ترقّه بازی و ترقّیِ فرهنگی!
در این روزهای نگرانی، جلوههای شادمانه را نباید محدود کرد. شادی شب چهارشنبه و افروختن شعله هایی بیخطر را می گویم که اکنون نه آن خرافهای را در بر دارد و نه امسال سور و تجمعی درکنار آن شایسته است.
فرهنگ بدی نبود که مردم به روشن کردن آتشی دلخوش می شدند و به سوری مسرور.
البته من برای انفجار آفرینی یا همان ترقه بازی، نه تنها هیچ توجیهی نیافتهام بلکه این رفتارهای احساسی را بسیار ناشایست میدانم. غرش های آتشین و هیجان آور که برای بسیاری ازمردم وحشت و دلهره میآفریند و جالب آنکه ردپایی هم در فرهنگ کهن ایرانی و اخلاق انسانی و دینی ندارد.
امسال خوشبختانه گروههایی از جوانان باشعور تصمیم گرفتهاند برای همنوایی با دردمندان و مصیبتدیدگان هرگونه ترقهبازی را کنار گذارند و به نورافشانی با گوشیهای موبایل بسنده کنند و هزینه های غیرمتعارف را در مبارزه با بیماری کرونا به مصرف برسانند. پویشهایی از این دست، برای جامعه هم شادی می آورد و هم روحیه میبخشد و به نوبه خود، نمونهای است از "ترقیِ فرهنگی" در میان جوانان عزیز.۹۸/۱۲/۲۶
سید زینالعابدین صفوی
@zeinoddin43
عید از بَعید
امسال "عید دیدنی" های ما نه "دیدنی" که "شنیدنی"خواهد شد! وقتی درب مدرسهها و دانشگاهها را بستهایم و کلاسها مجازی شدهاند،ِ تکلیف "دید و بازدید" و "زیارت" بسی روشن است و "بُعد منزل نبود در سفر روحانی".
برای آنکه ناخواسته ناقل(بخوانید قاتل) نباشیم باید به نزدیکان، از راه دور سلام کنیم و به "زیارت از بعید" بسنده. تا "بگذرد این روزگار تلختر از زهر"
امسال، عیادتها و تسلیتهای حقیقی نیز همان است که مجازی انجام گیرد. چه کنیم که اکنون تنها دل ما است که میتواند نزد خادمان حوزه سلامت باشد و به بیماران و عزیزانی سربزند که عزیزان خود را با این شرایط غمبار ازدست دادهاند. درود قلبی ما نثارشان باد.
۹۸۱۲/۲۸
سید زینالعابدین صفوی
@zeinoddin43
رضا بابایی و دردِ "آگاهی"
رضا بابایی، نویسنده خوشقلم، پس از یک سال بیماری (سرطانمری)، چشم از جهان فرو بست و دیروز در زادگاهش قزوین نقاب خاک به رخسار کشید. فقدان آن دوست فرهیخته را به خانواده محترم و یارانش تسلیت میگویم. حالمدگرگوناست و رفاقت چهل سالهام با او نمیگذارد از کنار مرگ چنین مردی ساده و ساکت بگذرم.
رضا بابایی از همان نسلی بود که در فضای دهه شصت، گمشدههای معرفتی و عرفانی خود را در حوزههای علمیه میجستند و به مدارک دانشگاهی پشتپا میزدند و علوم اسلامی را در اولین اولویت انتخاب میکردند.آبان ۶۲ که برای ورود به حوزه مشهد گزینش میشدیم با رضا بابایی همزمان امتحان عمومی( شفاهی) دادیم. مصاحبه کننده از هوش و معلومات بابایی شگفت زده شد و او را بسیار قویتر از ما یافت، و به همین جهت او را رد کرد! بعدها که با آن ممتحن صمیمی شدم علت را جویا شدم. او در پاسخم گفت:" آن آقا زیادی با معلومات بود و چیزهایی میدانست که به گوش ما نخورده بود و من درست یا غلط بودن سخنانش را نمیدانستم در قبول کردنش احتیاط کردم"(!)
بابایی از آنجا به حوزه تهران و سپس به قم رفت و درس های سطح را زود تر از دیگران فراگرفت ولی ذهن کاوشگر و روح بلند پروازش، در قالبهای رایج حوزه نگنجید و از فقه و اصول، به دانشهای میان رشتهای گرایید و استادان گوناگونی را درک کرد و مقالات و کتابهای زیادی خواند. فعالیتش در مراکز پژوهشی قم و سردبیری برخی نشریات قرآنی و ادبی بر اضلاع دانش او افزود و در جوانی اساتید بزرگی دید و از آنان سخنان تازهای شنید و چکیده آنها را به رگهای قلم کشید و در جان جملهها و واژهها ریخت و آثار کاربردی و نظری زیبایی تولید کرد. در باره محتوای آثارش و سیر تحولات فکری او جدا گانه باید نوشت. در اینجا تنها از روش شناسی، تلاشها و رفتارهایش میگویم و این ادعا گزاف نیست که بگوییم او سَبکی ویژه در نویسندگی پایه گذاشت که در آینده منزلت شایسته خود را خواهد یافت. به خیلی از پژوهشگران"نگارش" آموخت. آثار زیادی را ویرایش کرد و دهها کتاب، مقاله و گفتگوی علمی و هزاران یادداشت را به بازار فرهنگ عرضه کرد و شاگردانی پرشمار و جاندار پرورش داد. سخنان تلخ را شیرین نوشت و گفتارهای پیچیده را ساده و روان ساخت و مهارتهایی گران، به دیگران ارزانی کرد. مثل بعضیها نبود که رفاه فرهنگی پیش گیرد و خطر نپذیرد و تنها از گذشتگان و فقط برای آیندگان بنویسد و بی مصداق سخن بگوید. او آموخت و آموخت و آموخت و کیسهای برای خود ندوخت و مالی چندان نیندوخت و نان را به نرخ روز نخورد. او مرد روز بود و آسیب های فکری ِ"امروز" را به زبانی امروزین بیان کرد. از خنثی نویسی دوری کرد و محافظه کاری را کنار گذاشت و شفافتر شد. از همین رو سختیها کشید و دردها چشید و مصداق این سخن مولوی شد:
"هر که او بيدارتر پر دردتر
هر که او آگاه تر رخ زردتر"
روحش آرام باد
۹۹/۱/۲۰
سید زینالعابدین صفوی
@zeinoddin43
"کُرونا" و "کُروز"
تشخیص ویروس "کرونا" از راه دور، و نیز تشخیص موشک "کروز" حتی از نزدیک، هردو موجب افتخار است. به افتخارات نیروهای مسلح افتخار خواهیم کرد و...
۹۹/۱/۲۹
سید زینالعابدینصفوی
@zeinoddin43
ریایِ سازمانی!
وقتی سخن از تظاهر و ریاکاری به میان می آید، معمولاً "ریای فردی" به ذهن ها خطور می کند.اما گونه ای دیگری از ریاکارای وجود دارد که برای یک تشکیلات و "سازمان" رخ می دهد به گونه ای که عده ای می خواهند عملکرد یک سازمان را بهتر از آن چه که هست، وانمود کنند. من از این پدیده با عنوانِ "ریایِ سازمانی" یاد می کنم. که گاهی در درون سازمان، وگاهی بیرون از ان خودنمایی می کند.
در حالت اول اعضای سازمان، همه خوبی های خود را وقف سازمان می کنند تا سازمان را کارآمد نشان دهند و محبوبش کنند.اعضای فعال با فداکاری و گمنامی، جبران کننده ضعف اعضای دیگر می شوند و بی آنکه سهم ویژه ای داشته باشند، مدال ها و امتیازات شخصی خود را به صورت مشاع خرج نام سازمان می کنند و تنها دغدغه آنها "سر بلندیِ سازمان" است و بس.
در حالت دوم اما ریای سازمانی از بیرون از سازمان اِعمال می شود. آنگاه که یک یا چندسازمان به نورچشمی و سوگلی تبدیل می شوند و تصمیم بر آن می شود که از آبروی یک "سازمان" به شدت مراقبت کنند. حتی اگر آنسازمان به اهداف اصلی خود پشت کرده و اکثریت اعضای آن وجاهت خود را از کف داده باشند. اما قرار است که فلان سازمان هیچگاه نباید آسیب ببیند و هر طوری شده، حتی به صورت غیر واقعی مورد تمجید قرار گیرد و آبروی افراد و کارنامه های مثبت سازمان های دیگر نیز به حساب آن سازمان خاص گذاشته شود!
در نقطه مقابل ریای سازمانی، "سرکوفتِ سازمانی" است که در حق سازمان های رقیب روا داشته می شود. یعنی قرار می شود که از آبروی سازمان رقیب نه تنها مراقبت نشود، بلکه خطای کوچکترین عضو آن به حساب "سازمان"گذاشته شود و بلکه خطاهای سازمان های دیگر نیز به پای آن رقیب نگون بخت نوشته شود!
به طور مثال می گویم، وقتی یک کشیش مرتکب گناه شود یک خطای "فردی" تلقی شود و از آن فرد با عنوان "کشیش نما" یاد کنند ولی خطای یک معلم به حساب کل مجموعه گذاشته شود. از طرفی، کارهای خوبِ یک کشیش، به نام سیستم کلیسا ثبت شود ولی خوبی های یک "معلم" در حساب "فرد" بماند.
ریای سازمانی، اختصاص به محافل مذهبی و سنتی ندارد بلکه در محافل روشنفکری نیز فراوان مشاهده می شود.مثلاًخطای همان کشیش به حساب دستگاه کلیسا و به یک یک کشیش ها و کاردینال ها تعمیم داده می شود ولی خطای یک روشنفکر از حصار "فردیت" بیرون نمی آید.
ریای صنفی قبیلگی، حزبی، حکومتی،انتخاباتی و... همه از انواع "ریای سازمانی" هستند.
سید زین العابدین صفوی
@zeinoddin43
تبریک
پرتاب موفقیت آمیز ماهواره نظامی ایران و قرار گرفتن آن در مدار زمین، خبری خوشحال کننده است. این توفیق فنی را به سپاه پاسداران تبریک میگوییم و از خدا میخواهیم که این نیروی مسلح را همواره در وظایف ذاتیاش یاوری کند.خوشبختانه این موفقیت علمی و فنی برعکسِ خبر رونمایی از دستگاه کرونایاب، از سوی مجامع علمی مرتبط، حتی از سوی مخالفان سیاسی سپاه مورد تایید و تشویق قرار گرفت و همه دوستان وطن را شاد کرد.
۹۹/۲/۶
سید زینالعابدینصفوی
@zeinoddin43
یک واعظ ما را بس!
ما سالها است با باران "اندرز" روبرو شدهایم. از در و دیوار شهر، نصیحت و توصیه میریزد. تعداد گویندهها از شنوندهها پیشی گرفته! اما گویی مردم نسبت به نصیحت مقاوم شدهاند و افزایش تبلیغ، چندان از بداخلاقیها نمیکاهد!
ماه رمضان امسال که مجالس و محافل برقرار نیست، فرصتی است تا متولیان فرهنگ، در کارآمدی تبلیغات دینی درنگ کنند.
امسال از بسیاری از مناسک جمعی خبری نیست اما ماه رمضان همچنان ماه خدا است مساجد باز نیستند ولی دست وپای شیطان بسته است.بسته بودن مسجد، مخصوصا برای واعظان خبر خوشی نیست. پساز ۱۴۰۰ سال برای اولین بار در ماه رمضان مسجدالحرام خالی است. مردم نمیتوانند به خانه خدا بروند ولی خدا بیش از هر سال به خانه مردم آمده است.
درب مساجد بسته است ولی درب سجده و توبه باز و بازتر شده است سفرههای افطاری گشوده نیست ولی دستهای احسان گشادهتر شدهاست. مجلسی برای ترحیم برپا نیست اما ترحم و عبرت بیشتر میشود.امسال مردم از فیوض واعظان محرومند ولی واعظی دیگر به تنهایی کار صد واعظ میکند.صدای پای عزراییل، از پشت دیوار خانه بهگوش میرسد و بدون بلندگو، بهترین اندرزها را به ما میرساند.آری، احتمال مرگ، برای اندرز ادمی بس است."کفی بالموت واعظاً"
۹۹/۲/۷
سید زینالعابدینصفوی
@zeinoddin43
فاصله گذاریِ "اشتباهی"(!)
از ترس ویروس کرونا ماسک پارچه ای را محکم بردهانش کشیده و بر هردو دستش دستکش پوشیده، و به اعتماد این دو، با خیالی راحت، هرجا سر می زند و دست میکشد. آنگاه با همان دستکش، پی در پی، ماسک را در صورتش جابجا میکند!
اعضای اجتماع، باید از هم فاصله بگیرند اعضای بدن چطور؟ ماسک و دستکش قرار است میان دست و دهان فاصله بگذارند ولی قرار نیست خود متحد شوند!
این است داستان تکراری ما. از این نقض غرضها فراوان داریم. زمانی راه پله های دانشگاه را زنانه مردانه کرده بودند ولی در راهروهای تنگ و خلوت از این محدودیت ها خبری نبود! فقط پلهها را چسبیده بودند!
۹۹/۲/۷
سید زینالعابدینصفوی
@zeinoddin43
ای معلم
هرسال که از عمرم میگذرد، من در پای تو کوچکتر میشوم و تو در چشم من بزرگ تر. هر سال، درسها و درد های تو را بهتر میفهمم.
می دانمکه زندهای. چه اگر نبودی، خبرش با تسلیتی کوچک(!) به گوشمان میرسید.افسوس به حال ما که فقط از "نبودن" ها باخبر میشویم!
آری
فقط میدانم که هستی!
کجا؟ نمیدانم.
چگونه؟ باز نمیدانم!
"نه پیش چشم منی و نه غایب از نظری"
به یادت هستم ای آموزگارم. از دور دستانت را غرق بوسه میکنم و در پایت میافتم و در هجر روی تو و در فراق آن سالهای بی تکرار، آه حسرت میکشم.
"اگر زکوی تو بویی به من رساند باد
به مژده جان جهان را به باد خواهم داد"
۹۹/۲/۱۱
سید زینالعابدین صفوی
@zeinoddin43
اگر مطهری زنده بود
بسیاری از مردم افکار شهید مطهری را تنها از پنجره آموزشها و تبلیغات رسمی شناختهاند و جز گفتارهای گزینشی صدا و سیمایی، چیزی از او نشنیدهاند و تفاوتهای فکری او را با بسیاری از روحانیان نمیدانند.
مطهری بسیار متفاوت میاندیشید و
معلوم نیست که اگر مطهری زنده بود چه رنگی میشد؟ او که میگفت کمونیستها باید در تدریس مکتب خود آزاد باشند، آیا این سخن را میتوانست اجرایی کند؟ یا اقتضاهای نظامداری وحکمرانی، اندیشه و رفتار او را دگرگون میکرد و سخنان لطیف روشنفکرانه و آزاداندیشانهاش را به بوته فراموشی میسپرد؟!
معلوم نیست شاید بر ان افکار آزادمنشانه پای میفشرد و بر سر حرفهای قبل از پیروزی می ایستاد و میکوشید تا جامعه را با نگاههای خود همسو کند ولی پس از مدتی از پیاده کردن آنها نا ناکام و نا امید میشد و از سیاست کناره میگرفت.
شاید هم می توانست افکارش را حاکم ودیدگاههایش را به گفتمان غالب تبدیل کند. من این احتمال را ضعیف میدانم ولی به قول معروف "اگر میشد، چه می شد؟!" در این صورت هیچ بعید نبود که گروهی دیگر دست به ترور مطهری بزنند! یعنی به جای گروه چپگرای فرقان، مذهبیهای ظاهرگرا او را با نوک مگسک تفنگ نشانه بگیرند!
اگر کسی این احتمال را بعید بداند، کافی است به نوشتارهای شهید مطهری در کتاب "پیرامون انقلاب اسلامی"،"تحریفات عاشورا"، "پاسخ به سوالات پیرامون مساله حجاب" , " مشکل اساسی سازمان روحانیت" و نیز به یادداشت های وی در باره شیعه و حوزههای علمیه" نظری بیفکند و آنها را، با گفتارهای مذهبی امروز مقایسه کند.
۹۹/۲/۱۲
سید زینالعابدینصفوی
@zeinoddin43
حقیقت کیلویی چند؟
ادبیات قهقرایی مبلغان به کنار، که از گفتارهای دقیق مرحوم حسینعلی راشد و شهیدمطهری به کجاها رسیده است؟! اما محتوای تبلیع دینی را ببینید که چه سان دچار "کمبودِحقیقت" شده و از این بیماری رنجی هم نمیببیند! آنچنان از وزن حقیقت کاستهاند و بر قیمت عقیدت افزودهاند که برای"حق" ارزشی ذاتی نمانده و تنها آن سخنی ارزش یافته که به"جذب" هوادار کمک کند و بس!
داستان سازی های مقدس - که پیشتر به آن پرداختهام- ریشه در همین دیدگاه دارد. حتی پاره ای از اعتراضها که اخیراً به قصهسازی یک مداح شد، ارزش حقیقت جویانهای نداشتند و بیش از آنکه به جعل و کذب و تحریف بتازند، تنها به "وهن" حساسیت نشان دادند.در برابر دروغهای غالیانه که بزرگان ما را بزرگتر کند بیتفاوتند اما به دروغی حساسند که آن بزرگان را کوچک کند.
این آسیب را در جامعه مداحان نباید جستجو کرد.
بلکه ردپای ان را باید در قرائتی خاص گرفت که "عقیدت" را با ارزش تر از "حقیقت" میشمارد و حقیقت را تنها آنگاه قبول دارد که به سود عقیده او باشد. در این نگاه، حقایق وزن مستقلی ندارند به این بستگی دارند که چقدر عقاید ما را تقویت کنند! در چنین قرائتی عملاً هرچیزی، از جمله دروغپردازی برای تبلیغ عقاید توجیه و تئوریزه میشود و دروغ های مقدس به آسانی میتوانند لباسی مقدس تر از ِحقیقت بپوشند.
تا زمانی که در پله هایی بالاتر چنین قرائتی هست و تبلیغ "هویت" مهمتر از کشف "حقیقت" است، چگونه می توان به جمله های یک "پا منبری" حمله کرد که این حکایت را از کجا آورده ای؟
من پیش از این در باره دیوار کوتاه مداحان نوشتم که اگر یک مداح داستان میسازد همه او را به توپ میبندند ولی با پلههای بالاتر کاری ندارند. یک مداح هر روز خوابگزاران و خیال پردازانی بزرگتر را میبیند که با گریههای ساختگی نانشان در روغن است و بازارشان در رونق. و طبیعی است که بعضی مداحان شیوه آنان را برای خود بهترین رخصت وچراغ سبز بیابند.
برخی منتقدان چرا برخی از کتابهای روایی را نمیبینند که باهمه مجعولات و اسرائیلیاتش همچنان چاپ و تبلیغ می شوند. وقتی جعلحکایت به قصد تبلیغ دین در جایگاه هایی بالاتر روا باشد و نشر اسرائیلیات و گزافه گویی در کرامات و مناقب فضایل اعمال و اوقات و اشیا و گیاهان و میوهها! هیچ هزینهای نداشته باشد و برخی از روحانیان رسمی، معجزه بتراشند چه ایرادی به یک مداح تلویزیونی میتوان گرفت؟ مداح صحنه،یک بلندگویی بیش نیست که شیوه و اهداف سیاستگزاران پشت صحنه را صدا میزند.
۹۹/۲/۱۴
سید زینالعابدینصفوی
@zeinoddin43
طینت علی(ع)
شیعیان به مولی علی(ع) چه نگاهی دارند؟ او را نوری آسمانی و یا اسوه ای زمینی میبینند؟ و یا هردو جایگاه را به یکدیگر پیوند میدهند؟
گروهی شخصیت علی(ع) را بسی والاتر از یک الگوی زمینی میشمارد. گروهی دیگر اما حکمت امامت را در "اُسوه بودن" در زمین میجوید و علی(ع) برای "زندگی زمینی" خود سرمشق میخواهد و نمیتواند یک نور سراسر افلاکی را الگوی بشر معرفی کند. این اختلاف، عمیق تر از سطح شاعران و هیاتها و برخی گویندگان مذهبی است. ریشه این مجادلات را باید در دانش "کلام" و"فقه الحدیث" و با بررسی روایات انبوهی دنبال کرد که خوبیها و بدیهای آدمیان را به سرشت ذاتی آنها و به زمانی قبل از خلقتشان برمیگرداند. این روایات،علی (ع) و همه چهارده معصوم(ع)، مخلوقاتی ویژهاند که از آب و گِلی مخصوص سرشته و پیش از خلقت آدم وجود داشتهاند. همان نور نخستیناند که "طین" و خمیر مایه آنها از دیگر انسانها متمایز و ممتاز است. بسیاری از اهل حدیث و اهل عرفان و تصوف، منطوق این روایات را پذیرفتهاند. در این باور، علی(ع) ازجنس و جوهری دیگر است و عملاً فضیلتهای اکتسابیاش، حذف و یا در قالب نمایش های اموزشی تفسیر میشود.
ولی گروهی دیگر از عالمان شیعه، به مجموعه "روایات طینت" به آسانی تن نمیدهند و اگر آن روایات را یکپارچه مجعول غالیان ندانند، دستکم، متشابه و نمادین قلمدادشان میکنند زیرا معانی آنها را جبرگرایانه و برخلاف عدلالهی، و مخالف آیات فلاح، توبه، معاد مییابند و حتی آیات میثاق و "عهد الست" و"عالم ذر" را نیز اینگونهمیبینند و به معنای عهد فطرت و یا علم پیشین خدا دانسته اند. از ان رو که قرآن سعادت و نجات انسان را تنها به ایمان و عمل صالح او در این دنیا وابسته کرده و خلقت و فطرت همگان را یکسان اعلام میکند.
نگاه سومی هم تلاش کرده تا دو نگاه قبل را با یکدیگر آشتی دهد و وجود علی(ع) را همچون پرتوی دارای مراتب و جنبههای عرشی- فرشی معرفی کند تا هم جایگاه ملکوتی و افلاکی آن حضرت را حفظ کند و هم جنبه زمینی و فضایل کسبی او را به رسمیت بشناسد آما اختلاف بر سر مبانی این گروه نیز که همچنان "روایات طینت" است،حل نشده و در لایه های زیرین معرفتی شیعه ریشه دوانده است.
۹۹/۲/۲۵
سید زینالعابدینصفوی
@zeinoddin43