صبح میدمد
پنجره ها باز میشود
و پرنده ها آوازِ شروعی دیگر میخوانند...
امروز مدل تازه تری از خودت باش!
@zendegi_rangiiii
2.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وقتی دودریا بهم میرسند...😍❤️
سالگرد آسمانی ترین پیوند مبارک🌸
9.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه امیرالمؤنین🌸 😍
عیدتون مبارک بهترینها نصیبتون😍
@zendegi_rangiiii
وسط زندگی روزمره مان محرمت رسید و
صدای تو به گوش جانمان نشست ومارا پرت کرد به 1400سال پیش همان موقع که مظلومانه بانگ هل من معین زدی...
ترسی به دلمان می افتد که نکند ماهم جزو کسانی باشیم که تنهایت گذاشتند...
اما دلگرم به نگاه گرم ومهربانت هستیم...
که مارا زیر سایه پرچمت راه دهی و خودت مراقبمان باشی❤️
(قدیمی ترین رفیق حسین ( ع) جان ممنون که دوباره صدایمان زدی ومارا زیر علمت جمع کردی
زیر علمت امن ترین جای جهان است❤️)
@zendegi_rangiiii
این شبها دلم که میگیرد به دل خیابان های شهر میزنم... از دور آتش زیر کتری های سیاه موکبها چشمم را روشن میکند نوای شیرین اسم حسین ع با طعم چای آتشی که آمیخته میشود احلی من العسلی میسازد برایم... چه قدر این موکبهای بعد از دهه را جور دیگری دوست دارم... انگار هرکدام با بضاعت مزجاتی که در کیسه دارند تلاش میکنند چراغ یاد حسین را در شهر روشن نگه دارند و در این هوای دلگیر وآلوده شهروقتی از کنارشان میگذری نفسی تازه میکنی...
#اصلا_حسین_جنس_غمش_فرق_میکند
امسال هم کسی به من نگفت هلابیکم زایر...
آخ که چه قدر دلم میخواست کسی مرا زایر خطاب کند...
آخ که چه قدر دلم آن لحظه ای را خواست، که خسته برسم بین الحرمین وپاهایم دیگر رمق نداشته باشد، و زانو هایم تا شود ونشسته سلام بدهم....
حالا اینجا تنها نشسته ام وبه جامانده بودنم، فکر میکنم. چیزی از اعماق وجودم شعله میکشد و جانم را میسوزاند...
حس بدی دارم...
شبیه آنها که ۱۴۰۰ سال پیش دیر به قافله حسین ع رسیدند.
جاماندند...
و همه چیز را باختند...
وهمه عمر حسرت برایشان ماند...
حسم بین نا امیدی وامید در چرخش است...
او حر را بخشید. همان که دل خواهرش را لرزاند، ولی بعد پشیمان وسرافکنده برگشت...
بخشیدش ...
من را چی میبخشد یعنی؟
میپذیرد یعنی؟
رحمت واسعه است او. ❤️
کور سوی امیدم را از دست نمیدهم... 🕯
✍یک عدد جامانده
همیشه قبل هر حرفی برایت شعر میخوانم
قبولم کن من آداب زیارت را نمیدانم
نمیدانم چرا اینقدر با من مهربانی تو
نمیدانم کنارت میزبانم یا که مهمانم
نگاهم روبهروی تو بلاتکلیف میماند
که از لبخند لبریزم، که از گریه فراوانم
به دریا میزنم، دریا ضریح توست غرقم کن
در این امواج پرشوری که من یک قطره از آنم
سکوت هرچه آیینه، نمازم را طمأنینه
بریز آرامشی دیرینه در سینه، پریشانم
تماشا میشوی آیه به آیه در قنوت من
تویی شرط و شروط من اگر گاهی مسلمانم
اگر سلطان تویی دیگر اِبایی نیست میگویم:
که من یک شاعر درباریام، مداح سلطانم
(سید حمیدرضا برقعی)
@zendegi_rangiiii