🖤
غمی در جان زهرا میشود تکرار در تکرار
صدای گریه میآید به گوشش از در و دیوار
تمام آسمانها میشود روی سرش آوار
که دارد در وجودش روضه میخواند کسی انگار
برایش روضه میخواند صدایی در دل باران
که یا أماه! أنا المظلوم، أنا المقتول، أنا العطشان
خدا را ناگهان در جلوهای دیگر نشان دادند
که خوبِ آفرینش را به زهرا ارمغان دادند
صدای کودکش آمد، تمام عرش جان دادند
ملائک یک به یک گهوارۀ او را تکان دادند
صدای گریه آمد، مادرم میسوخت در باران
برای کودک خود پیرُهن میدوخت در باران
وصیت کرد مادر، آسمان بیوقفه میبارید
حسینم هر کجا خُفته، قدم آرام بردارید!
تن او را به دست ابری از آغوش بسپارید
جهان تشنهست، بالای سر او آب بگذارید
زمان رفتنش فرمود: میبخشید مادر را
کفنهایم یکی کم بود، میبخشید مادر را
بمیرم بسته میشد آن نگاه آهسته آهسته
به چشم ما جهان میشد سیاه آهسته آهسته
صدای روضه میافتد به راه آهسته آهسته
زنی آمد به سوی قتلگاه آهسته آهسته
بُنَّیَ تشنهای مادر برایت آب آورده...
برقعی
@zendegi_rangiiii
هر بار که باران شیشه را تق تق ریزی میزند،
حال مرا دگرگون میکند. اصلا انگار عاشق میشوم؛ مست میشوم...
مست بویِ خاک نم خورده...
مدهوشِ آهنگِ دانه دانه های باران؛
که هر کدام نُت خاص خودشان را دارند.
یکی به شیشه میخورد،یکی به ناودان، یکی به شیروانی...
آخ که وقتی همه باهم شروع میکنند به نواختن چه موسیقی آرامبخشی میسازند...
قرار بود شاهد شهاب باران باشیم؛ اما کنسل شد.
انگار ابر ها بیشتر دلشان گرفته بود! 💔
@zendegi_rangiiii
یا حبیب الباکین🥀
(نگاه مادری)
نگاه مادری حتی به هیزم میکند زهرا
و آتش را پر از گلهای گندم میکند زهرا
مراقب بود در آتش نسوزد چادرش، شاید
که زینب را در این چادر تجسم میکند زهرا
به گوشت خورده آیا آب آتش را بسوزاند
میان موجی از آتش تلاطم میکند زهرا
ملائک کودکی را از میان شعله ها بردند
و با آهنگ لالائی تکلم میکند زهرا
دلیل زندگی را در تماشای علی میدید
علی را در شلوغی ناگهان گم میکند زهرا
صدای پای رفتن از در و دیوار میآید
علی تابوت میسازد تبسم میکند زهرا
علی را با چه حالی از میان کوچهها بردند
که با خاک عبای او تیمم میکند زهرا
نمیگنجد درون خاک اقیانوس بی پایان
مزارش را نهان در قلب مردم میکند زهرا
(سیدحمیدرضابرقعی)
@zendegi_rangiiii
9.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مثلا چی میشد همین الان همچی جایی بودیم🥺🥲
آخ آرامش صحن وسراش❤️
دویدن وبازی بچه ها...
سلام دادنای پشت تلفن...
نقاره خونه...
دینگ دینگ ساعت هر یه ربع...
صدای تق وتق فرشایی که برا نماز پهن میشن...
@zendegi_rangiiii
بچه ها انقدر عموقاسم را دوست داشتند به سمتش پر کشیدند دیگر برنگشتند🖤
گلزار شهدای #کرمان معراج فرشته های کوچک شد💔
برد قشنگمون مبارکه😍😍🎉🎉🎉
بعد این بازی جنگی این پیروزی حق این بچه ها بود 💪چسبید😌
وسجده شکر دیدنی بعد از برد😍
#بچه_ها_مچکریم