😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 #داستانــهای_کوتاه_آموزنده 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘
#بچهداستان 321
✍🏻ابوذر در خیمه خود در بیابان بود . ڪه مهمانانی ناشناس و خسته از گرما وارد شده و به او پناه آوردند.
✍🏻ابوذر به یڪی از آنها گفت: برو و شتری نیڪ برای ذبح بیاور ڪه مهمان حبیب خداست.
مرد مهمان بیرون رفته، دید ، ابوذر بیش از 4 شتر ندارد. دلش سوخت و شتر لاغری را آورد.
✍🏻ابوذر شتر را دید و گفت: چرا شتر لاغر را آوردی ؟ مهمان گفت: بقیه را گذاشتم برای روزی ڪه به آن احتیاج داری. ابوذر تبسمی ڪرد و گفت: بالاترین نیازم روزی است ڪه در قبر مرا گذاشته اند و به عمل خیر محتاجم. و چه عمل خیری بالاتر از این ڪه مهمان و دوست خدا را شاد ڪنم. برخیز و چاق ترین شتر را بیاور.
🌺
﷽🌺﷽
🌺﷽🌺﷽🌺﷽
﷽🌺﷽🌺﷽🌺﷽🌺﷽
🌺﷽🌺﷽🌺﷽🌺﷽🌺﷽🌺﷽
📚 این کانال به دنبال طلایی کردن زندگی شما براساس قرآن و عترت، می باشد
✍داستان و رمان مذهبی ،آموزنده👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3917348874Ce0b1d80042
✍آرشیوقرانومفاتیحالجنان👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2579628042C1d6e2ab9ee
✍ مــطــالب صــلواتی👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/365035524Cae91b421db
🔴کپی با ذکر صلوات🔴
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 #داستانــهای_کوتاه_آموزنده 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘
#بچهداستان 322
🔹به عبدالله بگو نماز صبحش قضا نشه...
🔸بعد از شهادت محمود بود یک روز به علت کار در زمین روستا ، خسته و مانده برگشتم خانه که استراحت کنم. از قضا مهمان آمده بود و نتوانستم زود بخوابم. دیگر تا بخوابم دیروقت شد و باعث شد، نماز صبحم قضا شود
🔸بیدار که شدم، نمازم را خواندم و دوباره رفتم روستا مشغول کار در زمین بودم که عباس از رفقای مشترک من و #محمود که در عملیات جعفرطیار در خانطومان با ما بود، با من تماس گرفت
🔸بعد از احوال پرسی گفت:حاجی! راستش موضوعی هست که روی گفتنش را به شما ندارم! از او خواستم راحت باشد و مطلبش را بگوید. گفت:دیشب خواب محمود را دیدم. به من گفت: «به عبدالله بگو هیچ وقت نگذارد نماز صبحش قضا شود!»
🔸با شنیدن حرف های عباس پاهایم سست شد و روی پاهایم نشستم. دو ساعت همانجا نشسته بودم. دیگر نتوانستم به کارهایم ادامه دهم. برایم یقین شده بود که محمود زنده است و کنار ما بر کارها و اعمالم ناظر است...
📚 #کتاب #شهید_عزیز "مجموعه خاطرات شهید #محمود_رادمهر " به روایت صالحی جانشین وقت
لشکر25کربلا
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج 💖
🔰 #کاملترین_دعا 🔰 °•.¸¸.•🌺
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
@zekrabab125 داستان و رمان،آموزنده
@charkhfalak500 آرشیوقرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 #داستانــهای_کوتاه_آموزنده 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘
#بچهداستان 323
در داستانهای اسلامی، واقعه عجیبی است که باید روی آن تامل کرد!
شخصی می گوید حمید بن قحطبه –که از نزدیکان هارون الرشید بود- را دیدم که در ماه رمضان غذا می خورد! با خود فکر کردم شاید به علت بیماری از روزه گرفتن معذور است ولی وقتی به من هم غذا تعارف کرد؛ تعجب کردم!
گفتم: شاید شما به علت بیماری روزه نمی گیرید اما من سالم هستم!
گریه بسیاری کرد و گفت:
نه! بیمار نیستم ولی روزه داری دیگر برایم فایده ندارد!
علتش را سوال کردم؛ گفت:
یک بار که هارون الرشید در طوس بود مرا به حضور طلبید. به دیدارش رفتم و دیدم شمشیر کشیده است! هارون از من پرسید: چگونه از من اطاعت می کنی؟!
گفتم: تا پای جانم و مالم از شما اطاعت می کنم!
هارون سرش را به زیر انداخت و گفت: به خانه برگرد!
به خانه برگشتم و مدت زمان بسیار کوتاهی گذشت که دوباره مرا فراخواند و دوباره پرسید:
چگونه از من اطاعت می کنی؟!
گفتم: تا پای جانم و مالم و اهل و اولادم از شما اطاعت می کنم!
تبسمی کرد و دوباره اجازه داد به خانه برگردم.
مجددا زمان کوتاهی نگذشته بود که برای بار سوم مرا به حضور طلبید ومثل دفعات قبل پرسید:
چگونه از من اطاعت می کنی؟!
گفتم : تا پای جانم و مالم و اولادم و دینم!
وقتی این حرف را شنید خنده ای به نشانه رضایت کرد و شمشیری را که در دستش بود به من داد و گفت: اکنون بدنبال این غلام برو و هر کاری که به تو گفت؛ انجام بده!
غلام مرا به منزلی برد که در وسط آن چاهی بود و اطراف آن سه حجره بود.غلام یکی از حجره ها را باز کرد و دیدم که بیست تن از سادات را آنجا زندانی کرده اند. غلام یکی از آنها را به وسط حیاط آورد و به من گفت: به فرمان امیر المومنین(هارون) گردنش را بزن!
گردن آن سید را زدم و غلام جنازه اش را در چاه انداخت!
همینطور تمام سادات را آورد ومن گردن زدم و او به چاه انداخت! و بعد به سراغ حجره دوم رفت و دوباره ساداتی را دیدم که زندانی شده اند و من گردن زدم و او به چاه افکند!
و برای بار سوم این واقعه وحشتناک برای حجره سوم تکرار شد!
آخرین نفری که گردن زدم پیرمردی بود که موهای سرش ریخته بود و به من گفت:
دستت بریده باد! در روز قیامت نزد رسول خدا که حاضر شوی چه پاسخی برای کشتن اینهمه سادات خواهی داشت؟!
دستم لرزید اما آن غلام بر سرم فریاد زد؛ پس او را هم گردن زدم و غلام جنازه اش را به چاه افکند!
حمید بن قحطبه گفت:
حالا دانستی که چرا روزه نمی گیرم؟! زیرا دستم را به خون اولاد پیامبر اینگونه بیرحمانه آلوده کردم و روزه داری برایم فایده ندارد!
آن فرد می گوید وقتی نزد امام هشتم رسیدم؛ این واقعه را تعریف کردم!
ایشان فرمودند:
بخدا سوگند آن یاس و ناامیدی او از رحمت خداوند از گناهش بدتر است!
ولا تیاسوا من روح الله انه لا ییاس من روح الله الا القوم الکافرون- یوسف 87
از رحمت خدا ناامید نباشید که هرگز جز کافر از رحمت خدا ناامید نیست!
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج 💖
🔰 #کاملترین_دعا 🔰 °•.¸¸.•🌺
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
@zekrabab125 داستان و رمان،آموزنده
@charkhfalak500 آرشیوقرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 #داستانــهای_کوتاه_آموزنده 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘
#بچهداستان 324
🏡👳در نزدیکی ده ملا مکان مرتفعی بود که شبها باد می آمد و فوق العاده سرد میشد.
دوستان ملا گفتند:
❎🔥ملا اگر بتوانی یک شب تا صبح بدون آنکه از آتشی استفاده کنی در آن تپه بمانی ما یک سور به تو می دهیم و گرنه توباید یک مهمانی مفصل به همه ما بدهی.
🌤👳ملا قبول کرد و شب آنجا رفت و تا صبح به خود پیچید و سرما را تحمل کرد و صبح که آمد گفت:
من برنده... شدم و باید به من سور دهید.
گفتند:ملا از هیچ آتشی استفاده نکردی؟
🏡🕯ملا گفت: نه فقط در یکی از دهات اطراف یک پنجره روشن بود و معلوم بود شمعی در آنجا روشن است.
دوستان گفتند:
همان آتش تورا گرم کرده و بنابراین شرط را باختی و باید مهمانی بدهی.
👳ملا قبول کردو گفت:
فلان روز ناهار به منزل ما بیایید.
دوستان یکی یکی آمدند اما نشانی از ناهار نبود
گفتند : ملا انگار نهاری در کار نیست
ملا گفت:
چرا ولی هنوز آماده نشده ؛ دو سه ساعت دیگه هم گذشت باز ناهار حاضر نبود.
ملا گفت:آب هنوز جوش نیامده که برنج را درونش بریزم. دوستان به آشپزخانه رفتند ببیننند چگونه آب به جوش نمی آید.
🗑🕯دیدند ملا یک دیگ بزرگ به طاق آویزان کرده دو متر پایین تر یک شمع کوچک زیر دیگ نهاده
گفتند:ملا این شمع کوچک نمی تواند از فاصله دو متری دیگ به این بزرگی را گرم کند .
💭👳ملا گفت:چطور از فاصله چند کیلومتری می توانست مرا روی تپه گرم کند؟
شما بنشینید تا آب جوش بیاید و غذا آماده شود.
🔔با همان متری که دیگران را اندازه گیری میکنید اندازه گیری می شوید
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج 💖
🔰 #کاملترین_دعا 🔰 °•.¸¸.•🌺
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
@zekrabab125 داستان و رمان،آموزنده
@charkhfalak500 آرشیوقرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 #داستانــهای_کوتاه_آموزنده 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘
#بچهداستلن 325
فردي نشسته بود و "ياربّ" ميگفت.
شيطان بر او ظاهر ميشود و ميگويد: تا به
حال اين همه ياربّ گفتهاي فايده داشته است؟
مرد دلش شکست و از دعا کردن منصرف
شد و خوابيد. شب كسي به خواب او آمد و
گفت چرا ديگر "ياربّ" نمي گويي!؟جواب داد :
چون جوابي نمي شنوم و ميترسم از
درگاه خدا مردود باشم ، پس چرا دعا بكنم!؟
گفت خدا مرا فرستاده است تا به تو بگويم
اين ياربّ گفتن هایت همان لبّيك و جواب ماست!
يعني اگر خداوند نخواهد صداي ما به
درگاهش بلندشود اصلا نميگذارد "ياربّ" بگوييم!
🌺
﷽🌺﷽
🌺﷽🌺﷽🌺﷽
﷽🌺﷽🌺﷽🌺﷽🌺﷽
🌺﷽🌺﷽🌺﷽🌺﷽🌺﷽🌺﷽
📚 این کانال به دنبال طلایی کردن زندگی شما براساس قرآن و عترت، می باشد
✍داستان و رمان مذهبی ،آموزنده👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3917348874Ce0b1d80042
✍آرشیوقرانومفاتیحالجنان👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2579628042C1d6e2ab9ee
✍ مــطــالب صــلواتی👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/365035524Cae91b421db
🔴کپی با ذکر صلوات🔴
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 #داستانــهای_کوتاه_آموزنده 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘
#بچهداستان 326
🔴 #شرف_دين #سيد_مجالس
🔺عمران بن عبد الكريم گويد: حضرت صادق عليه السّلام فرمود: پدرم وارد مسجد شد و متوجه شد گروهى از شيعيان ما در آنجا هستند، پدرم نزد آنها رفت و به آنها سلام كرد و گفت: من از بوى شما خوشم مى آيد و من بر دين خدا هستم، شما هنگامى كه #روح از بدنتان برآمد در جايى قرار خواهيد گرفت كه ديگران #غبطه مى خورند.
✍اينك با #تقوى و #عبادت و پارسائى ما را يارى كنيد، و به گفتار امام خود عمل نمائيد شما از لشكريان خدا هستيد و ياران پروردگار مى باشيد، و شما از گذشتگان و آيندگان پيشى گرفته ايد، و قبل از ديگران وارد #بهشت مى شويد.
🔺ما به #ضمانت خدا و رسول بهشت را براى شما ضمانت مى كنيم، گويا شما در بهشت براى گرفتن درجات و مقامات با هم مسابقه مى دهيد، هر يك مؤمنى از شما مانند صديقى است و هر مؤمنه اى از شما #حورائى بشمار مى رود، امير المؤمنين فرمود: اى قنبر برخيز و بشارت بده خداوند بر همه امت جز شيعيان ما خشمگين است.
✍آگاه باشيد هر چيزى #شرفى دارد و شرف دين شيعيان ما مى باشند، و هر چيزى اساس و پايه اى دارد اساس دين شيعيان ما هستند، هر چيزى سيدى دارد #سيد_مجالس مجلس شيعيان ما هست، هر چيزى شاهد و گواهى دارد #شاهدان زمين شيعيان ما مى باشند.
🔺هر كس با شما #مخالفت كند مشمول اين آيه كريمه خواهد بود وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ خاشِعَةٌ عامِلَةٌ ناصِبَةٌ تَصْلى ناراً حامِيَةً، هر كس از شما دعا كند دعاى او مستجاب مى گردد و هر كس از شما سؤالى بكند و حاجتى بخواهد صد حاجت او بر آورده مى گردد، چه اندازه خداوند با شما محبت مى كند
.
✍شيعيان ما روز #قيامت هنگامى كه از قبرهاى خود بيرون مى گردند چهره هاى آنها #نورانى و رنگ هاى آنان درخشندگى دارد، هر يك از آنها امان نامه اى در دست دارند كه ترسى و حزنى براى آنها نيست و خداوند بيش از ما شيعيان ما را دوست مى دارد.
📙بشارة المصطفی ص ۱۶.
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج 💖
🔰 #کاملترین_دعا 🔰 °•.¸¸.•🌺
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
@zekrabab125 داستان و رمان،آموزنده
@charkhfalak500 آرشیوقرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی