eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
26هزار دنبال‌کننده
12هزار عکس
2.6هزار ویدیو
83 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
#تربیت_فرزند ▪️ کنترل و تذکر بیش از حدّ به کودک و نوجوان، تأثیر معکوس داشته و اعتماد به نفس آنها را از بین می برد. ▪️ والدین باید مقتدرباشند، اقتدار یعنی آنقدر خوب و مهربان باشی که فرزندت تحمل ناراحتی ات را نداشته باشد. 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. (1 سال به بالا) . این هم یه بازی ساده و جذاب برای بچه ها . اگه قلک دارین که چه بهتر، ولی اگه ندارین میتونین یه ظرف پلاستیکی ساده دردار بردارین و روی درش یه شیار ایجاد کنین. تعدادی سکه هم در اختیار کودک بذارین تا قلک بازی کنه😎 بچه های کوچیکتر که دوس دارن همه چی رو داخل دهانشون ببرن انقد از این بازی و صدایی که ایجاد میشه خوششون میاد که اصلا سعی نمیکنن سکه ها رو داخل دهانشون ببرن و دوس دارن اونها رو داخل قلک بندازن!! ولی در هر حال شما مواظب کوچولوتون باشین که خدای نکرده سکه ها رو داخل دهانش نذاره😊 فقط یه نکته ی دیگه اینکه بعد از بازی دست کوچولوتون رو خوب با آب و صابون بشورین. ترجیحا هم از سکه های بزرگ، نو و تمیز استفاده کنین. از فواید این بازی هماهنگی چشم و دست و تقویت حرکات ریز ماهیچه ای کودک هست. . 💞 @zendegiasheghane_ma
(6 ماه به بالا) . یه سبد یا جعبه بردارین و از بین سوراخای سبد نخ ها رو به شکل درهم رد کنین و یا روی یه جعبه رو با نخ ها و یا کش های درهم بپوشونین. داخل جعبه رو با مقداری پوم پوم و یا تعدادی از اسباب بازی های کوچولوتون پر کنین و جعبه رو در اختیار کوچولوتون قرار بدین تا پوم پوم ها و اسباب بازی هاش رو نجات بده😁 . این بازی باعت تقویت مهارتهای حرکتی و ماهیچه های کوچولوها میشه. هماهنگی چشم و دست و افزایش توجه و تمرکز هم از فواید این بازیه😍 . . 💞 @zendegiasheghane_ma
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 ای شیرین از هوا بسیار گرم بود عمودای هفتصد بودیم باهمسرم و پسرم وایسادیم برای نماز و صرف ناهار رفتیم ناهار گرفتیم داخل موکب اصلا جا نبود نشستیم بیرون ..... یه اقای عربی وایساد بالا سرمون ماهم خیلی اذیت شدیم و اخمامون رفت توهم جامون رو ده بیست متر عوض کردیم و تا شروع کردیم برای غذاخوردن دوباره همون اقا اومد بالاسرمون وایساد بالاخره باهزار بدبختی ناهار رو خوردیم رفتیم بشقاب هاش رو تحویل بدیم،همسرم به زبان عربی مسلط بود از صاحب موکب پرسید این اقارو میبینی از اول ناهار وایساد بالاسرمون تا اخرش اگه ناهار میخواد بهش بدید صاحب موکب لبخندی زد وگفت :یاحبیبی این اقا بسیار فقیره انقدز فقیر که نمیتونه یه آب بخره بده دست زائرهای ابو سجاد ونذر سایه کرده یعنی هرکس که زیر افتاب باشه میره بالاسرش وایمیسته و براش سایه ایجاد میکنه 💞 @zendegiasheghane_ma
هدایت شده از 💕زندگی عاشقانه💕
رمان معجزاتی از امام زمان (عج) نویسنده : زهرا قزلباشی 💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 رمان #دل_آرام #فرزندان_آدم #قسمت7 بعد از سکوتی طولانی مادر گفت: زن‌های همسایه می‌گوین
رمان واقعی این داستان👈 - ما خدا را داریم پسرم. قطره‌های اشک بی محابا از چشمان پسر روی دامن مادر می‌غلطید. انگار دریچه ای در عمیق ترین زاویه‌های قلبش گشوده شده و بار سنگینی از گناه از دوشش برداشته شده بود. آرام آرام دنیای پشت اشک، در برابرش محو شد و همانجا روی زانوی مادر به خواب رفت. مدّتی بود که شب فرا رسیده بود. زیر سقف چهار دیواری معروف به مقام امام زمان (عج) غُلغله بود. صدای قرآن و مناجات به گوش می‌رسید. زن‌های روستا در دل شب در آن سرا جمع شده بودند تا به وعده شان عمل کنند؛ همان زن‌هایی که قرار بود، ضامن چشم‌های پیر زن باشند. پسر مدتی بود مادر را به دست زن‌ها سپرده و خود بیرون ایستاده بود. از داخل گنبد کور، سویِ کمرنگ چراغی بیرون می‌زد. پسر همانجا ایستاده و لب هایش آرام آرام زمزمه گر نوایی محزون شده بود: خدایا آیا ممکن است مرا ببخشی؟ هوا سرد بود. باد، لای شاخه‌ها می‌پیچید و در عمیق ترین سلول‌های پسر نفوذ می‌کرد. - ای کاش می‌توانستم داخل بشوم. این را پسر گفت اما به خود نهیب زد. من هنوز اجازه ورود ندارم. و باز ایستاد. اگر با خدایش قرار نگذاشته بود که اجازه ورودش به این گنبد متبرکه، شفای چشم‌های مادر باشد، خیلی زودتر از آن وقت وارد آن حریم شده بود. همانجا به دیوار تکیه زد. کمی خم شد و دست‌ها را زیر بغل فشرد: الهی العفو سرما تا مغز استخوان نفوذ می‌کرد. کم کم سر را بین دو زانو گرفت و نشست: الهی العفو باد، امان نمی داد. هرزگاه تازیانه محکمی بر شانه اش می‌زد اینبار پسر سر به خاک گذاشت: الهی بفاطمة و ابیها و... ناگهان به خود آمد. در دل آن شب تیره، چیزی نداشت که در برابر خدایش به معرض تماشا بگذارد. تنها و بی پناه پشت دیوار سر بر خاک نهاده بود. گذشته، با تمام خوبی‌ها و بدی هایش از مقابل چشمهایش می‌گذشت. صدای هق هق خود را می‌شنید که در هیاهوی باد بالا می‌رفت و به افلاک می‌رسید. زمزمه هایش گاه آرام و گاه به فریاد مبدّل می‌شد: و با مناجات و گریه زن‌ها در می‌آمیخت: خدا خدا 💞 @zendegiasheghane_ma
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 این داستان ناگهان همه صداها قطع شد. پسر بدون تلاش در گوشه ای آرام گرفت و لبهایش از حرکت ایستاد. بادِ تندی وزید: آنچنان تند که از پنجره‌های مشبک گنبد گذشت و چراغ خاموش شد. زمان از حرکت بازماند و انگار زمین هم ایستاد. هر کس به هر کاری مشغول بود، معلّق میان زمین و آسمان ماند. نفس‌ها در سینه حبس شد و انگار نیروی عظیم زمین و زمان را احاطه کرد. ناگهان صدایی خفه از گلویی برخاست و سکوت را شکست: - من می‌بینم لحظه ای بعد صدا تبدیل به فریاد شد: شفا گرفتم. او مرا شفا داد. باد، پشت گردن هستی خزید. هستی از خواب پرید. پسر برخاست و مُدّتی متحیّر به اطراف نگریست. صدای شادی و شکر از گنبد می‌آمد. ناگهان جرقه ای در ذهنش زده شد. بلند شد و به سوی گنبد امام زمانش دوید. نجم الثاقب، حکایت ۴۲، ص ۵۴۶ 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌙💫🌙💫🌙💫🌙💫🌙💫🌙 🌹 مــــولاےخوبمـ ... 🌹این روزها که همچون باد میگذرد 🌹هر لحظـہ اش نبودنت را به رخ دلــــ♥ـــمـ میکشد... 🌹دلــ♥ــمـ بین نبــودن و بـودنت ســــرگردان است ... 🌹نیستے و نمے بینمت، هستے و حست میکنم... 🌹هر سہ شنبـہ در توسل هاےدلتنگے ... 🌹هر جمعـہ در ندبـہ هاے فراق ... 🌹هر روز ؛ هر لحظــہ سخت است مولا ... 🌹سخت است این که تو باشے همین اطراف 🌹و من محروم باشم از تو ... از دیدنت ... از شنیدن صدایت و ... 🌹خستــہ ام... خستـہ از غرق شدن در روزمرگـــے ها... 🌹و ترس از غفلت از شما... خستـہ از شهرے خاکسترے ؛ 🌹آقـــــاے من ... گاهے حس وصلہ اے ناجـــــور را دارم...😔 🌹مےترسم از "جــــور" شدن با این دیار ... این دیارِ بے تو ... 🌹مولاے نازنینم ... مهربانم! دلـــــــ♥ـــــمـ گرفتــہ از اینجا دلــــــ♥ــــمـ فقط تـــو را میخواهد ... فقط تو را ... 🌟 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج شبتون پر نور 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 ازهم بگشای دیده را با صلوات ✋ ‍ ‍ ‍ 🌿اًلٓلًهُم 🍃صّل 🌸عٗلٌئ 🌿مُحْمۤد 🍃ۋًاُل 🌸مّحُمْد 🌿اٍل٘لٗهٌم 🍃ص٘ل 🌸عٍلۤئ 🌿مًحٓمٌد 🍃ۈُال 🌸محّمۤدْ اَلٍل٘هٍم كن🌿ل٘ۆٍلِيًك أٓلٌحٗجّه إۤپن أْلۤحٓسٌن صٗلٌـۏۤأْتـِكَ🍃عۤلًيَه ٷِعُلّۍ آٌب٘آئٍه فِي هٌذٗه إلٌســ٘إْعۤــه🌸 ۏًفـٓي كِـل سُإّعۤه ۄ٘لٍيِاًَ ؤٗحٌا٘فٍظۤاً ؤًقآئٌداًُ🌿ۆنُاّصۤړ٘اً ۄٍدلِيَلٗاً وٍع٘يٍنٓا حتى تسٓكنٌهُُ اّړۤضْكٍَ🍃طِۈَعّا ۈُتّمۤتْعٍهُِ فَيّهٌا طٗۈٌي٘لْاًۤ بًړٓحٍمِتَك ېّاِأَرّح٘م🌸الٗرٍا٘حمٍيٓنً 🌸اٍل٘لٗهٌم 🌺ص٘ل 🌸عٍلۤئ 🌺مًحٓمٌد 🌸ۈُال 🌺محّمۤدْ 🌸وَعجٍل 🌺فَرَجَهُم 🌟 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج 💞 @zendegiasheghane_ma