و فریاد مردم روستا بلند شد و شیون و واویلا هوا رفت. هیچ وقت چنین چیزی ندیده بودیم. تا آن وقت نمیدانستیم بمباران میتواند اینقدر وحشتناک باشد. نمیدانستیم کجا امن است و کجا باید پناه بگیریم. توی خانهها و گوشۀ دیوارها کز کرده بودیم و بچهها جیغ میکشیدند.
وقتی هواپیماها رفتند، کمکم سروصداها خوابید. دور هم جمع شدیم. خدایا، این چه بلایی بود که نازل شد؟ چند تا از پیرزنها، بنا کردند به نفرین صدام و آبا و اجدادش. دستهاشان را دور میگرداندند و «برا رو» میگفتند.
رفتیم و جای بمبها را نگاه کردیم. چند جای روستا گود شده بود و سیاه. تکههای بمب، این طرف و آن طرف افتاده بودند. تکههای بمب فلزی بودند و ریزههای آن همه جا افتاده بود. تکهها را جمع کردیم و گوشهای گذاشتیم. چرا؟ خودمان هم نمیدانستیم، ولی همه میخواستیم نشانههای جنگ جلوی چشممان نباشد.
چند تا آمبولانس و ماشین ارتشی بهسرعت وارد روستا شدند. هر کس پیاده میشد، اول میپرسید: «کسی زخمی نشده؟»
وقتی فهمیدند کسی آسیب ندیده، همانطور که با عجله آمده بودند، با عجله هم رفتند. میگفتند گیلانغرب هم بمباران شده و باید سریع خودشان را به آنجا برسانند.
روی جاده، رفتوآمد زیاد شده بود؛ بهخصوص ارتشیهای خودمان در آمد و شد بودند. همه اسلحه به دست داشتند و هراسان میآمدند و میرفتند. گورسفید سر راه نیروها قرار داشت. برای اینکه بدانیم آن جلو چه خبر است، جلوی جیپهای ارتشی را میگرفتیم و میپرسیدیم: «برادر، چه خبر؟»
@zeinabion98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️﷽❤️
#قرار_روزانه
🕯 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن.
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🕯 السلام علیڪ یابقیة الله یااباصالح المهدی
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🕯السلام علیک یافاطمه المعصومه
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
@zeinabion98
حدیث روز
🛑 هرکه به دنیا دلبسته شود، دلش به سه چیز بسته میشود:
۱.اندوهِ پایان ناپذیر،
۲.آرزوی دست نیافتنی و
۳.امید نارسیدنی
امام صادق(علیه السلام).💞
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
....@zeinabion98
#سلامامامزمانم✋🏻🧡•°
ای ناب ترین صبح خداوند بیا
ای نور دریچه های پیوند بیا.
آن آینه های صاف را یادت هست؟
آن آینه ها خاک گرفتند بیا
#اللهمعجللولیکالفرج🌱
@zeinabion98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•|💌📿|•
#حاجآقاپناهیان:↯
عالممنتظرِامامزمانہ،
وَامامزمان(عج)
منتظرِآدماییڪہبلندبشن
وخودشونࢪوبسازن...(:🌱
@zeinabion98
📌 #طرح_مهدوی
📝 "امام زمان خود را بشناسیم"
🔹 یکی از مهم ترین وظایف منتظران، شناخت امام زمان است. شناخت امام ۲ شاخه دارد:
۱- شناخت شناسنامه ای (نام، لقب، نام پدر، محل ولادت، سال ولادت و ...)
۲- شناخت تمام صفات، ویژگی ها و خصوصیات امامت حضرت مهدی، علائم ظهور، اتفاقات قبل و بعد از ظهور و ...
❤️ امام حسن عسکری فرمودند: «هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناخته باشد، به مرگ جاهلی مرده است.»
📚 کمال الدین، ص ۴۰۹، حدیث ۹
💢 واقعا چقدر نسبت به حضرت شناخت داریم؟ آیا مومن هستیم یا فقط مسلمانیم؟
#وظایف_منتظران
@zeinabion98