eitaa logo
اگر الگو زینب "س" است...💞💞
114 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
2.1هزار ویدیو
44 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 از کنار رنج‌های رسول خدا ساده نگذریم! ◾️چطور مظلومیت‌های امام حسین(ع) باید ذکر شود، اما مظلومیت‌های پیامبر(ص) نباید ذکر بشود؟! @Panahian_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🏴 اگر عزت واقعی میخواهیم باید در راه پیامبر قدم بگذاریم ▫️ تبرک جستن مردم از آب وضوی پیامبر و اعتراف ابوسفیان به عزت واقعی ایشان 📝 رهبرانقلاب: پیامبر اعظم صلی‌الله‌علیه‌وآله ده سال حکومت کرد، اما اگر بخواهیم عملی را که در این ده سال انجام گرفته، به یک مجموعه پُرکار بدهیم تا آن را انجام دهند، در طی صد سال هم نمیتوانند آن همه کار و تلاش و خدمت را انجام دهند! اگر ما کارهای امروزمان را با آنچه که انجام داد، مقایسه کنیم، آنگاه میفهمیم که پیغمبر چه کرده است. اداره آن حکومت و ایجاد آن جامعه و ایجاد آن الگو، یکی از معجزات پیغمبر است. 💟 آن مردمی که ده سال با او زندگی کردند، روزبه‌روز محبت پیغمبر و اعتقاد به او در دلهایشان عمیقتر شد. وقتی در فتح مکه، ابوسفیان مخفیانه و با حمایت عبّاس - عموی پیغمبر - به اردوگاه آن حضرت آمد تا امان بگیرد، صبح دید که پیغمبر وضو میگیرد و مردم اطراف آن حضرت جمع شده‌اند تا قطرات آبی را که از صورت و دست ایشان میچکد، از یکدیگر بربایند! گفت: من کسری و قیصر - این پادشاهان بزرگ و مقتدر دنیا - را دیده‌ام؛ اما چنین عزّتی را در آنها ندیده‌ام. 🚩آری؛ عزّت معنوی، عزّت واقعی است؛ «وللَّه العزّة و لرسوله و للمؤمنین»؛ مؤمنین هم اگر آن راه را بروند، عزّت دارند. ۸۰/۲/۲۸ 💻 @Khamenei_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قسمت چهل و هفتم دیگر فهمیده بودیم این جنگ طولانی می‌شود. دولابی هم زیاد بمباران می‌شد. دیدیم آنجا با خط مقدم تفاوتی ندارد. مدتی بعد نیروهای خودی آمدند و با بلندگو اعلام کردند کسی نباید اینجا بماند، همه باید بروند ‌عقب. چادرها را که جمع می‌کردیم، همه گریه می‌کردند. دوباره با علیمردان سوار ماشین‌ها شدیم. از دولابی حرکت کردیم و یک ساعت بعد برگشتیم به گواور. گواور امن بود. در گواور، زمین بزرگی بود که سپاه آنجا را برای ما آماده کرده بود. اول چادر زدند. چادرهای زیادی آماده کرده بودند و هر خانواده‌ای زیر یک چادر نشست. همان وسایل اولیه زندگی را به ما دادند. پدر و مادرم و بچه‌ها توی یکی از روستاهای اطراف ماهیدشت در امان بودند. دلم خوش بود که اقل‌کم جای آن‌ها خوب است. کم‌کم نیروهای کمکی هم آمدند و شروع کردند به خانه ساختن. نیروهای جهادی بودند و از استان‌های دیگر آمده بودند. خانه‌ها ساخته شدند؛ خانه‌هایی ساده، مخصوص زمان جنگ. خانه‌هایی با یک یا دو اتاق کوتاه و ساده، فقط برای اینکه سرپناهی داشته باشیم و توی سرما و گرما زجر نکشیم. خانه‌ای که برای من ساختند، یک اتاق دراز داشت و یک اتاق کوچک. با سنگ و گل ساخته بودند. وقتی خانه‌ام را می‌ساختند، جلوی خانه می‌نشستم و با خودم می‌گفتم: «فرنگ، این یعنی اینکه جنگ مدت‌ها طول می‌کشد و حالا حالاها نباید فکر کنی که به خانه‌ات برمی‌گردی.» آرام‌آرام شهرکی درست شد و شهرک گواور نام گرفت. وقتی خانه‌ها را تحویل خانواده‌ای می‌دادند، ما شیون می‌کردیم. وقتی برای کسی خانه می‌سازند، باید خوشحال باشد، اما توی گواور، این خانه ساختن از مرگ بدتر بود. می‌فهمیدیم حالا حالاها باید از خانه‌هامان دور باشیم. دیگر فهمیدیم جنگ طول می‌کشد و باید سختی‌های زیادی را تحمل کنیم. زن‌ها که با هم حرف می‌زدیم، می‌گفتیم حتماً دولت می‌داند جنگ خیلی طول می‌کشد، وگرنه ما را زیر همان چادرها پناه می‌داد. من و علیمردان در شهرک گواور ماندگار شدیم. روزها می‌نشستم و گریه می‌کردم. بعد هم اتفاقی فهمیدم که باردار بوده‌ام و سقط کردم. بیست سالم بود. دو ماهه باردار بودم و خودم نمی‌دانستم. این هم ضربۀ بدتری شد. زانوی غم بغل می‌کردم و توی خانه‌ام تک و تنها می‌نشستم و ناله می‌کردم. آن‌قدر کنارم بمب ترکیده بود که بچه‌ام را از دست دادم. در آن روزها، علیمردان سعی می‌کرد دلداری‌ام بدهد. می‌گفت: «خدا اگر بخواهد، دوباره به ما فرزند می‌دهد. به خدا توکل کن و کم غصه بخور.» نگران برادرهایم ابراهیم و رحیم بودم. مدت‌ها بود از آن‌ها بی‌خبر بودم. نگران خانواده‌ام بودم که در روستای دیگر چه می‌کنند. به فکر خانه‌ام بودم که در دست عراقی‌ها به چه شکلی درآمده بود. روزها و شب‌ها به این چیزها فکر می‌کردم. یک روز جلوی خانه‌ام نشسته بودم و به آسمان نگاه می‌کردم که دیدم کلاغ‌های دشمن از راه رسیدند. با نگرانی از جا بلند شدم. صدای آژیر قرمز توی کوه و دشت پیچید. هنوز آژیر تمام نشده، هواپیماها بنا کردند به بمباران شهرک. همه فکر می‌کردیم مثل همیشه می‌خواهند بروند کرمانشاه را بمباران کنند و برگردند، اما این بار آمده بودند سراغ ما. از دیدن چیزی که می‌دیدم، داشتم دیوانه می‌شدم. هواپیماها خیلی نزدیک زمین بودند و ما اصلاً آماده نبودیم. هر کس از طرفی شروع کرد به دویدن. ضد‌هوایی‌ها تیراندازی می‌کردند و صدایشان بیشتر دل‌هامان را می‌لرزاند. اردوگاه را که بمباران کردند، رفتند. شیون و داد و فریاد همه جا را گرفت. به طرف زخمی‌ها دویدیم. چند نفر روی زمین افتاده بودند. بعضی‌هاشان ناله می‌کردند و بعضی دیگر صدایی نداشتند. چند نفر کشته شده بودند. زن‌ها بالاسر مجروحین و کشته شده‌ها، صورت‌هاشان را می‌خراشیدند و بچه‌ها گریه می‌کردند. ماشین‌ها که رسیدند،‌ کمک کردم و زن‌های زخمی را توی ماشین‌ها گذاشتیم. دست و لباس‌هایم همه خونی شده بودند. بچه‌ای که مادرش را از دست داده بود، دستش در دست زنی دیگر بود و گریه می‌کرد. این صحنه را هیچ‌ وقت از یاد نمی‌برم دیگر آنجا هم امن نبود. نیروهای صدام، هر وقت می‌توانستند، اردوگاه را بمباران می‌کردند. تا آژیر می‌زدند، می‌دیدیم هواپیماها بالای سرمان هستند. در شهرک، امکانات کم بود. بچه‌ها که مریض می‌شدند، آب‌نمک درست می‌کردیم و آن‌ها را پاشویه می‌دادیم. وسیله‌ای نداشتیم بچه‌ها را برسانیم دکتر. بزرگ‌ترین مشکلمان، ماشین و وسیله برای نقل و انتقال بود. بعد برایمان دکتر آوردند. دکتر پاکستانی بود. چهره‌ای سیاه داشت و فارسی سخت حرف می‌زد. اما به کارش وارد بود. @zeinabion98
💚بسم الله الرحمن الرحیم 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♦️یکی از القاب امام حسن مجتبی علیه السلام کریم است. ♦️ کریم به چه معناست؟ ♦️برای روشن شدن معنی کریم سراغ روایات می رویم: ♦️امام علی علیه السلام فرمود : الکریم یشکر القلیل واللئیم یکفر الجزیل؛ انسان کریم بر چیز اندک هم شکر می‌کند و آدم پست با وجود نعمت زیاد باز هم کفران نعمت می‌نماید. ♦️ طبق روایت یکی از ویژگی های کریم، شکر است، ♦️جالب است ردپای شکر در اکثر سجایای اخلاقی دیده می شود! ♦️شاید به همین دلیل است که شیطان هم شکر را نشانه رفته و تمام تلاشش این است که انسان‌ها را ناشکر کند! علیه السلام .......... 🍃...‌‌...... @zeinabion98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 یک نفر هست که خیلی دوستمان دارد و از سختی هایمان، رنج می برد. این سخنرانی درباره اوست: 💚 -لَقَد جاٰءَکُم رَسولٌ مِن اَنفُسِکُم عَزیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّم- 💚 بر پیغمبر سختی‌های شما، رنجهای شما دشوار است، 💚نمی تواند سختی‌ها و رنجهای مسلمین و جامعه‌ی اسلامی را به راحتی تحمّل کند؛ 💚 حَریصٌ عَلَیکُم، نسبت به سعادت شما و سرنوشت شما بشدّت علاقه‌مند است، بی‌تفاوت نیست در مقابل سرنوشت مسلمانها؛ 💚 بِالمُؤمِنینَ رَءوفٌ رَحیم، و نسبت به مؤمنین دارای رأفت و رحمت است. ❣️ این خصوصیّت پیغمبر است و این هم یکی از چیزهای دیگری است که برای ما باید به عنوان یک الگو و اسوه باشد.۱۳۶۵/۰۸/۱۰ 🌿(بیانات رهبری در شب رحلت پیامبر اعظم(ص) و شهادت امام حسن مجتبی(ع) در کانون توحید تهران) صلی الله علیه و آله وسلم صلی الله علیه و آله و سلم 💚💚💚💚💚💚 @zeinabion98
❇️❇️❇️ معرفی کتاب : ما باید عشق پیامبرمان را در دل فرزندانمان بکاریم. این کتاب با زبانی کودکانه، ویژگی های پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را توضیح می دهد. خط این کتاب، درشت و جمله های آن ساده است، بنابراین برای تمرین روخوانی بچه های اول ابتدایی هم عالیست. صلی الله علیه و آله 🌹@zeinabion98🌹
✅یک نمونه از صفحات کتاب : (محمد _صلی الله علیه و آله و سلم_ مثل گل بود) نوشته غلامرضا حیدری ابهری کتابی برای معرفی پیامبر مهربانی ها با زبان کودکانه. صلی الله علیه و آله و سلم 🌹@zeinabion98🌹
قسمت چهل و هشتم یک شب که بچه ای را عقرب زد، دکتر پاکستانی سریع به او آمپول زد. بچه آرام‌آرام حالش خوب شد و ما خیالمان راحت شد که با وجود دکتر، مشکلاتمان کمتر شده است. کم‌کم دکترهای پاکستانی زیاد شدند و مرتب به ما رسیدگی می‌کردند. زمستان در دولابی بودیم و تابستان در گواور. در هر دو جا شهرک درست کرده بودند. از مردم قصرشیرین و روستاهای مختلف در این اردوگاه‌ها بودند. وقتی بمباران‌های گواور هم شدت گرفت، بعضی‌ها به دالاهو و کرمانشاه رفتند؛ یا شهرهای دور و پیش اقوامشان. گواور هم داشت خالی می‌شدآنجا مرتب بمباران می‌شد. همیشه با خودم می‌گفتم: «نه دست شین دیرم، نه پای رو.» این حکایت ما بود. از بس در چادرها زندگی کرده بودم، خسته شده بودم. توی گواور، گاهی به ما ارزاق می‌دادند؛ نخود و لوبیا و عدس و برنج و چیزهای دیگر. اما شوهرم بیکار بود و وسایلی که می‌دادند، کفاف گذران زندگی‌مان را نمی‌داد. برای پول نفت و چیزهای دیگر مشکل داشتیم. زندگی سخت می‌گذشت. کارگری هم نبود که شوهرم یا خودم انجام دهیم. خسته شده بودم. دلم می‌خواست توی خانۀ خودم باشم. علیمردان که ناراحتی‌ام را می‌دید، گفت: «فرنگیس، می‌خواهی برویم اسلام‌آباد؟ دو تا از برادرهایم آنجا هستند. توی خانۀ یکی از برادرهایم می‌مانیم تا اوضاع کمی‌ بهتر شود.» نمی‌دانستم چه بگویم. اگر به اسلام‌آباد می‌رفتم، از خانه‌ام دورتر می‌شدم. با ناراحتی جواب دادم: «که چه بشود؟ آنجا سربار دیگران هستیم. از گورسفید هم دورتر می‌شویم.» علیمردان با التماس گفت: «فقط این یک بار برویم. قول می‌دهم از اسلام‌آباد قدمی ‌آن طرف‌تر نگذاریم. توی اسلام‌آباد می‌توانم کارگری کنم، اما اینجا هیچ کاری از دست من ساخته نیست و به تو سخت می‌گذرد.» کمی‌ که فکر کردم، دیدم حق دارد. تصمیم گرفتیم به اسلام‌آباد برویم. یک روز صبح زود، خانه و وسایلمان را جا گذاشتیم و راه افتادیم. به خانۀ برادرشوهرم رضا حدادی در اسلام‌آباد رفتیم. خانه‌اش کنار کوه بود. خانه‌ای متوسط و راحت داشت. شوهرم از صبح زود به کارگری ‌می‌رفت و با خوشحالی می‌گفت از این به بعد دستش توی جیب خودش است و نباید نگران باشم. اما همین که شوهرم از خانه می‌رفت بیرون، من هم می‌رفتم بالای کوه نزدیکِ خانه‌شان و تا شب همان‌جا می‌ماندم. دلم نمی‌خواست سربار کسی باشم. هم‌عروسم کشور منصوری مرتب می‌آمد و می‌گفت: «فرنگیس، نکند فکر می‌کنی من ناراحت هستم؟ به خدا از اینکه تو توی خانۀ من باشی، خیلی خوشحالم. بیا برویم.» قبول نمی‌کردم و می‌گفتم: «تو نمی‌دانی در دل من چه خبر است که.» دلم می‌خواست می‌توانستم زندگی کنم، کار کنم، توی مزرعه بروم، به کارهای خانۀ خودم برسم، غذای گرمی ‌بار بگذارم، پنبه بچینم و مزد بگیرم... اما آنجا هیچ کاری نمی‌توانستم انجام بدهم. یک روز که از بالای کوه به خانه‌ها نگاه می‌کردم، نقشه‌ای به نظرم رسید. با دقت به اطراف نگاه انداختم. جایی که نشسته بودم، می‌توانست خانۀ من باشد! با خودم گفتم: «خانه، خانه است؛ حالا می‌خواهد روی صخره‌های کوه باشد، یا کنار کوه و روی زمین صاف.» من زمینی نداشتم بخواهم روی آن خانه بسازم، اما می‌توانستم روی کوه برای خودم اتاقی بسازم. با خوشحالی از کوه پایین آمدم و فکرم را برای خانوادۀ برادرشوهرهایم گفتم. هر دو برادرشوهرم رضا و نعمت و زن‌هایشان کشور و غزال نشسته بودند. برادرشوهرم گفت: «مگر از خانه بیرونت کرده‌ایم که می‌خواهی این کار را بکنی؟» گفتم: «نه، کسی مرا از خانه بیرون نکرده، اما دلم می‌خواهد توی خانۀ خودم باشم.» علیمردان چیزی نگفت. می‌دانست اگر بخواهم کاری را انجام بدهم، انجام می‌دهم. با خوشحالی گفتم: «به خدا می‌سازم. خدا کمک می‌کند. باور کنید می‌توانم.» یک روز صبح زود به کوه رفتم. روی کوه، دو رکعت نماز خواندم. با خدا حرف زدم و حرف دلم را برایش گفتم. گفتم: «می‌دانم سخت است، اما کمکم کن روی زمین تو برای خودم خانه‌ای بسازم. خسته شده‌ ام از آوارگی...» @zeinabion98
بسم الله الرحمن الرحیم....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤﷽🖤 🕯 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن. 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 🕯 السلام علیڪ یابقیة الله یااباصالح المهدی 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 🕯السلام علیک یافاطمه المعصومه 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 @zeinabion98
روز امام على عليه السلام :لا أدَبَ مَعَ غَضَبٍ؛ با خشم، تربيت [ممكن ]نيست . [غرر الحكم ، ح ۱۰۵۲۹] @zeinabion98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کودکان😱😱 از زمانی که کودکان توانایی ادای واژه ها را می یابند امکان دارد که از کلمه های نادرست استفاده کنند بیشتر کودکانی که پیش از شش سالگی واژه های نامناسب به کار می برند آشنایی چندانی با معنای این واژه ها ندارند بنابراین شیوه برخورد با این کودکان و درمان بددهنی آنها متفاوت با کودکانی است که پس از ۶ سالگی بددهنی می کنند آنها با معنای واژه ها آشنا ترند و با تناسب بیشتری بین احساس و لغت کلمه های زشت را به کار می برند. با ما همراه باشید تا به بررسی عوامل مهم شکل گیری بددهنی کودکان و شیوه های درمان آن بپردازیم📢📢📢 @zeinabion98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
راهکارهای درمان بددهنی کودکان👌👌 ۱-اول خودت دوم کسی 🙋‍♀ ۲-آهنربایی به نام کودک👪 ۳- شعبده جعبه جادو 🎩🖤 ۴- چراغ توجه خاموش!🤐 ۵-این یعنی این🧐 ۶- این به جای این👐 ۷- یکی بود یکی نبود🙂 ۸- بچه ها جایزه😍😍 ۹-اجازه نداری😥 ۱۰ کمک! کمک! 😩 امروزبه یک مورداشاره میشه وبقیه ی موارددرهفته های اتی توضیح داده میشه باماهمراه باشین❤️❤️ @zeinabion98
1_اول خودت دوم کسی👌👌 امام صادق علیه السلام می فرمایند:« دیگران را با رفتار خوب خود به کارهای خیر راهنمایی کنید» بنابراین اول از خودتان آغاز کنیدو برای کودکتان الگوی عملی خوبی باشید و به گونه ای رفتار کنید که از کودکتان انتظار دارید اگر شما اهل دشنام باشید فرزندتان نیز چنین خواهد کرد. او درک نمی کند که چرا شما می توانید فحش بدهید ولی او مجاز نیست. اگر شما هنگام عصبانیت نتوانید خودتان را کنترل کنید انتظار نداشته باشید که کودکتان بتوانداین کاررابکند. کودکی که در خانواده واژه های محترمانه میشنود به همان زبان سخن میگوید.. @zeinabion98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📢📢📢📢📢 مخطبای عزیز کانال ”اگر الگو زینب س است” اگه شماهم توخونه هاتون ازاین فسقلیا دارین میتونین ازشیرین کاریاشون عکس یافیلم باحجم کم بفرستین برامون تااونارو توکانالمون به اشتراک بذاریم.... منتظرعکس وفیلمای قشنگتون هستیم❤️❤️❤️ @zeinabion98
مادری چکیده بیانات مقام معظم رهبری 🌹🌹 @zeinabion98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از جهت تشر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•°🌱 دختری به امام رضا علیه السلام علیک یاابالحسن علی بن موسی الرضا