🔴 برای خواندن اولین داستان بلند بنام ↘️
رمان ( #پــــناه ) کلیک کنید 👇👇🔴
https://eitaa.com/zekrabab125/13374
.
🔴 برای خواندن دومین داستان بلند بنام ↘️
رمان ( #سجده_عشق ) کلیک کنید👇👇🔴
https://eitaa.com/zekrabab125/15243
https://eitaa.com/zekrabab125/16964
#سیوچهارمین کتاب pdf و نرمافزار 👆 پالار 👆
🔴🔴🔴🔴🔴🔴
https://eitaa.com/zekrabab125/16972
سوپرایز 👈 دانلود کتابهای رایکان👆
.
https://eitaa.com/zekrabab125/16925
داستان کوتا قسمت 291 تا 300 👆
#بالباقیاتوالصالحات. 4
https://eitaa.com/charkhfalak110/20676
ختم اذکر امروز👆 تهلیل 👇
📚 این کانال به دنبال طلایی کردن زندگی شما براساس قرآن و عترت، می باشد
✍آرشیوقرانومفاتیحالجنان👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2579628042C1d6e2ab9ee
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺
✨☀️بسْمِﺍﻟﻠَّﻪِﺍﻟﺮَّﺣْﻤَﻦِﺍﻟﺮَّﺣِﻴﻢ☀️✨
🍃 الهی به امید تو 🍃
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج 💖
🔰 #کاملترین_دعا 🔰 °•.¸¸.•🌺
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
@zekrabab125 داستان و رمان،آموزنده
@charkhfalak500 آرشیوقرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 #داستانــهای_کوتاه_آموزنده 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘
#بچهداستان 301
مفضل بن بشیر میگوید:
«همراه قافلهای به سفر حج میرفتیم
در راه به قبیلهای از اعراب چادرنشین رسیدیم. ضمن بحث و گفت و گو درباره آن قبیله، شخصی گفت:
«در این قبیله، زنی است که در زیبایی و جمال، نظیر ندارد و در معالجه و درمان مارگزیدگی، مهارتی عجیب دارد»
ما به فکر افتادیم که آن زن را از نزدیک ببینیم و برای دیدن آن زن زیبا، بهانهای جز معالجه مارگزیدگی، وجود نداشت.
جوانی از همراهان ما که از شنیدن اوصاف آن زن، فریفته جمال وی شده بود، تکّه چوبی از روی زمین برداشت و پای خود را با چوب به اندازهای خراشید که خون آلود شد.
سپس به عنوان درمان زخم مار، به خانهی آن زن رفتیم و او را از زیبایی، مانند خورشید، درخشان دیدیم!
آن جوان، خراش پای خود را نشان داد و گفت: «این اثر نیش ماری است که ساعتی پیش مرا گزیده است و اکنون میخواهم که آن را مداوا کنی.»
زن زیباروی، نگاهی به خراش پای جوان انداخت و پس از معاینه گفت:
«این زخم مار نیست، ولی از چیزی که به ادرار مار آلوده بوده خراش برداشته و این آلودگی بدن را مسموم کرده و علاج پذیر نیست
و من این طور تشخیص میدهم که تا چند ساعت دیگر خواهی مُرد»
جوان هوسران که از دیدن طبیب ماه روی، خود را باخته و همه چیز را فراموش کرده بود، ناگهان به خود آمد و تازه متوجه شد که در راه یک فکر شیطانی، چگونه جان خویش را در معرض خطر مرگ قرار داده است
اما دیگر کار از کار گذشته بود
سرانجام وقتی خورشید به میان آسمان رسید، جوان بوالهوس بر اثر مسمومیّتی که از ناحیهی آن چوب آلوده، پیدا کرده بود دیده از جهان فروبست و قربانی نگاه هوس آلود خود شد.
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج 💖
🔰 #کاملترین_دعا 🔰 °•.¸¸.•🌺
📚 این کانال به دنبال طلایی کردن زندگی شما براساس قرآن و عترت، می باشد
✍داستان و رمان مذهبی ،آموزنده👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3917348874Ce0b1d80042
✍آرشیوقرانومفاتیحالجنان👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2579628042C1d6e2ab9ee
✍ مــطــالب صــلواتی👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/365035524Cae91b421db
🔴کپی با ذکر صلوات🔴
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 #داستانــهای_کوتاه_آموزنده 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘
#بچهداستان 302
در نیمههای سال تحصیلی معلّم کلاس به مدّت یک ماه به دلیل مشکلاتش کلاس را ترک کرد و معلّمی جدید موقّتاً به جای او آمد.
پس شروع به تدریس نمود و بعد، از چند دانش آموز شروع به پرسش در مورد درس کرد.
وقتی نوبت به یکی از دانش آموزان رسید و پاسخی اشتباه داد بقیه دانش آموزان شروع به خندیدن کردند و او را مسخره میکردند.
معلّم متوجّه شد که این دانش آموز از ضریب هوشی و اعتماد به نفسی پایین برخوردار است و همواره توسّط همکلاسیهایش مورد تمسخر قرار میگیرد.
زنگ آخر فرا رسید و وقتی دانش آموزان از کلاس خارج شدند،
معلّم آن دانش آموز را فرا خواند و به او برگهای داد که بیتی شعر روی آن نوشته شده بود و از او خواست همان طور که نام خود را حفظ کرده آن بیت شعر را حفظ کند و با هیچکس در مورد این موضوع صحبت نکند.
در روز دوم معلّم همان بیت شعر را روی تخته نوشت و به سرعت آن بیت شعر را پاک کرد
و از بچهها خواست هر کس در آن زمان کوتاه توانسته شعر را حفظ کند دستش را بالا ببرد.
هیچ کدام از دانش آموزان نتوانسته بود حفظ کند.
تنها کسی که دست خود را بالا برد و شعر را خواند همان دانش آموز دیروزی بود که مورد تمسخر بچهها بود.
بچهها از اینکه او توانسته در این فرصت کوتاه شعر را حفظ کند مات و مبهوت شدند.
معلّم خواست برای او کف بزنند و تشویقش کنند.
در طول این یک ماه معلّم جدید هر روز همین کار را تکرار میکرد و از بچهها میخواست تشویقش کنند و او را مورد لطف و محبّت قرار میداد.
کم کم نگاه همکلاسیها نسبت به آن دانش آموز تغییر کرد.
دیگر کسی او را مسخره نمیکرد.
آن دانش آموز خود نیز دارای اعتماد به نفس شد و احساس کرد دیگر آن شخصی که همواره معلّم سابقش "خنگ " مینامید نیست.
به خاطر اعتماد به نفسی که آن معلّم دلسوز به او داد، دانش آموز تمام تلاش خود را میکرد که همواره آن احساس خوبِ برتر بودن و باهوش بودن و ارزشمند بودن در نظر دیگران را حفظ کند.
دیگر نمیخواست مانند گذشته موجودی بی اهمیت باشد.
آن سال با معدّلی خوب قبول شد.
به کلاسهای بالاتر رفت.
در کنکور شرکت کرد و وارد دانشگاه شد.
مدرک دکترای فوق تخصص پزشکی خود را گرفت و هم اکنون پدر پیوند کلیه جهان است.
بله او کسی نیست جز #دکتر_ملک_حسینی
این قصه را دکتر ملک حسینی در کتاب زندگانی خود و برای قدردانی از آن معلّم که با یک حرکت هوشمندانه مسیر زندگی او را عوض نمود،
در صفحه اینستاگرامش نوشته و برای معلّم خود آرزوی موفقیت نموده
انسانها دو نوعند:
نوع اوّل کلید خیر هستند.
دستت را میگیرند و به تو در بهتر شدنت کمک میکنند.
به تو احساس ارزشمند بودن میدهند
نوع دوم انسانهایی هستند که با دیدن اوّلین شکستِ شخص،
حس بی ارزشی و بدشانس بودن را به او منتقل میکنند.
این دانش آموز قربانی نوع دوم از این انسانها بود که بخت با او یار بود و خداوند شخصی سر راهش قرار داد که یک عمر موفقیت را به او هدیه داد
✍ای پدر و ای مادر و ای معلّم
شما از کدام نوع هستی؟!
آیا با یک یا چند بار شکست فرزند یا دانش آموزت به او حس حقارت میدهی.؟
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج 💖
🔰 #کاملترین_دعا 🔰 °•.¸¸.•🌺
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
@zekrabab125 داستان و رمان،آموزنده
@charkhfalak500 آرشیوقرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی