😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 #داستانــهای_کوتاه_آموزنده 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘
#بچهداستان 426
#اهل_بیت_علیهم_السلام
❀°✍️فقیران عصر جمعه
💠ابو حمزه ثمالى حكايت كند:
در يكى از روزهاى جمعه، نماز صبح را به امامت حضرت سجّاد عليه السّلام خوانديم، سپس حضرت روانه منزل خود شد.
چون وارد منزل گرديد، يكى از كنيزان خود را به نام سكينه صدا زد و فرمود: امروز جمعه است، هر فقير و مستمندى كه مراجعه كند نبايد دست خالى و نااميد برگردد.
من به حضرتش عرضه داشتم: هر سائلى كه مستحقّ نيست؟
فرمود: مى دانم؛ ولى مى ترسم همان شخصى كه نااميد شود، مستحقّ باشد و به جهت آن مورد عقاب و سخط قرار گيريم.
همان طورى كه حضرت يعقوب عليه السّلام، هر روز گوسفندى را قربانى مى نمود و آن را به فقرا و نيازمندان صدقه مى داد و مقدارى از آن را نيز خود و خانواده اش مصرف مى كردند.
وليكن غروب جمعه اى، يك نفر مؤ منِ روزه دارِ غريب، درب منزل حضرت يعقوب عليه السّلام آمد و گفت: به من غريب گرسنه كمك كنيد، جواب او را ندادند و آن غريب چندين مرتبه خواسته خود را تكرار كرد؛ و چون نااميد شد و شب فرا رسيده بود رفت و شكايت گرسنگى خود را با خداوند متعال بازگو كرد و بدون آن كه چيزى خورده باشد خوابيد و فرداى آن روز را نيز روزه گرفت. در همان شب از سوى خداوند به يعقوب وحى نازل شد: بنده اى از بندگان مرا نااميد گرداندى و موجب عقاب و سخط قرار گرفته ايد.
💠اى يعقوب! محبوب ترين پيامبران من آنانى هستند كه بر مستمندان محبّت و دلسوزى داشته باشند و آن ها را در پناه خود قرار دهند و هر كه بنده اى از بندگان مؤ من مرا نااميد كند مبتلا به عقوبت سختى خواهد شد، پس تو هم خود را آماده مصائب و مقدّرات گردان.
پس از بيان داستان مفصّل قصّه يعقوب و يوسف عليهماالسّلام، ابو حمزة ثمالى گويد: به حضرت سجّاد عليه السّلام عرض كردم: آن زمانى كه حضرت يوسف به درون چاه افتاد چند ساله بود؟
در پاسخ فرمود: نه سال داشت، گفتم: فاصله منزل حضرت يعقوب تا شهر مصر چه مقدار مسافتى بوده است؟ جواب فرمود: مسافتى معادل دوازده روز پياده روى.
و سپس افزود بر اين كه حضرت يوسف زيباترين افراد زمان خود بود كه مورد حسادت برادران خود قرار گرفت و سپس جريان به چاه افتادن و زندانى شدن و نابينا شدن پدرش يعقوب و وصال مجدّد را به طور مشروح بيان نمود، كه در اين داستان به ترجمه خلاصه اى از آن اكتفا شد.
شیخ صدوق،علل الشّرائع، ص 45، ح 1؛ عیاشی، تفسير عيّاشى، ج 2، ص 167، ح 5.
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج 💖
🔰 #کاملترین_دعا 🔰 °•.¸¸.•🌺
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
@zekrabab125 داستان و رمان،آموزنده
@charkhfalak500 آرشیوقرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
📘 هرروزه مطالب، مذهبي، فرهنگي، خبري، آموزشی، تربیتی و........ :👆👆👆
❤️اگر فکر میکنید با عضویت در این کانال وقت خود را هدر ندادهاید، لطفاً آن را بدوستانتان معرفی کنید🙏
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 #داستانــهای_کوتاه_آموزنده 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘
#بچهداستان 427
✍روزی بهلول داشت از کوچه ای میگذشت شنید که استادی به شاگردهایش میگوید: من در سه مورد با امام صادق(ع) مخالفم.
1⃣یک اینکه می گوید خدا دیده نمیشود. پس اگر دیده نمی شود وجود هم ندارد.
2⃣دوم می گوید: خدا شیطان را در آتش جهنم می سوزاند در حالی که شیطان خود از جنس آتش است و آتش تاثیری در او ندارد.
3⃣سوم هم می گوید : انسان کارهایش را از روی اختیار انجام می دهد در حالی که چنین نیست و از روی اجبار انجام می دهد.
👈بهلول که شنید فورا کلوخی دست گرفت و به طرف او پرتاب کرد. اتفاقا کلوخ به وسط پیشانی استاد خورد. استاد و شاگردان در پی او افتادند و او را به نزد خلیفه آوردند.
⁉️خلیفه گفت : ماجرا چیست؟
استاد گفت : داشتم به دانش آموزان درس می دادم که بهلول با کلوخ به سرم زد. و الان درد می کند. بهلول پرسید : آیا تو درد را می بینی؟ گفت : نه بهلول گفت : پس دردی وجود ندارد. ثانیا مگر تو از جنس خاک نیستی و این کلوخ هم از جنس خاک پس در تو تاثیری ندارد. ثالثا : مگر نمی گویی انسانها از خود اختیار ندارند ؟ پس من مجبور بودم و سزاوار مجازات نیستم.
👌استاد اینها را شنید و خجل شد و از
جای برخاست و رفت
↶【به ما بپیوندید 】↷
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج 💖
🔰 #کاملترین_دعا 🔰 °•.¸¸.•🌺
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
@zekrabab125 داستان و رمان،آموزنده
@charkhfalak500 آرشیوقرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
📘 هرروزه داستان کوتا، رمانهای جذاب مذهبي، داستان صوتی، نرمافزار کاربردی، قصه برای کودکان، و........ :👆👆👆
❤️اگر فکر میکنید با عضویت در این کانال وقت خود را هدر ندادهاید، لطفاً آن را به دوستانتان هم معرفی کنید🙏
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 #داستانــهای_کوتاه_آموزنده 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘#بچهداستان 428
#گناه_شناسی
عصر خلافت امام علي علیه السلام بود، آن حضرت روزي در مسجد كوفه در حضور جمعيت بالاي منبر رفت، پس از حمد و ثنا فرمود: اي مردم! گناهان بر سه گونه اند:
❶ گناهي كه آمرزيده شده است
❷ گناهي كه آمرزيده نشده است
❸ گناهي كه بر صاحبش، هم اميد
بخشش داريم و هم ترس عدم بخشش.
✅ حبه عرني عرض كرد: اي امير
مؤمنان! آنها را براي ما شرح بده. امام
علي (علیه السلام) فرمود:
🔵 گناهي كه آمرزيده است:
آن گناهي است كه خداوند بنده اش را به خاطر آن به بلاها مبتلا و مجازات كند، پس خداوند بردبارتر و كريم تر از آن است كه بنده اش را دو بار مجازات نمايد.
🔵 اما گناهي كه آمرزيده نشود:
عبارت است از ستمهايي كه بعضي ازر انسانها بر بعضي مي كنند،
خداوند به خودش سوگند ياد كرد و فرمود: به عزت و عظمتم سوگند كه ظلم هيچ ظالمي (بدون مجازات) از من نگذرد، گرچه آن ظلم، زدن مشتي به مشتي، يا ماليدن دستي به دستي (براي هوسراني) و يا شاخ زدن شاخداري به بي شاخ باشد.
پس خداوند براي بندگان، از يكديگر قصاص مي گيرد، تا ستمي از كسي (بدون مجازات) نماند، سپس خداوند در روز قيامت آنها را براي حساب رسي زنده كند.
🔵 اما گناه سوم:
گناهي است كه خداوند آن را پوشانده است و توبه را بر صاحبش ارزاني فرموده است و گنهكار به گونه اي شده كه از گناهان خود ترسان و به رحمت خدا، اميدوار است، ما براي چنين گنهكاری، همان حال را داريم كه خودش همان حال را دارد كه عبارت از ترس از عذاب و اميد به رحمت الهي باشد
📚 اصول کافی، باب في ان الذنوب
ثلاثة، حديث ۱ ص۴۴۳ ج۲
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج 💖
🔰 #کاملترین_دعا 🔰 °•.¸¸.•🌺
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
@zekrabab125 داستان و رمان،آموزنده
@charkhfalak500 آرشیوقرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
📘 هرروزه داستان کوتا، رمانهای جذاب مذهبي، داستان صوتی، نرمافزار کاربردی، قصه برای کودکان، و........ :👆👆👆
❤️اگر فکر میکنید با عضویت در این کانال وقت خود را هدر ندادهاید، لطفاً آن را به دوستانتان هم معرفی کنید🙏
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 #داستانــهای_کوتاه_آموزنده 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘
#بچهداستان 429
پسری مادرش را بعد از درگذشت پدرش، به خانه سالمندان برد و هر لحظه از او عیادت می کرد.
یکبار از خانه سالمندان تماسی دریافت کرد که مادرش درحال جان دادن است پس باشتاب رفت تا قبل از اینکه مادرش از دنیا برود، او را ببیند.
از مادرش پرسید:
مادر چه می خواهی برایت انجام دهم؟💚
مادر گفت:
از تو می خواهم که برای خانه سالمندان پنکه بگذاری چون آنها پنکه ندارند و در یخچال غذاهای خوب بگذاری، چه شبها که بدون غذا خوابیدم. فرزند باتعجب گفت: داری جان می دهی و از من اینها را درخواست می کنی؟
و قبلا به من گلایه نکردی.
مادر پاسخ داد:
بله فرزندم من با این گرما و گرسنگی خو گرفتم وعادت کردم ولی می ترسم تو وقتی فرزندانت در پیری تورا به اینجا می آورند، به گرما و گرسنگی عادت نکنی
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج 💖
🔰 #کاملترین_دعا 🔰 °•.¸¸.•🌺
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
@zekrabab125 داستان و رمان،آموزنده
@charkhfalak500 آرشیوقرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
📘 هرروزه داستان کوتا، رمانهای جذاب مذهبي، داستان صوتی، نرمافزار کاربردی، قصه برای کودکان، و........ :👆👆👆
❤️اگر فکر میکنید با عضویت در این کانال وقت خود را هدر ندادهاید، لطفاً آن را به دوستانتان هم معرفی کنید🙏
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 #داستانــهای_کوتاه_آموزنده 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘
#بچهداستان 430
کشاورزي يک مزرعه ی بزرگ گندم داشت. زمين حاصلخيزی که گندم آن زبانزد خاص و عام بود.
هنگام برداشت محصول بود. شبی از شبها روباهی وارد گندمزار شد و بخش کوچکی از مزرعه را لگدمال کرد و به پيرمرد کمی ضرر زد.
پيرمرد کينه ی روباه را به دل گرفت. بعد از چند روز روباه را به دام انداخت و تصميم گرفت از حيوان انتقام بگيرد. مقداری پوشال را به روغن آغشته کرده، به دم روباه بست و آتش زد.
روباه شعله ور در مزرعه به اينطرف و آن طرف می دويد و کشاورز بخت برگشته هم به دنبالش. در اين تعقيب و گريز، گندمزار به خاکستر تبديل شد...
وقتي کينه به دل گرفته و در پی انتقام هستيم، بايد بدانيم آتش اين انتقام، دامن خودمان را هم خواهد گرفت! بهتر است ببخشيم و بگذريم...
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج 💖
🔰 #کاملترین_دعا 🔰 °•.¸¸.•🌺
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
@zekrabab125 داستان و رمان،آموزنده
@charkhfalak500 آرشیوقرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
📘 هرروزه مطالب، مذهبي، فرهنگي، خبري، آموزشی، تربیتی و........ :👆👆👆
❤️اگر فکر میکنید با عضویت در این کانال وقت خود را هدر ندادهاید، لطفاً آن را بدوستانتان معرفی کنید🙏
ab_part21.mp3
12.81M
✳️ کتاب صوتی "آب هرگز نمی میرد" خاطرات سردار جانباز میرزا محمد سلگی
✳️ نویسنده : حمید حسام
✳️ تولید رادیو نمایش با صدای #محمد_رضاعلی
قسمت 21
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج 💖
🔰 #کاملترین_دعا 🔰 °•.¸¸.•🌺
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
@zekrabab125 داستان و رمان،آموزنده
@charkhfalak500 آرشیوقرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی