eitaa logo
شمیم خانواده
1.4هزار دنبال‌کننده
25هزار عکس
7.9هزار ویدیو
519 فایل
مرکز فرهنگی خانواده زنجان (یاوران حضرت زینب سلام الله علیها) ارتباط با مدیریت کانال و ارسال انتقادات و پیشنهادات و برای ارسال آثارخود و شرکت در مسابقات آی دی @Fadak_8
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به پاکی و حرمت اشک دخترکی که پس از چهار سال انتظار اینگونه در کنار استخوان های پدر آرام می گیرد ظهور حجتت را برسان #سید_مهدی_ثامنی_راد #اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🆔:@zeinabyavaran313
داستان: 🌸💞🌸💞🌸 💠قسمت چهل و هشتم: کیش و مات دست هاش شل و من رو ول کرد ... چرخیدم سمتش ... صورتش بهم ریخته بود ... - چرا اینطوری شدی؟ ... سریع به خودش اومد ... خندید و با همون شیطنت، پارچ و لیوان رو از دستم گرفت ... - ای بابا ... از کی تا حالا بزرگ تر واسه کوچیک تر شربت میاره ... شما بشین بانوی من، که من براتشربت بیارم خستگیت در بره ... از صبح تا حالا زحمت کشیدی ... رفت سمت گاز ... - راستی اگه کاری مونده بگو انجام بدم ... برنامه نهار چیه؟... بقیه اش با من ... دیگه صد در صد مطمئن شدم یه خبری هست ... هنوز نمی تونست مثل پدرش با زیرکی، موضوع حرف رو عوض کنه ... شایدم من خیلی پیر و دنیا دیده شده بودم ... - خیلی جای بدیه؟ ... - کجا؟ ... - سومین کشوری که بهت پیشنهاد بورسیه داده ... - نه ... شایدم ... نمی دونم ... دستش رو گرفتم و چرخوندمش سمت خودم ... - توی چشم های من نگاه کن و درست جوابم رو بده ... این جواب های بریده بریده جواب من نیست ... چشم هاش دو دو زد ... انگار منتظر یه تکان کوچیک بود که اشکش سرازیر بشه ... اصلا نمی فهمیدم چه خبره ... - زینب؟ ... چرا اینطوری شدی؟ ... من که ... پرید وسط حرفم ... دونه های درشت اشک از چشمش سرازیر شد ... - به اون آقای محترمی که اومده سراغت بگو ... همون حرفی که بار اول گفتم ... تا برنگردی من هیچ جا نمیرم ... نه سومیش، نه چهارمیش ... نه اولیش ... تا برنگردی من هیچ جا نمیرم ... اینو گفت و دستش رو از توی دستم کشید بیرون ... اون رفت توی اتاق ... من، کیش و مات ... وسط آشپزخونه ... ✍️ادامه دارد.... @zeinabyavaran313🌸💞🌸💞🌸💞🌸💞🌸💞
سالروز شهادت امام جعفر صادق علیه السلام را خدمت امام زمان(عج) و شما تسلیت عرض می نماییم 🆔:@zeinabyavaran313
امام_صادق_عليه‌السلام_و_داعیه_تشکیل_حکومت.mp3
3.68M
📡كليپ صوتی| امام صادق و داعیه تشکیل حکومت اسلامی 🏴رهبر انقلاب: امام صادق علیه‌الصلاةوالسلام، ماهیت مبارزه‌اش یک ماهیت سیاسی بود، کار فرهنگی او هم کار سیاسی بود. 🆔:@zeinabyavaran313
🌺حدیث🌺 🆔:@zeinabyavaran313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 ویژه 🔷 مداحی زیبا از حاج میثم مطیعی درباره شهادت امام صادق(علیه‌السلام) 🆔:@zeinabyavaran313
💠امام جعفرصادق(علیه السلام): 🔴لا یَنالُ شَفاعَتَنا مَنِ استَخَفَّ بِاالصَّلاة. 🔷به شفاعت ما(اهلبیت) نخواهد رسید کسی که نماز را سبک بشمارد‼️ 📚فروع کافی/ج۳ ص۲۷۰ 🆔:@zeinabyavaran313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹ببينيد| رهبرانقلاب: فرزندی تربیت کنید که پس از مرگ برایتان طلب مغفرت کند ▪️شرح حديثی از امام صادق(ع) 🆔:@zeinabyavaran313
🏴امام خامنه‌ای: 🔔این حدیث تنم را لرزاند! امام صادق علیه السلام فرمود: اگر یک نماز صبحت قضا شود، کل دنیا طلا شود و در راه خدا بدهی جبران نمیشود! 🆔:@zeinabyavaran313
🌺جمله‌سازی_عاشقانه❤️ 💠 زمانی که شریک زندگی‌تان مرتکب می‌شود، نباید آن را تبدیل به دعوا و کنید. 💠 گاه کلماتی که در این شرایط به زبان می‌آورید، تاثیری دارند. 💠 به عنوان مثال بگویید: _تو در هر شرایطی برایم عزیزی _اعصابتو خرد نکن _ بهت حق میدم _نبینم غصه بخوری 💠 معنای واقعی این جملات این است: «با وجود که مرتکب شده‌ای، من هنوز هم دارم» 💠 تفکّر برای ساختن این جملات زیبا و به‌کارگیری آنها به شما کمک می‌کند تا در مقابل منفی‌بافی و کینه‌ورزی کنید. 🆔:@zeinabyavaran313
داستان: 👇👇👇 🌸💞🌸💞🌸💞🌸💞🌸 💠قسمت چهل و نهم: خداحافظ زینب تازه می فهمیدم چرا علی گفت ... من تنها کسی هستم که می تونه زینب رو به رفتن راضی کنه ... اشک توی چشم هام حلقه زد ... پارچ رو برداشتم و گذاشتم توی یخچال ... دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم ... - بی انصاف ... خودت از پس دخترت برنیومدی ... من رو انداختی جلو؟ ... چطور راضیش کنم وقتی خودم دلم نمی خواد بره؟ ... برای اذان از اتاق اومد بیرون که وضو بگیره ... دنبالش راه افتادم سمت دستشویی ... پشت در ایستادم تا اومد بیرون... زل زدم توی چشم هاش ... با حالت ملتمسانه ای بهم نگاه کرد ... التماس می کرد حرفت رو نگو ... چشم هام رو بستم و یه نفس عمیق کشیدم ... - یادته 9 سالت بود تب کردی ... سرش رو انداخت پایین ... منتظر جوابش نشدم ... - پدرت چه شرطی گذاشت؟ ... هر چی من میگم، میگی چشم ... التماس چشم هاش بیشتر شد ... گریه اش گرفته بود ... - خوب پس نگو ... هیچی نگو ... حرفی نگو که عمل کردنش سخت باشه ... پرده اشک جلویدیدم رو گرفته بود ... - برو زینب جان ... حرف پدرت رو گوش کن ... علی گفت باید بری ... و صورتم رو چرخوندم ... قطرات اشک از چشمم فرو ریخت خب ... نمی خواستم زینب اشکم رو ببینه ... تمام مقدمات سفر رو مامور دانشگاه از طریق سفارت انجام داد ... براش یه خونه مبله گرفتن ... حتی گفتن اگر راضی نبودید بگید براتون عوضش می کنیم ... هزینه زندگی و رفت و آمدش رو هم دانشگاه تقبل کرده بود ... پای پرواز ... به زحمت جلوی خودم رو گرفتم ... نمی خواستم دلش بلرزه ... با بلند شدن پرواز، اشک های من بی وقفه سرازیر شد ... تمام چادر و مقنعه ام خیس شده بود ... بچه ها، حریف آرام کردن من نمی شدن ... ✍️ادامه دارد...🌸💞🌸💞🌸
hoghogh-hamsayeh.mojtahedi.mp3
2M
🌺آیت الله مجتهدی تهرانی (ره): ⚡️حقوق همسایه.... 🆔:@zeinabyavaran313