eitaa logo
یادداشت‌💌✍
351 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
104 ویدیو
13 فایل
📚۱عملکرد بانوان راوی‌شیعه عصر ابناء الرضا(ع) ۲روش‌های آموزش صید مروارید علم ۳زمزمه‌ قلب من ۴بر دین‌حسین علیه‌السلام ۵ره‌آورد پژوهش۲ ۶تاریخگذاری روایات وحی ✍️نجمه‌صالحی: نویسنده و پژوهشگر، مدرس‌حوزه و دانشگاه سایت شخصی 🌐https://zemzemh.ir/
مشاهده در ایتا
دانلود
«بانوی عشق و انتظار» سلام شهپر عفت! نمی‌دانم هنگام رویت نامه برادرت چه حسی داشتی! برق اشک شوق هنگام دیدار دست‌خط برادر را در چشمانت تصور می‌کنم. لحظه دیدار خواهر و برادر را که تصور می‌کنم، قند در دلم آب می‌شود؛ اما نشد که بشود... تو همچو بانوی صبر زینب (س) بودی برای برادرت! بانو جان! اینکه نامه برادرت از مرو به دست تو رسید و خطاب نامه تو بودی نشان می‌دهد، امام زمانت تو را از بین هفده برادر انتخاب کرده است و یقینا گوهری در تو یافته که از بین سی و پنج گل باغ موسوی، تو را گلچین کرده است. بانوی پیشتاز! تو مدیر و مدبر بودی و سرپرستی کاروان مسافران سوی ایران را به تو سپردند. کاش حمله ای در ساوه اتفاق نمی افتاد! کاش حضورت در قم طولانی‌تر می‌شد! کاش در اوج جوانی‌ات،قمی‌ها از فقدانت محروم نمی‌شدند! اینکه پایان قصّه انتظار تو وصال نبود، شاید حکمتی دارد،اما تا دنیا دنیاست تو آموزگار منتظران خواهی بود!! اینکه بزرگترین حوزه عالم تشیع در جوار مرقد توست نه خراسان خود معمایی است!! خدا را شکر همسایه‌ات هستم!! کوچک شما هم نام مادرت نجمه خاتون! 🥀یا فاطمه اشفعی لنا فی الجنه🥀 ✍️نجمه صالحی http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
یادداشت‌💌✍
﷽ در هفته کتابخوانی سال ۱۳۹۹ تصمیم به افتتاح کانال گرفتم. نوشتن را دوست داشته و دارم اما همیشه دل
یک سال تجربه، یک‌سال تلاش... امروز کانال «یادداشت‌» یک‌ساله شد... در این یک‌سال اتفاقات تلخ و شیرین زیادی رخ داد، روزهایی که توانستم ساز قلم و دل را یکی کنم و منظم و روان بنویسم و در قالب کتاب و مقاله و یادداشت منتشر شد و روزهایی که متن‌هایم غیر قابل انتشار بود ولی بود و توانست مرهمی باشد بر دل ناآرامم... هنوز هم معتقدم نوشتن بهترین مسکن است و همه جا به فریاد روح سرکش می‌رسد... به یاری خدا نوشتن را ادامه خواهم داد... 🍃و من الله توفیق🍃 پ.ن: تشکر می‌کنم از حضور و همراهی شما بزرگواران در این کانال🌹🌹 ممنون که با نظرات، پیشنهادات و دل‌گرمی‌هاتون باعث پیشرفت قلم ما(من و دخترم) شدید و گام به گام همراه ما بودید... آرزوی سلامتی وسعادتمندی دارم براتون🌺🌺 ✍️نجمه صالحی http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
این روزها مشغول اصلاح یک مقاله‌ هستم در مورد شاخصه‌های رفتاری خانواده آرمانی؛ آنچه یافتم نشان می‌دهد که تربیت نسل، تعاون و همکاری و مساعدت در تکامل یکدیگر، از شاخصه‌های مهم در رسیدن خانواده به نقطه آرمانی هستند. چون خانواده قدیمی‌ترین گروه اجتماعی است که از آغاز تاریخ و زندگی بشر وجود داشته و هسته مرکزی جامعه به‌شمار می‌رود، مهم است که به آن پرداخته شود. خانواده اولین گروهی است که شخصیت فرد در آن شکل می‌گیرد و آداب و رسوم زندگی، تعاون، ایثار و سایر مفاهیم اخلاقی و رفتارهای اجتماعی در آن رشد می‌یابد و به دلیل تأثیر خانواده در نیک‌بختی انسان‌ها، اسلام به‌عنوان مکتبی انسان‏ساز، بیشترین توجه را به این نهاد دارد. در روایات و منابع تاریخی به چیزهای جالبی برخوردم، خدا رو شکر که دین ما کامل‌ترین دین است... 🍃الحمدلله علی کل حال 🍃 پ.ن: نکته جالب دیگه این بود که من حین مطالعه‌ی منابع، تحلیل‌هایی به ذهنم رسید و در مقاله نوشتم و ارزیاب محترم طی دو مرحله ارزیابی گیر ندادند اما نمی‌دونم چرا ویراستار محترم کاسه داغ‌تر از آش شده بودند از من منبع می‌خواستند... ⭕️اینم داستان مقاله نوشتن من و تعجبم از کار ویراستار گرامی... ✍️نجمه صالحی http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
کاش کاش دنیا با من مهربان‌تر بود! کاش می‌گذاشت راحت‌تر نفس بکشم! کاش پرواز کردن در آسمان آن مثل قدم گذاشتن روی زمینش راحت بود! حس پر کشیدن دارم؛ دوست دارم پرواز کنم، نمی‌دانم کجا؟ شاید ناکجا آباد ولی باید بروم! دنیا برایم قفس شده و نفسم تنگ‌تر از قبل، از بس بال بال زدم بال و پرم هم زخمی است... نمی‌دانم با خودم قهرم یا آشتی؟! نمی‌دانم باید بخندم یا گریه کنم؟! نمی‌دانم قلبم تند میزند یا کُند؟! نمی‌دانم توان بدنم کم شده یا کوله بارم سنگین؟! نمی‌دانم پاهایم رمق ندارند یا کل تنم جان؟! نمی‌دانم بغضی که در گلویم گیر کرده اندوه گذشته است یا اضطراب آینده؟! حجم ندانستن هایم زیاد است...« نمی دانم نمی‌دانم...»،انگار ریتم ندانستن هایم به« چه کنم چه کنم؟» افتاده.... با خود می‌گویم چه کنم که این جهل ناخواسته از وجودم بیرون برود؟ چه کنم تلاطم دریای وجودم به آرامش برسد؟ چه کنم؟... یعنی این «چه کنم؟»اصلا قصدش هست که بیرون برود یا جا را دیده و پسندیده؟ شاید قصدش ذوب کردن تک تک سلول های من است؟ می‌خواهم قوی باشم؛ می‌خواهم فرهاد شوم و کوه ندانستن‌ها را به عشق شیرین دانستن بشکافم... می‌خواهم از این مه غلیظ و تاریکی درون، پر بکشم و به آسمان آبی و امن آرامش برسم، آنجا که هر چه هست رهایی است؛ رها شوم از این ترافیک «نمی‌دانم نمی‌دانم ها»، «چه کنم چه کنم ها» می‌خواهم قوی باشم ، قوی‌تر از قبل بایستم، بایستم روبروی این کوه سخت و با تیشه ای قوی بتراشم بهترین نقش زندگی‌ام را... می‌خواهم بتراشم آنچه را که آرزوی دست نیافتنی می‌دانم ، آنچه که دوستش دارم... هیچ‌کس جز خودم و تک‌تک سلول‌های وجودم همراهم نخواهد بود، برای به‌دست آوردن طعم شیرین رهایی باید بخواهم و‌ بشوم ، بخواهم رها شوم و بشوم پرنده سبکبال .... می‌خواهم و می‌شوم... اندکی صبر سحر نزدیک است... 🍃راه اگر سخت، اگر تلخ ولی می دانم آخرش لذت نابی ست، اگر صبر کنم🍃 ✍️نجمه صالحی http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
شب از نیمه گذشته، دیده باز است هنوز‌‌... نیمه شب است، از آن نیمه شب‌هایی که انگار دلش نمی‌خواهد صبح شود، از آن نیمه شب‌های نسبتا سرد، از آن نیمه شب‌های‌خیلی تاریک و به شدت سوت و کور ... صدای هیچ کس در این حوالی به گوش نمی رسد جز دستگاه تنفس مادر و صدای خش و خش جاروی مهربانان با شهر...انگار باد هم به کمک آن‌ها آمده، آرام می‌وزد و برگ‌های ریخته در خیابان را جابه‌جا می‌کند‌‌. از جا برخاستم، پشت پنجره‌های بلند ایستادم، پیشانی‌ام را به خنکای دلچسب شیشه پنجره چسباندم. نفس‌های گرمم روی شیشه، بخار ایجاد کردند. دلم خواست چیزی رویش بنویسم، یا نه اصلا شکلی بکشم، شکل یک پروانه، یا شاید خورشید، بلکه زودتر طلوع کند و نورش به اتاق بتابد؛ تا انگشت اشاره دست راستم را بالا آوردم و روی شیشه گذاشتم؛ چشمم به گل رز داخل باغچه افتاد، دورش یک دایره کشیدم، قاب عکس زیبایی شد... ✍️نجمه صالحی http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
بلک فرایدی امروز پنجم آذر ماه به بلک فرایدی معروف شده است، در تعریف آن آمده یکی از معروف‌ترین رویدادهای فروش ویژه با تخفیف بسیار زیاد «بلک فرایدی» (Black Friday) یا «جمعه سیاه» است که در اکثر نقاط جهان برگزار می‌شود. حتی چند سالی است که حراج جمعه سیاه در ایران هم‌زمان با دیگر کشورهای دنیا یا در قالب فروش ویژه‌ی شب یلدا برگزار می‌شود. در این روز فروشگاه‌های جهان اجناس خود را با تخفیف می‌فروشند، مردم به تکاپو افتاده‌اند خرید کنند و از این قافله‌ی خرید و تخفیف‌های آن چنانی بی بهره نباشند، اگر حراجی از دستشان در برود افسوس می‌خورند و ای کاش ای کاش‌هایشان به هوا بلند می‌شود...اگر خریدی کنند پیروزمندانه به دیگران نشان می‌دهند، انگار قله‌ای دست نیافتنی را فتح کرده‌اند. داشتم به این فکر می‌کردم که برای تک تک لحظات هم بلاک فرایدی هست، اوقاتی که هیچ‌گاه برگشتی ندارد، اگر بگذرد جا دارد افسوس بخوریم. چقدر برای این لحظات برنامه ریزی کرده‌ایم؟ چقدر برای رسیدن به هدف‌مان تلاش می‌کنیم؟ اصلا هدف ما چقدر ذخیره ایست برای آخرت‌مان؟ اگر سودی می‌کنیم کوتاه مدت و دنیایی است یا بلند مدت و ابدی؟ کاش هیچ وقت یادمان نرود فرصت‌ها زود گذرند... امیرالمومنین علیه السلام درنهج‌البلاغه، حكمت ۲۰ می‌فرمایند: الفُرصَه تمُّر مرِّ السَحاب فانتَهِزوا فُرَصَ الخَير؛ فرصت، مانند ابر(از افق زندگی) می‌گذرد، پس فرصت‌های خير را غنيمت بشماريد و از آنها استفاده كنيد». ✍️نجمه صالحی http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
یادداشت‌💌✍
اسناد تاریخی   اسناد تاریخی تا مدت‌ها به صورت کوتاه مدت یعنی ماه و روز ارائه می‌شد و ذکر سال اهم
انجمن تاریخ و کرونا دیشب داشتم خاطرات قبل از آغاز هجوم ویروس کرونا را مرور می‌کردم، یاد دوره سیر مطالعاتی‌ انجمن تاریخ افتادم، هر هفته با دوستان تاریخ‌دوستم و یکی از اساتید تاریخ، دور هم جمع می‌شدیم و به تبادل یافته‌هایمان می پرداختیم؛ محفل علمی خوبی بود، هر چند به سختی می‌افتادیم و هر هفته باید خلاصه‌های کتاب‌ها را تایپ و ارائه می‌دادیم ولی در نهایت نتیجه خوبی داشت. حیف که کرونا بهانه‌ای شد و جمع ما از هم پاشید و فاز دوم سیر مطالعاتی انجمن ما، نیمه تمام باقی ماند... این تلخیص کوتاه در مورد اسناد تاریخی، که اوایل سال ۱۴۰۰ در کانالم گذاشتم(ریپلای شده☝️)؛ بخش خیلی خیلی کوتاه از مجموعهٔ خلاصه‌نویسی شده کتاب قطور چهار جلدی روش‌های پژوهش در تاریخ است. بعد از این کتاب داشتیم کتاب یازده جلدی تاریخ تمدن ویل دورانت را تلخیص می‌کردیم که نشد که بشود... یادش بخیر ✍️نجمه صالحی http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
دل‌تنگ شده‌ام، عمیق نفس می‌کشم، ولی بغض راه نفسم را تنگ کرده! دلم برایش تنگ شده! تا مدت‌ها بدون تمرکز و راحت، تصویرش در ذهنم نقش می بست! از او دور بودم ولی خودم را کنارش تصور می‌کردم! اما ... خیلی وقت است نعمتی از من سلب شده! خیلی وقت است باید تمرکز کنم تا تصویر زیبای حرمش در ذهنم تداعی شود! اربابم! چندین سال پشت سر هم، کنار حرمت در اربعین، نفس کشیدم ولی می‌دانی پنج سال شد که ندیدمت؟! شب جمعه بیشتر بی‌تاب حرمت می‌شوم، بوی سیب حرمت را می‌خواهم! دورم از ولی همیشه زندگی‌‌ام نور می‌گیرد از ... 🍃اللهم ارزقنا کربلا🍃 ✍️نجمه صالحی http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
یادداشت‌💌✍
#تمدن_نوین_اسلامی #تمدن #اسلام #فرهنگ #عدالت #دانشگاه_باقرالعلوم #دکتر_حبیب_الله_بابایی http://sal
جرقه‌های موثر چقدر با عصر جدید و تحولات آن آشنا هستیم؟ چقدر با سرعت تکنولوژی و فرهنگ عصر حاضر همراه بوده‌ایم ؟ چقدر برای جهانی شدن تمدن اسلامی تلاش کرده‌ایم؟ آیا حرکت فردی برای افزایش بینش تمدنی کافی است؟ آیا مفاهیم سبک زندگی، خانواده، ازدواج، عشق و... در فرهنگ معاصر را می‌توان در قالب مفاهیم تمدنی باز تعریف و باز تولید کرد؟ سوالات بالا بخشی از سوالاتی است که در ذهنم نقش بسته بود که با شرکت در کارگاه هفتهٔ گذشته تا حدودی به پاسخ آنها رسیدم. آخر هفتهٔ گذشته در دوره کوتاه‌مدت آموزشی تمدن اسلامی و فرهنگ معاصر، که توسط گروه مطالعات فرهنگی تمدنی دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام، برگزار می‌شد، شرکت کردم. این کارگاه سه روز بود و اساتید مختلف در قالب سخنرانی، نکات مهمی جهت بالا بردن سطح آگاهی و حداقل روشن شدن جرقه‌های پژوهشی در ذهن پژوهشگران و محققان ارائه دادند. با وجود اینکه وجهی برای شرکت در کارگاه دریافت شده بود ولی پژوهشگران نسبتا زیادی در این کارگاه شرکت کرده بودند و همین اهمیت بحث را و تعجب مرا دوچندان می‌کرد؛ که البته بعدا متوجه شدم برخی از حاضرین از نهاد رهبری آمده بودند. در این دوره مباحث به روز و قابل استفاده ای مطرح شد؛ از تاثیر فرهنگ و تمدن اسلامی در شهرسازی و معماری و هنر و خلقیات توده مردم تا تاثیر آن در عشق و الگوی ازدواج و الگوی جنسی سخن گفتند. از تاثیر زن در تمدن اسلامی تا تاثیر زبان ملل مختلف‌؛ از تاثیر تمدن در نظم و عدالت تا تاثیر آن در فضای مجازی و برنامه‌سازی‌ها و... مطالب مفیدی بیان شد. اندیشمندان مسلمان در عصر حاضر نیز معرفی و به برخی نظریات آنان اشاره شد؛ منابع و کتب مفیدی هم جهت مطالعه بیشتر ارائه گردید، مفاهیمی نظیر پلتفرم، معاصرت، بحران گفتگو و ... معرفی و تبیین شد. خلاصه، مباحث مفیدی بود که به نظرم ارزش داشت حدود ۲۲ساعت در کارگاه شرکت کنم. امیدوارم به یاری خدا در اولین فرصت، برخی از جرقه هایی که در ذهنم زده شده، در قالب یادداشت یا مقاله تدوین شود. ✍️نجمه صالحی http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
دوره کوتاه مدت امداد فرهنگی ویژه اساتید و طلاب خواهر در سراسرکشور☝️ فکر می‌کنم دوره‌های خوبی است؛خصوصا برای علاقمندان کارهای فرهنگی دکتر کرمی( هیات علمی دانشگاه علامه تهران) و خانم دکتر طیبی و خانم ظهیری و سایرین از اساتید به‌نامی هستند و قطعا درباره موضوعات سخنرانی‌خود پژوهش کردند یا تجاربی دارند. به نظرم برای به روز شدن و کار تبلیغی- فرهنگی و برای تمدن سازی و یافتن بینش تمدنی باید با ابزار آن آشنا شد و درست و به موقع وارد میدان. این قبیل کارگاه‌ها فرصت خوبی است تا قدر فرصت‌ها که همچو طلا و به سرعت از کف می‌روند، را بدانیم و بهره ببریم. قطعا شرکت در این دوره، حاصل تجربه و چکیده تحقیقات اساتید مختلف را به جای ساعت‌ها مطالعه به ما هدیه می‌دهد و موجب می‌شود در کارهای فرهنگی با سرعت و‌ دقت بیشتر پیشرفت کنیم. خلاصه اینکه شرکت در کارگاه‌های این چنینی، خوب است حتی اگر اندکی هزینه داشته باشد، پیشنهاد می‌دهم قدر این فرصت‌های مغتنم را بدانید. امیرالمومنین علیه السلام درنهج‌البلاغه، حكمت ۲۰ می‌فرمایند: الفُرصَه تمُّر مرِّ السَحاب فانتَهِزوا فُرَصَ الخَير؛ فرصت، مانند ابر(از افق زندگی) می‌گذرد، پس فرصت‌های خير را غنيمت بشماريد و از آنها استفاده كنيد». پ.ن: این پوستر و پیام را برای دوستانی گذاشتم که گله کردند چرا دوره تمدن و فرهنگ معاصر را اطلاع رسانی نکردم، البته در کانال گذرگاه انجمن تاریخ گذاشته بودیم ولی شاید اگر این کانالم هم تبلیغ می‌کردم بهتر بود...عذر تقصیر دوستان🙏 ✍️نجمه صالحی یاعلی http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
اختتامیه دور اول بنیان (باشگاه نویسندگان یاوران انقلاب اسلامی) با حضور مسئولان و معاونان جامعه الزهرا سلام الله علیها زمان:پنج شنبه ۱۸آذر ۱۴۰۰ساعت ۹صبح مکان: پژوهشگاه جامعه الزهرا سلام الله علیها،طبقه سوم پ.ن: به لطف خدا یک‌سال تلاش گروه نویسندگی بنیان با راهنمایی جناب دکتر هادی‌منش هم به ثمر رسید و دوستان شرکت کننده نویسندگان قابلی شدند. الحمدلله علی کل حال http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
💫قال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم: النّاسُ رَجُلانِ: عالِمٌ و مُتَعَلِّمٌ و لاخَیرَ فیما سِواهُما مردم دو گونه اند: دانشمند و دانشجو و جز در این دو دسته خیری نیست. 📚المعجم الکبیر، ج ۱۰، ص ۲۰۱ http://salehi60.blogfa.com/ @zemzemh60
✳️ دبیر انجمن علمی پژوهشی تاریخ جامعه الزهرا(س) مطرح کرد: 📚 برگزاری نخستین دوره «بنیان در جامعه‌الزهرا(س)/ چاپ دو کتاب؛ دستاورد این دوره https://jz.ac.ir/post/9809 ┄┅═══••✾••═══┅┄ @jz_news | کانال رسمی جامعه الزهرا
📗 رونمایی از دو کتاب در مراسم اختتامیه نخستین دوره «بنیان» 📖 کتاب «زمزمه قلب من» نوشته خانم نجمه صالحی و کتاب «دل‌گویه‌ها» تألیف خانم فاطمه میری طایفه فر در مراسم اختتامیه نخستین دوره «بنیان» رونمایی شدند. https://jz.ac.ir/post/9810 🆔https://eitaa.com/jz2602
یک‌سال گذشت... یک‌سال پر از خاطره ‌و پر از فراز و نشیب در این یک سال دوستانی یافتم که با اینکه ندیده بودمشان ولی لطف و مهربانی‌شان حتی از پشت امواج فضای مجازی به من می‌رسید. در روزهای پر اندوه زندگی‌ام همراهم بودند، امید می‌دادند و صبر زینبی برایم از خدا مسالت می‌نمودند . اگر این دوستان عزیزم نبودند و اگر گروه بنیان(باشگاه نویسندگان یاوران انقلاب اسلامی) نبود و اگر نوشتن نبود، هضم خیلی از دلتنگی‌ها سخت می‌شد. 🍃 الحمدلله علی کل حال🍃 ✍️نجمه صالحی http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
میلاد بانوی صبر و وفا عقیله بنی هاشم سلام الله علیها تهنیت!!🌸 http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
یادداشت‌💌✍
میلاد بانوی صبر و وفا عقیله بنی هاشم سلام الله علیها تهنیت!!🌸 #جمعه #میلاد_حضرت_زینب http://sal
زیبایی نظر آدم‌ها در مورد زیبایی متفاوت است، گاهی یک باغ پر از گل در نظر یکی زیباست و گاهی یک کویر و آسمان پرستاره. گاهی یک سفره رنگارنگ برای یک نفر بهترین قاب زیباست و برای دیگری سفره ساده. گاهی یک چهره سفید با چشمان درشت و رنگی برای شخصی ملاک زیبایی است و برای دیگری نه. زیبایی در نظر ما کاملا سلیقه ایست و هر کس ملاک‌ها و معیارهای خاص خودش را دارد، چه با دلیل چه بی دلیل اما در نظر خالق زیبایی‌ها، زیبایی دلیل دارد و از علم نشات می‌گیرد نه سلیقه. علمی که پشت جادوی رنگ‌ها پنهان شده و علمی که به چرایی صورت آرایش کرده و بی آرایش پی می برد. و همین علم بود که موجب شد تا مولود این روز، مصیبت‌بارترین رویداد تاریخ بشر را زیبا ببیند که هیچ، «جز زیبایی نبیند.» علم این بانو، علم به ماهیت دنیا بود، علم به قیام برای حق و حقیقت، علم به وجود خالقی که او را برای هدفی در جهان آفریده، علم به صفات خدا و علم به اسامی او. علمی که انسان را خلیفه و نایب خود در زمین کرد و برای پذیرش این نیابت به او اختیار داد و همین اختیار موجب شد تا ملائک بر او سجده کنند. علمی که به انسان آموخت زیبایی را ببیند و زیبایی‌ها را انتخاب کند. خالقی که زیبایی را آفرید، راز یافتن آن را در کلام خود و فرستادگانش جاری کرد. دیدن این زیبایی‌های حقیقی با علم امکان پذیر است، علمی که با تلاش و خودسازی حاصل خواهد شد؛ آن‌گاه می‌توانیم همچو‌ عقیله بنی هاشم(سلام الله علیها) در اوج قدرت و در انتهای مصیبت، بانگ برداریم که جز زیبایی نمی‌بینم؛ «و ما رایت الا جمیلا» 🌸میلاد بانوی صبر و وفا سلام‌الله‌علیها تهنیت!! ✍️نجمه صالحی http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
انگشتر و نگین همان‌طور که دور حیاط خانه می‌دویدند و بازی می‌کردند؛ بلند بلند از یکدیگر می‌پرسیدند:«یعنی خواهر داشتن چه جوریه؟ یعنی او هوای ما رو داره یا ما باید دور او بگردیم و هواشو داشته باشیم؟» با صدای گریه نوزادی که از داخل خانه می‌آمد، پاسخ‌های احتمالی را رها کردند و دوان دوان سمت گهواره گوشه اتاق رفتند و گهواره را تکان تکان دادند تا گریه خواهرشان قطع شود. کم‌کم خواهرشان قد کشید و حرف زدنش کامل شد، خودشان هم قد کشیده بودند و با صدایی بم حرف می‌زدند ولی هنوز هم نمی‌دانستند او هوای آن‌ها را دارد یا آن‌ها هوای خواهر را؟؟! حالا دیگر خواهر برای خودش مادر شده بود، چادری مثل مادر بر سر می‌کرد و برادران نیز انگشتر پدر و پدربزرگ را بر دست کرده بودند اما هنوز هم نمی‌دانستند که کدامشان باید هوای دیگری را داشته باشد؟ این سوالی بود که آخرین لحظه و آخرین دیدار پاسخش را گرفتند. لحظه‌ای که دستان برادر را بر دست خود می‌فشرد و لبان خونی برادر دیگر توان حرف زدن نداشت؛ لحظه‌ای که خواهر دستان برادر دیگرش را در دست گرفت ولی نه سری بر تن سوار بود و نه انگشتری بر دست! آن روز جواب سوال خودشان را گرفتند؛ زینب سلام الله علیها نگینی بود بر فولاد انگشتر که ارزش می‌داد به آن قاب انگشتر و فولاد معنا می‌داد به نگین انگشتر ... ‌هردو کامل کننده هم بودند و لازم و ملزوم هم...زینب سلام الله علیها بهترین خواهر برای برادرانش بود و امام حسن و امام حسین علیهماالسلام بهترین برادر برای زینب سلام الله علیها 🌹میلاد بهترین خواهر دنیا مبارک🌹 ✍️فاطمه خانی حسینی http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
اندر حکایت مدخل‌نویسی «یادم باشد دیگر قبول نکنم ، من را چه به کار مدخل‌نویسی؟ اصلا چرا قبول کردم؟ هیچ وقت فکر نمی‌کردم اینقدر دردسر و رفت و برگشت داشته باشد..» این جملات ذهن شلوغ و درهم من است که از دیروز در ذهنم رژه می‌روند، همیشه دوست داشتم فضاهای جدید و کارهای علمی جدید را امتحان کنم، که این بار قرعه به نام مدخل نویسی افتاد. وقتی استاد‌م تماس گرفت و پیشنهاد وسوسه انگیز نوشتن مدخل را داد، انگار آن خواهش ذهنی‌ام که مدت‌ها بود به عقلم التماس می‌کرد تا آنرا عملی کند، جلو آمد و خودنمایی کرد، یک چیز دیگری که قدرت این خواهش را بیشتر می‌کرد، نام مبارک عشق دیرینه‌ام بود، امام رضا جانم‌. دانشنامه رضوی و نوشتن مدخل دو عنوان وسوسه انگیز بودند که تاب مقاومت را از من سلب کرد. نتوانستم طاقت بیاورم، بعد از مدت کوتاهی با استادم تماس گرفتم و گفتم:« یاعلی من هستم و انجام می‌دهم.»و جواب مثبت همان و شروع کار مدخل حمدان بن المعافی همان. حمدان بن المعافی از اصحاب امام کاظم و امام رضا علیهماالسلام بوده که مطلب هم درباره ایشان خیلی کم‌ بود، باید با ذره‌بین از بین خطوط منابع رجالی، تاریخی و...کشف می‌شد. اولش فکر می‌کردم این هم مثل مقاله‌نویسی است و با سرچ‌ در نرم افزارهای نور و مکتبه اهل البیت و...به راحتی می‌توانم دو سه روزه تمام کنم و یک تجربه هم کرده‌ام؛ هم فال بود و هم تماشا. اما زهی خیال باطل، با هر بار جستجو یک مطلب جدید یافت می‌شد و این مطلب جدید را باید مستند می‌کردم یعنی هر جمله اگر سند نداشت باید کنار گذاشته می‌شد، تحلیل و حرف و نظر خودم هم که تعطیل. خلاصه با هر زحمتی بود تکمیل و ارسال شد اما این تازه آغاز ماجرای لج درآور بود، آقای ارزیاب بعد از کلی تعریف، شروع کرده بود به کامنت گذاری و یک مدخل سه صفحه‌ای ۳۶ تا کامنت که ناگفته نماند بعضی ایرادات هم بیجا بود و با توضیح من پذیرفتند، اما باز هم کار و تحقیق شروع شد و دوباره اصلاح و دوباره ارسال. این بار آقای ارزیاب دوم هم ملاحظه فرمودند و برخی دلایل من را پذیرفتند و برخی را نه. مهمترین ایراد ایشان این بود، این جمله دانشنامه‌ای نیست، منم این بار کلا ترجیح دادم، جمله‌ها را حذف کنم... خدا به خیر کند این بار اگر بفرستم و قبول نکنند، فکر کنم اصلا از تکمیل کردن انصراف بدهم. البته بعید است که قبول کنند؛ از قدیم گفتند «کار را که کرد آنکه تمام کرد ...» پ.ن: دانشنامه یا دایره المعارف کتاب‌هایی به‌عنوان مرجع هستند و از چندین مقاله کوتاه تشکیل شدند که اصطلاحا مدخل نامگذاری شده‌اند و اصولی دارند که باید رعایت شود. مواردی مانند جامع و مانع بودن، موجزنویسی، تکیه بر دانش تثبیت شده، داشتن الگو و نقشه مفهومی، استفاده از منابع معتبر و اساسی، پرهیز از تکرار، پرهیز از تناقض و داوری و به کار بردن زبان وادبیات درست فارسی... ✍️نجمه صالحی http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
روضه مدتی است درد پهلو تحمل می‌کنی خسته‌ای، سوخته‌ای، داغ بر دل داری استراحت کن مادر! استراحت کن! مادر زود عزم سفر کردی! فرزندانت دل‌تنگت می‌شوند، رفتنت داغ سنگینی بر دل امیرالمومنین گذاشت، قدر تو را فقط علی (ع) فهمید و بس... دلم روضه می‌خواهد، روضه‌ی مادر، روضه‌ی غربت، روضه‌ی تنهایی علی، روضه‌ی کربلا.... 🍂گریز روضه‌هایت باید آخر کربلا باشد غم تنهایی آن بی سرت آتش زده ما را تمام غصه های کربلا گریانده عالم را🍂 🥀صلی الله علیک یا ابا عبدالله🥀 ✍️نجمه صالحی http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
آغوش گرم زمین دست راستش را طبق عادت همیشگی‌اش زیر گودی کمر گذاشت تا خستگی‌اش از تن به تشک زیر تنش منتقل شود و تشک هم خستگی را دو دستی تقدیم زمین کند. زمین نیز گرمای مذاب نهفته در درونش را شعله ورتر کند و آغوش گرمش را دوباره برایش باز کند و این‌گونه چرخش زنجیرهٔ انرژی جالبی شکل می‌گرفت. چشمانش را روی هم گذاشته بود تا نور به آن‌ها نرسد؛ نوری که از چراغ نارنجی رنگ خیابان به اتاق سرک می‌کشید. تبسمی روی لبانش بود، به زندگی‌اش لبخند می‌زد. در دلش می‌گفت:«هر موقع تصمیم می‌گیرم دیگر دوستت نداشته باشم، برایم دلبری می‌کنی!!» قدم‌های سست و پنگوئن‌وار کودکش را دوباره و سه‌باره در ذهنش مرور کرد. دستش درد می‌کرد اما کامش تلخ نبود، حس عجیبی در دلش لانه کرده بود. این درد برایش شیرین‌تر از شیرینی فارغ التحصیلی‌اش بود، شیرین‌تر از هر موفقیتی. ‌نگاه دخترش، لبخندش، تاتی‌تاتی‌کردن و هر چه به او مربوط بود؛ همه را از بند بند وجودش بیشتر و بیشتر دوست می‌داشت. با همان لبخند، چشمانش آرام گرفت، دوباره شهد شیرین خواب را در آغوش زمین چشید. در خانه‌ای دیگر و روی زمین، مردی چشمانش را روی هم فشار می‌داد و اشک از چشمانش جاری بود؛ دستان زبر و زمختش را روی چشمانش سایه‌بان کرده بود تا شاید دردش کمتر شود و بتواند در خواب فرو رود. لبانش را با تمام توان از هم باز کرد، لبانی که جانی برای تکان دادنش نداشت، به زحمت گفت:« یادم باشد فردا عینک جوشکاری‌ام را ببرم ...» زن می‌دانست این جمله یعنی« به یادم بیانداز فردا عینکم را ببرم!!» زن دستانش را آرام بر روی شانه‌اش می‌کشید و ماساژ می‌داد، دستانی که با هوای پاییز خودش را هماهنگ کرده بود،خشک خشک. طولی نکشید که هر دو به خواب فرو رفتند. زمین با مهربانی دستانش را باز کرد و خستگی آن دو را گرفت تا شاید از آن بکاهد. این خستگی، درد داشت و پر از خیال بود. پر از افکار و سوالات مختلف. مرد با خودش می‌گفت:« امشب وقتی آمدم، بچه‌هایم خواب بودند؛ یعنی با شکم سیر خوابیدند؟ تا سال نو چقدر مانده؟خانمم لباسی نو برای عید نمی‌خواهد؟ یعنی امسال می‌توانم باری از روی دوش همسرم بردارم! کاش دیگر در خانه‌های مردم کار نکند!» راهپیمایی افکارش ادامه داشت، چشمانش سنگین شده بود، زمین این واگویه‌ها را شنید. خواب را به چشمان مرد روانه کرد و خستگی مرد را در دلش فرو ریخت. لرزه‌ای به تن زمین افتاد؛ در عوض آن دو آرام خوابیدند. در گوشه‌ی دنجِ خانه‌ای دیگر، دخترکی روی زمین دراز کشیده و چشمانش را بسته بود، به آرامی شعری زیر لب می‌خواند، شعرش بوی دلتنگی می‌داد. از خودش می‌پرسید: «چرا خسته‌ام؟ خستگی‌ام از نوع خستگی شیرین برای آموزش راه رفتن به کسی است؟ یا به‌خاطر بدون عینک جوشکاری کردن است؟ یا... » ولی نه، هیچ‌کدام نبود، خستگی‌ او نه شیرین بود و نه تلخ. گاهی دلش آرام و گرم بود و لحظه‌ای لرزه‌ای در دل و جانش حس می‌کرد. روحش مانند سنگی که کف رودخانه است به این طرف آن طرف پرتاب می‌شد. همیشه با جدا شدن هر کوه، لرزه به جان زمین می‌افتاد‌ ولی این لرزه موجب ضعف او‌ نمی‌شد. باید قوی می‌ایستاد چون یک جهان، هر شب منتظر آغوش او‌ بود. کوه دنیای دخترک نیز چند ماهی بود جدا شده و به آسمان رفته بود. حال دخترک را فقط زمین درک می‌کرد یا حداقل این‌طور فکر می‌کرد. دخترک در آغوش زمین آرام می‌گرفت، لرزش وجود دخترک نیز، زمین را تکان می‌داد. چشمان دخترک بسته شد، دلش آرام گرفته بود، او نیز شهد شیرین خواب را در آغوش گرم زمین چشید و به خوابی عمیق فرو رفت. ✍️فاطمه خانی حسینی http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
رفتی اما چهار فصل علی(ع) خزان شد. 🥀السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْمَغْصُوبَةُ السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْمُضْطَهَدَةُ الْمَقْهُورَةُ🥀 http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
بانوی حقیقت خاک‌سپاری مخفیانه‌ و پنهان ماندن مزارش تا ظهور آخرین فرزندش، مظلومانه‌ترین اعتراض را در صفحات تاریخ رقم زد. هنوز که هنوز است پژواک فریاد حق‌خواهی‌اش در گوش زمان پیچیده است و چراغ هدایت حق طلبان است. اعتراض بانو هنگامی بود که مردم زمانش نقاب بی‌تفاوتی زدند و خود را به فراموشی، آن‌ها واضح‌ترین رویداد را، غدیر را، کتمان کردند. اعتراض بانو زمانی بود که مردم هنوز فاصلهٔ زیادی با تفکر زنده به گور کردن دختران و ظلم به بانوان نداشتند. اعتراض بانو هنگامی بود که تا قبل از ورود اسلام، زن موجود درجه دو یا سه محسوب می‌شد. اعتراض بانو تا ابد در صفحات تاریخ ثبت شد تا به یادگار بماند که برای دفاع از حقیقت و ایستادن در برابر ظلم و پایمال نشدن حق، زن و مرد یکسانند. گرچه فریاد حق‌طلبی او را مردم زمانش ناشنیده گرفتند اما این طلب حق و حقیقت، رسم و فرهنگی شد برای بانوان حق‌جو و حق طلب، تا در جای جای تاریخ نقش آفرینی کنند. بانو جان رفتی اما چهار فصل علی(ع) خزان شد... 🥀السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْمَغْصُوبَةُ السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْمُضْطَهَدَةُ الْمَقْهُورَةُ🥀 ✍️نجمه صالحی http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60