eitaa logo
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
850 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
634 ویدیو
581 فایل
خوشامدید ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ @zekrabab125 داستان و رمان @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ ╭━⊰⊱━╮╭━⊰⊱━━╮ من ثروتمندم💰💰💰 @charkhfalak110💰💰 ╰━⊰⊱━╯╰━━⊰⊱━╯ اینجا میلیونر شوید🖕 ❣ با مدیریت #ذکراباد @e_trust_Be_win ایدی مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 4 https://eitaa.com/charkhfalak110/20676 ختم اذکر امروز👆 تهلیل 👇 📚 این کانال به دنبال طلایی کردن زندگی شما براساس قرآن و عترت، می باشد ✍آرشیوقران‌ومفاتیح‌الجنان👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2579628042C1d6e2ab9ee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺 ✨☀️بسْمِﺍﻟﻠَّﻪِﺍﻟﺮَّﺣْﻤَﻦِﺍﻟﺮَّﺣِﻴﻢ☀️✨ 🍃 الهی به امید تو 🍃 .•°°•.💞.•°°•. 💛 💚 `•.¸ ༄༅ 💖 🔰 🔰 °•.¸¸.•🌺 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚 @zekrabab125 داستان و رمان،آموزنده @charkhfalak500 آرشیوقران‌ومفاتیح‌ @charkhfalak110 مطالب صلواتی
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘 301 مفضل بن بشیر می‌گوید: «همراه قافله‌ای به سفر حج می‌رفتیم در راه به قبیله‌ای از اعراب چادرنشین رسیدیم. ضمن بحث و گفت و گو درباره آن قبیله، شخصی گفت: «در این قبیله، زنی است که در زیبایی و جمال، نظیر ندارد و  در معالجه و درمان مارگزیدگی، مهارتی عجیب دارد» ما به فکر افتادیم که آن زن را از نزدیک ببینیم و برای دیدن آن زن زیبا، بهانه‌ای جز معالجه مارگزیدگی، وجود نداشت. جوانی از همراهان ما که از شنیدن اوصاف آن زن، فریفته جمال وی شده بود، تکّه چوبی از روی زمین برداشت و پای خود را با چوب به اندازه‌ای خراشید که خون آلود شد. سپس به عنوان درمان زخم مار، به خانه‌ی آن زن رفتیم و او را از زیبایی، مانند خورشید، درخشان دیدیم! آن جوان، خراش پای خود را نشان داد و گفت: «این اثر نیش ماری است که ساعتی پیش مرا گزیده است و اکنون می‌خواهم که آن را مداوا کنی.» زن زیباروی، نگاهی به خراش پای جوان انداخت و پس از معاینه گفت: «این زخم مار نیست، ولی از چیزی که به ادرار مار آلوده بوده خراش برداشته و این آلودگی بدن را مسموم کرده و علاج پذیر نیست و من این طور تشخیص می‌دهم که تا چند ساعت دیگر خواهی مُرد» جوان هوسران که از دیدن طبیب ماه روی، خود را باخته و همه چیز را فراموش کرده بود، ناگهان به خود آمد و تازه متوجه شد که در راه یک فکر شیطانی، چگونه جان خویش را در معرض خطر مرگ قرار داده است اما دیگر کار از کار گذشته بود سرانجام وقتی خورشید به میان آسمان رسید، جوان بوالهوس بر اثر مسمومیّتی که از ناحیه‌ی آن چوب آلوده، پیدا کرده بود دیده از جهان فروبست و قربانی نگاه هوس آلود خود شد. .•°°•.💞.•°°•. 💛 💚 `•.¸ ༄༅ 💖 🔰 🔰 °•.¸¸.•🌺 📚 این کانال به دنبال طلایی کردن زندگی شما براساس قرآن و عترت، می باشد ✍داستان و رمان مذهبی ،آموزنده👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3917348874Ce0b1d80042 ✍آرشیوقران‌ومفاتیح‌الجنان👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2579628042C1d6e2ab9ee ✍ مــطــالب صــلواتی👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/365035524Cae91b421db 🔴کپی با ذکر صلوات🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘 302 در نیمه‌های سال تحصیلی معلّم کلاس به مدّت یک ماه به دلیل مشکلاتش کلاس را ترک کرد و معلّمی جدید موقّتاً به جای او آمد. پس شروع به تدریس نمود و بعد، از چند دانش آموز شروع به پرسش در مورد درس کرد. وقتی نوبت به یکی از دانش آموزان رسید و پاسخی اشتباه داد بقیه دانش آموزان شروع به خندیدن کردند و او را مسخره می‌کردند. معلّم متوجّه شد که این دانش آموز از ضریب هوشی و اعتماد به نفسی پایین برخوردار است و همواره توسّط همکلاسی‌هایش مورد تمسخر قرار می‌گیرد. زنگ آخر فرا رسید و وقتی دانش آموزان از کلاس خارج شدند، معلّم آن دانش آموز را فرا خواند و به او برگه‌ای داد که بیتی شعر روی آن نوشته شده بود و از او خواست همان طور که نام خود را حفظ کرده آن بیت شعر را حفظ کند و با هیچکس در مورد این موضوع صحبت نکند. در روز دوم معلّم همان بیت شعر را روی تخته نوشت و به سرعت آن بیت شعر را پاک کرد و از بچه‌ها خواست هر کس در آن زمان کوتاه توانسته شعر را حفظ کند دستش را بالا ببرد. هیچ کدام از دانش آموزان نتوانسته بود حفظ کند. تنها کسی که دست خود را بالا برد و شعر را خواند همان دانش آموز دیروزی بود که مورد تمسخر بچه‌ها بود. بچه‌ها از اینکه او توانسته در این فرصت کوتاه شعر را حفظ کند مات و مبهوت شدند. معلّم خواست برای او کف بزنند و تشویقش کنند. در طول این یک ماه معلّم جدید هر روز همین کار را تکرار می‌کرد و از بچه‌ها می‌خواست تشویقش کنند و او را مورد لطف و محبّت قرار می‌داد. کم کم نگاه همکلاسی‌ها نسبت به آن دانش آموز تغییر کرد. دیگر کسی او را مسخره نمی‌کرد. آن دانش آموز خود نیز دارای اعتماد به نفس شد و احساس کرد دیگر آن شخصی که همواره معلّم سابقش "خنگ " می‌نامید نیست. به خاطر اعتماد به نفسی که آن معلّم دلسوز به او داد، دانش آموز تمام تلاش خود را می‌کرد که همواره آن احساس خوبِ برتر بودن و باهوش بودن و ارزشمند بودن در نظر دیگران را حفظ کند. دیگر نمی‌خواست مانند گذشته موجودی بی اهمیت باشد. آن سال با معدّلی خوب قبول شد. به کلاسهای بالاتر رفت. در کنکور شرکت کرد و وارد دانشگاه شد. مدرک دکترای فوق تخصص پزشکی خود را گرفت و هم اکنون پدر پیوند کلیه جهان است. بله او کسی نیست جز این قصه را دکتر ملک حسینی در کتاب زندگانی خود و برای قدردانی از آن معلّم که با یک حرکت هوشمندانه مسیر زندگی او را عوض نمود، در صفحه اینستاگرامش نوشته و برای معلّم خود آرزوی موفقیت نموده انسان‌ها دو نوعند: نوع اوّل کلید خیر هستند. دستت را می‌گیرند و به تو در بهتر شدنت کمک می‌کنند. به تو احساس ارزشمند بودن می‌دهند نوع دوم انسان‌هایی هستند که با دیدن اوّلین شکستِ شخص، حس بی ارزشی و بدشانس بودن را به او منتقل می‌کنند. این دانش آموز قربانی نوع دوم از این انسان‌ها بود که بخت با او یار بود و خداوند شخصی سر راهش قرار داد که یک عمر موفقیت را به او هدیه داد ✍ای پدر و ای مادر و ای معلّم شما از کدام نوع هستی؟! آیا با یک یا چند بار شکست فرزند یا دانش آموزت به او حس حقارت میدهی.؟ .•°°•.💞.•°°•. 💛 💚 `•.¸ ༄༅ 💖 🔰 🔰 °•.¸¸.•🌺 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚 @zekrabab125 داستان و رمان،آموزنده @charkhfalak500 آرشیوقران‌ومفاتیح‌ @charkhfalak110 مطالب صلواتی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘 303 💞🌹💐 🌼💜🍀💞❣💐 🌼💜 قوم عاد مردمی نیرومند و توانا بودند به طوری که با دست خویش سنگ کوهها را میشکافتند و در سرزمین احقاف ، در منطقه حضرالموت ، بین یمن و عمان سکونت داشتند و با تلاش فراوان به زندگی خود رونق فراوان داده بودند از ماجرای طوفان نوح قرنها گذشته بود و بمرور زمان آئین نوح فراموش شده و بتکده ها رونق بسیار یافته بودند . نوح در آخرین لحظات حیات ، به پیروان خود خبر داده بود که بعد از من طاغوتهائی پیدا خواهد شد که سبب گمراهی و انحراف مردم را فراهم خواهند ساخت ولی خداوند یکی از فرزند زادگان مرا که نامش هود است و مردی باوقار و بزرگوار و ظاهر و باطنش شبیه من است ، به رسالت مبعوث میفرماید تا به هدایت مردم بپردازد . ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ 🌸💖 قوم که به بتها دل بسته و به پرستش آنها انس گرفته بودند ، هود ع را سفیه و دروغگو خواندند و گفتند ما معتقدیم که بعضی از خدایان ما به تو غضب کرده اند و تو را گرفتار یک نوع بیماری روانی ساخته اند که این سخنان را بر زبان می رانی و ادعای پیامبری می کنی . ای هود : اگر خدا میخواست پیامبری بسوی ما بفرستد ، فرشته ای میفرستاد تا پیام او را بما برساند و ما هرگز دعوت ترا قبول نخواهیم کرد . تو هم آن عذابی که همواره ما را از آن میترسانی بیاور که ما را از عذاب خدای تو ترسی نیست .🍁❣ ~~~~~~~~~~~~~~~~~~ . ✨🍃 سرسختی و عناد قوم از حد گذشت و حجت بر آنها تمام شد . اراده خداوند به هلاک آنها تعلق گرفت . خشکسالی بر آنها حاکم گردید و آنان همه روزه در انتظار نزول باران بسر میبردند و چشم به ابرها میدوختند ولی از باران خبری نبود . یکی از روزها قطعه ابر سیاهی از دور نمایان گردید . قوم هود از خوشحالی فریاد کشیدند و با یکدیگر گفتند : سختی ها تمام شد و ابرها آمدند اینک باران خواهد بارید .هود گفت : نه اشتباه میکنید . این ابر ، ابر رحمت نیست . بارانی در خود ندارد . این همان عذابی است که شما تقاضای آنرا داشتید .✨🍃 ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ ✨🍃 بادی سرد و شدید وزیدن گرفت و طوفانی برپا شد . شنها و ریگها را بر سر و صورت قوم پاشید . مردم به درون خانه های محکمی که ساخته بودند ، پناه بردند ولی باد ، شدیدتر از آن بود که می پنداشتند . درختها را از ریشه در میآورد . افراد را از جا میکند و به هوا میبرد و بر زمین میکوبید . ساختمانها را ویران و همه چیز را در هم میکوبید . در آن احوال ، هود و مؤ منان در شکاف کوهی بسر میبردند . از طوفان و گردباد در آنجا خبری نبود . نسیمی آرام می وزید و آنان سرنوشت قوم را تماشا می کردند . بعد از آن مدت ، طوفان آرام شد و اوضاع به حال عادی بازگشت و . از آن مردم جز قطعات استخوانها و خانه های خالیشان چیزی بجا نمانده بود . ازفردا داستان قرآنی دیگری خدمت شما عزیزان ارائه خواهیم داد💝 با ما همراه باشید🌷 ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ سوره هود آیه 57 تا 60 دوره کامل قصه های قرآن.نوشته محمد صحفی .•°°•.💞.•°°•. 💛 💚 `•.¸ ༄༅ 💖 🔰 🔰 °•.¸¸.•🌺 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚 @zekrabab125 داستان و رمان،آموزنده @charkhfalak500 آرشیوقران‌ومفاتیح‌ @charkhfalak110 مطالب صلواتی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا