رفاقت با شهدا🌹
💚گام ششم💚 #گــــــام_ششم عدم گناه در حضور رفیق آیا در حضور دوست شهیدت، میتونی گناه کنی⁉️گفتیم که شهدا زنده اند و به کارهای ما ناظرند🍃خیلی مراقب باش🚫نگاه هامون, رابطمون با همکلاسی های نامحرم و اساتید نامحرم, چت با نامحرم, غیبت, دروغ, کاهل نمازی, کم فروشی, کم کاری در شغل, بداخلاقی در منزل و ...حتی توی فضای مجازی هم مراقب باش.❌📱دیدن بعضی از عکس ها و مطالب، که به ظاهر چیز خاصی نیستن ممکنه باعث بشن کم کم از این راه جدا بشی و دوست شهیدتو ناراحت کنی..🍂تورو خدا خیلی مراقب باش😰
منبع:نرم افزار برای دوست شهیدم
اهمیت موضوع در این است که این لقب در عصر جاهلیت به آن حضرت داده شد. و در آن زمان وجود زن پاکدامن بسیار کم بود، و بسیاری از زنان به انحراف های عصر جاهلی آلوده بودند. اما حضرت خدیجه سلاماللهعلیها در چنین محیطی به خاطر قداست و پاکی و شدت عفافی که در همه ابعاد داشت به عنوان « طاهره » خوانده می شد. صفت زیبندهای که در سراسر زندگی پر برکت آن بانو علیرغم وجود ثروت و امکانات گستردهی مالی و تشکیلات منظم تجاری و اقتصادی، جلوهای کامل دارد. لذا این نکته را باید همه بانوان از زندگی پر بار حضرت خدیجه سلاماللهعلیها بیاموزند و محیط آلوده و ثروت را بهانه خلاف کاری های خود قرار ندهند و نگویند که چون ما از امکانات مالی برخوردار بودیم و جامعه نیز سالم نبود لذا موجب آن شد که به انحراف کشیده شویم !
در صورتی که حضرت خدیجه سلاماللهعلیها در جاهلیت گسترده حجاز و مکه و با وجود دارایی و شهرت و محبوبیت اجتماعیاش ، پاک زیست و درس پاکدامنی حتی در آلوده ترین محیط ها را به همه طبقات بویژه بانوان داد.
او حتی قبل از ازدواج با رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم چنان در اوج نجابت و طهارت بود که حضرت ابوطالب علیهالسلام بزرگ و سالار بنی هاشم ، اینگونه او را می ستاید:
«راستی که خدیجه بانویی است که کامل و مبارک و صاحب فضل که از هر گونه عیب و عار پرهیز میکند و از هر نوع بدنامی و رسوایی دوری میگزیند. »
در تاریخ پر فراز و نشیب اسلام، کمتر بانویی در جامعهی زنان همچون حضرت خدیجه سلاماللهعلیها همسر بزرگوار رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم درخشیده است. بهرهمندی از صفات عالی انسانی و رفتار برخاسته از بینش متعالی او چنان شخصیتی از وی ساخته که تا سالها پس از رحلت جانسوزش، هرگاه پیامبراکرمصلیاللهعلیهوآلهوسلم نام او را میشنید، اشک بر گونه مبارکش جاری میگشت و از او به بزرگی یاد مینمود.
یکی از ویژگی های مهم حضرت خدیجه سلاماللهعلیها این است که خداوند متعال هر روز چندین بار به وجود آن حضرت نزد ملائکه مباهات میکند.
و نیز امام حسنعلیهالسلام در مدینه و در مسجدالنبی صلیالله علیهوآله و سلم طی خطبهای در پاسخ جسارت معاویه به ساخت مقدس علیبنابیطالبعلیهالسلام، فرمود:
«...جدّ تو حرب است و جدّ من رسول خدا صلیالله علیهوآله و سلم و مادر تو هند است و مادر من فاطمه علیهالسلام و جدّهی من خدیجه [طاهره] است ولی جدّهی تو قتیله (ناپاک) میباشد...»
امام حسینعلیهالسلام روز عاشورا مقابل سپاه دشمن ایستاد و نگاهی به صفهای طولانی آنها کرد که مانند سیل بود و نیز نگاهی به ابنسعد کرد که در میان بزرگان کوفه ایستاده بود. آن حضرت در این هنگام خطبهای ایراد کرد و فرمود:
«...شما را به خدا سوگند آیا میدانید که مادربزرگم خدیجه دختر خویلد علیهاسلام، نخستین بانوی گروندهی به اسلام و تصدیق کنندهی پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم و پیشتاز در یاری و حمایت اوست؟»
از برجسته ترین ویژگی های حضرت خدیجه سلاماللهعلیها آنست که به جهت نجابت، پاکمنشی و پاکدامنیاش در عنفوان جوانی از سوی قریش ملقُب به «طاهره» شد.
اهمیّت این موضوع در این است که این لقب در عصر جاهلیت به آن حضرت داده شد.
8.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▪️و تاریخ یکی یکی، پرده از رازهای عظیمِ دنیا کنار میزند تا بزرگترین معیارِ انسانیت را به ما گوشزد کند!
※ چطور میتوانیم از حضرت خدیجه سلامالله علیها الگو بگیریم؟
▪️ویژه وفات حضرت #خدیجة_الکبری سلام الله علیها
🌺🌺🌺
علامه حسن زاده آملی:
حضرت فاطمه صلوات الله علیها لیلة القدر بوده است و ليلة القدر دارای مراتبی است چنان که همه حقایق وجودی این گونه اند که دارای مراتب اند، هر مرتبه دانی رقیقه مرتبه عالی خود است و هر مرتبه عالی حقیقت مرتبه دانی خود است....
رسول الله فرمود: هر کس فاطمه را آن گونه که حق معرفت بدو است بشناسد، لیلة القدر را ادراک کرده است و همانا که فاطمه نامیده شده است بدین لحاظ که خلق از کنه معرفتش بریده شده اند، یعنی به کنه معرفت او نمی رسند...
(بخشی از فصل دوازدهم كتاب شرح فص حكمة عصمتية في كلمة فاطمية)
🌺🌺🌺🌺
اظهار محبت به فرزندان
📌 محبت به فرزندان امری درونی است. اما آنچه در این میان آثار تربیتی در پی دارد نحوه ابراز آن است. این امری اختیاری است و والدین میتوانند در پرتو آن زمینه تربیت صحیح را فراهم آورند. چه بسیارند والدینی که در برابر فرزندان خود محبت فراوان دارند، اما آن را ابراز نمیکنند؛ در حالی که محبت وقتی تأثیر گذار خواهد بود که فرد مورد محبت از آن آگاهی یابد.
❇️ امام حسین (ع) به عنوان الگوی تربیتی، ابراز محبت به فرزندان را از نیازهای ضروری آنان میدانند و در قالبهای گوناگون به ابراز آن میپرداختند.
گاه با در آغوش گرفتن
و به سینه چسبانیدن خردسالان،
زمانی با بوسیدن آنان
و گاه با به زبان آوردن کلمات محبت آمیز.
«عبیدالله بن عتبه» میگوید: نزد حسین بن علی (ع) بودم. ایشان فرزندشان سجاد را صدا زد، در آغوش گرفت و به سینه چسبانید، میان دو چشمش را بوسید و سپس فرمود:«پدرم به فدایت باد، چقدر زیبایی.»
🌸💠🌸
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــــ_نــــھــم۹
⇦این داستــان #چشمهای_ڪورمن🔻
>>>>>>>>>•⇩•<<<<<<<<<
🔳 اون روز ... یه ایستگاه قبل از مدرسه ... اتوبوس خراب شد🚌 ... چی شده بود؛ نمی دونم و درست یادم نمیاد ... همه پیاده شدن ... چاره ای جز پیاده رفتن نبود ...😢
توی برف ها ❄️می دویدم و خدا خدا می کردم که به موقع برسم مدرسه ... و در رو نبسته باشن ... دو بار هم توی راه خوردم زمین ... جانانه سر خوردم و نقش زمین شدم ... و حسابی زانوم پوست کن شد ...😭
یه کوچه به مدرسه ... یکی از بچه ها رو با پدرش دیدم ... هم کلاسیم بود ... و من اصلا نمی دونستم پدرش رفتگره🤔 همیشه شغل پدرش رو مخفی می کرد 👍
نشسته بود روی چرخ دستی پدرش ... و توی اون هوا، پدرش داشت هلش می داد ... تا یه جایی که رسید؛ سریع پیاده شد 💐... خداحافظی کرد و رفت ... و پدرش از همون فاصله برگشت...☺️🌷
کلاه نقابدار داشتم ... اون زمان کلاه بافتنی هایی که فقط چشم ها ازش معلوم بود👌 ... خیلی بین بچه ها مرسوم شده بود ... اما ایستادم ... تا پدرش رفت ... معلوم بود دلش نمی خواد کسی شغل پدرش رو بفهمه ... می ترسیدم متوجه من بشه ... و نگران که کی ... اون رو با پدرش دیده ...
تمام مدت کلاس ... حواسم اصلا به درس نبود😢 ... مدام از خودم می پرسیدم ... چرا از شغل پدرش خجالت می کشه🤔؟... پدرش که کار بدی نمی کنه ... و هزاران سوال دیگه ... مدام توی سرم می چرخید ...
#زنگ_تفریح ... انگار تازه حواسم جمع شده بود ... عین کوری که تازه بینا شده ... تازه متوجه بچه هایی شدم که دستکش یا کلاه نداشتن ... بعضی هاشون حتی چکمه هم نداشتن... و با همون کفش های همیشگی 👟👞... توی اون برف و بارون می اومدن مدرسه ...
بچه ها توی حیاط ... با همون وضع با هم بازی می کردن😳 ... و من غرق در فکر ... از خودم خجالت می کشیدم ... چطور تا قبل متوجه نشده بودم؟ ... چطور اینقدر کور بودم و ندیدم؟.😁..
اون روز موقع برگشتن ... کلاهم رو گذاشتم توی کیفم ... هر چند مثل صبح، سوز نمی اومد ... اما می خواستم حس اونها رو درک کنم ...👌
وقتی رسیدم خونه ... مادرم تا چشمش بهم افتاد ... با نگرانی اومد سمتم .😳.. دستش رو گذاشت روی گوش هام ...
- کلاهت🎩 کو مهران؟ ... مثل لبو #سرخ شدی ...☹️
اون روز چشم هام ... سرخ و خیس بود ... اما نه از سوز سرما ... اون روز .. برای اولین بار ... از عمق وجودم ... به خاطر تمام مشکلات اون ایام ... #خداروشکرکردم ...😊
خدا رو شکر کردم ... قبل از این که دیر بشه ... چشم های من رو باز کرده بود ... چشم هایی که خودشون باز نشده بودن ...🌹
و اگر هر روز ... عین همیشه ... پدرم من رو به مدرسه می برد ... هیچ کس نمی دونست ... کی باز می شدن؟ ... شاید هرگز ...☺️.
#ادامــــــہ_دارد...🍁