💕زندگی عاشقانه💕
✍️ #دمشق_شهرعشق #قسمت140 💠 پاشنه درِ پشت بام مقداری از سطح زمین بالاتر بود و طوری هلم میدادند که
#دمشق_شهرعشق
#قسمت141
و💠 جریان خون به زحمت خودش را در رگهایم میکشاند، قلبم از تپش ایستاده و نفسم بیصدا در سینه مانده بود و او طوری عربده کشید که روح از بدنم رفت :«یا حرف میزنی یا همینجا ریز ریزت میکنم!»
و همان #تهدیدش برای کشتن دل من کافی بود که چاقوی کوچکی را از جیب شلوارش بیرون کشید، هنوز چند پله مانده بود تا به قتلگاهم برسم و او از همانجا با تیزی زبان جهنمیاش جانم را گرفت :«آخرین جایی که میبرّم زبونته! کاری باهات میکنم به حرف بیای!»
💠 قلبم از وحشت به خودش میپیچید و آنها از پشت هلم میدادند تا زودتر حرکت کنم که شلیک #گلوله پرده گوشم را پاره کرد و پیشانی ابوجعده را از هم شکافت.
از شدت وحشت رمقی به قدمهایم نمانده و با همان ضربی که به کتفم خورده بود، از پله آخر روی زمین افتادم. حس میکردم زمین زیر تنم میلرزد و انگار عدهای میدویدند که کسی روی کمرم خیمه زد و زیر پیکرش پنهانم کرد.
💠 رگبار گلوله خانه را پُر کرده و دست و بازویی تلاش میکرد سر و صورتم را بپوشاند، تکانهای قفسه سینهاش را روی شانهام حس میکردم و میشنیدم با هر تکان زیر لب ناله میزند :«#یا_حسین!» که دلم از سوز صدای مظلومش آتش گرفت.
گرمای بدنش روی کمرم هر لحظه بیشتر میشد، پیراهنم از پشت خیس و داغ شده و دیگر نالهای هم نمیزد که فقط خسخس نفسهایش را پشت گوشم میشنیدم.
💠 بین برزخی از #مرگ و زندگی، از هیاهوی اطرافم جز داد و بیدادی مبهم و تیراندازی بیوقفه، چیزی نمیفهمیدم که گلوله باران تمام شد.
صورتم در فرش اتاق فرو رفته بود، چیزی نمیدیدم و تنها بوی #خون و باروت مشامم را میسوزاند که زمزمه مصطفی در گوشم نشست و با یک تکان، کمرم سبک شد.
💠 گردنم از شدت درد به سختی تکان میخورد، بهزحمت سرم را چرخاندم و پیکر پارهپارهاش دلم را زیر و رو کرد. ابوالفضل روی دستان مصطفی از نفس افتاده بود، از تمام بدنش خون میچکید و پاهایش را روی زمین از شدت درد تکان میداد...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
✍️ #دمشق_شهرعشق
#قسمت142
💠 تازه میفهمیدم پیکر برادرم سپر من بوده که پیراهن سپیدم همه از خونش رنگ گُل شده بود، کمر و گردنش از جای گلوله از هم پاشیده و با آخرین نوری که به نگاهش مانده بود، دنبال من میگشت.
اسلحه مصطفی کنارش مانده و نفسش هنوز برای #ناموسش میتپید که با نگاه نگرانش روی بدنم میگشت مبادا زخمی خورده باشم.
💠 گوشه پیشانیاش شکسته و کنار صورت و گونهاش پُر از #خون شده بود. ابوالفضل از آتش اینهمه زخم در آغوشش پَرپَر میزند و او تنها با قطرات اشک، گونههای روشن و خونیاش را میبوسید.
دیگر خونی به رگهای برادرم نمانده بود که چشمانش خمار خیال #شهادت سنگین میشد و دوباره پلکهایش را میگشود تا صورتم را ببیند و با همان چشمها مثل همیشه به رویم میخندید.
💠 اعجاز نجاتم مستش کرده بود که با لبخندی شیرین پیش چشمانم دلبری میکرد، صورتش به سپیدی ماه میزد و لبهای خشکش برای حرفی میلرزید و آخر نشد که پیش چشمانم مثل ساقه گلی شکست و سرش روی شانه رها شد.
انگار عمر چراغ چشمانم به جان برادرم بسته بود که شیشه اشکم شکست و ضجه میزدم فقط یکبار دیگر نگاهم کند.
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
🔅اگر به چشم ما آیی، سپیده خواهد شد
سحربه یُمنِ تو ،ای نور! دیده خواهد شد
🔅فضای باور ما درهوای آمدنت
پر از طراوت سیب رسیده خواهد شد
#اللّهمعجّللولیکالفرج 🍃🌸🍀
🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀
🌼 #سلام_امام_زمانم 🌼
#ما قرنها منتظر يار غائب ايم
بر ديوِ يأس با #سپر صبر غالب ايم
درپشت ابر #پرتو خورشيدديده ايم
شب تاسحر منتظر صبح صاحب ايم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج_بحق_زینب
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
ســــــــ🤝🌹ـــــــــلام به همراهان گرامی زندگی عاشقانه، خداقوت میگم امیدوارم پــــــــــرانرژی باشید💖
📌 امروز یک سری نکاتِ
«تمیز کاری حال وپذیرایی» رو عرض میکنم خدمتتون که البته انجام همش کار یک روز نیست
مگه اینکه تصمیم داشته باشید خودتون اذیت کنید‼️
🌀حداقل توی ← ۲ روز→ این کارها رو تقسیم کنید... اگرم عجله ندارید آرومتر انجامش بدین.
⬅️ نکته مهم در "خونه تکونی" در یک ماه اینه که؛ جاهایی که قبلا تمیز کردین دیگه اجازه ندین کثیـــــ👹ــــف بشه...!!
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
💭 کارهایی که برای تمیزی حال و پذیرایی منزل باید انجام بدین؛👇
1⃣ ) درب ورودی منـــ🚪ــزل و درب ها رو کامل گردگیری و تمیز کنید. «دستگیره» درب هافراموش نشه...
2⃣ ) شــــ🏚ــــــومینه اگر دارین سفال هاش رو بشورین و داخلش رو جارو برقی بکشید
3⃣ ) یک ظرف آب گـــ♨️ــــرم و پودر، آماده کنید و ← گل های مصنوعی → رو توی اون ظرف بگذارید نیم ساعتی بمونه تمیز بشه بعد آبکشی کنید
4⃣ ) « بـــوفه » رو تمیز کنید و تمام ظروف داخلش و همینطور بالای بوفه رو دستمال بکشید💯
5⃣ ) لوســــ🏵ــــــتر ها کامل تمیز شود و حباب ها را بشورید
6⃣ ) "جاکفشی" منزل رو خالی کنید و کفش های زمســـ👢ــــتانی رو جمع کنید و کفش ها را کامل تمیز کرده ومجدد بچینید...
7⃣ ) آینه ها رو تمیز کنید
چراغ های روشـنایی وشمعدان ها رو گردگیری کنید.
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
8⃣ ) تشک های مبـــ🛋ــــل را بلند کنید و زیرش رو جارو بکشید
9⃣ ) اگر«رویه مبل»دارید بشورید
0⃣1⃣ ) چوب مبل ها رو با استفاده از←پارافین ویا واکس های مخصوص چوب→ و یک دستمال نرم برق بندازید.
2⃣1⃣ ) گردگیری "میز ها" یادتون نمیره حتمــــ💯ــــــا
3⃣1⃣ ) لوازم دکــــ⛵️ـــوری و تزیینی رو کامل تمیز کنید!!
4⃣1⃣ ) تلــــــ📺ـــویزیون و میزش هم باید گردگیری بشه...!!
5⃣1⃣ ) قاب و تابلــ🖼ـــو های روی دیوار رو گردگیری کنید.
7⃣1⃣ ) «کِشو و کمد های» میز تلویزیون رو خالی کنید و کامل تمیز کنید...!!
کاغــــ📑ــــذ ها و وسایل خرده ریز اضافه و غیر کاربردی رو دور بریزید👌
8⃣1⃣ ) اگر دیدید یک سری
مـــــــ🔖ـــــــدارک یا وسایل توی این کمدها دارین یک سری هم جاهای دیگه گذاشتین؛👇
➖همونطور که قبلا گفتم همه رو یک جا بگذارید💯 بهتره یک کشو رو مخصوص مدارک قرار بدید و یا با کــــ🗂ــــاور ها، مدارک رو دسته بندی کنید ؛
مثلا مدارک شناسایی یک پوشه،مدارک منزل یک پوشه و...
خانم #جلالی
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#تربیت_فرزند
👈 برای حل مشکل حرف گوش نکردن کودک دو ساله به جای پرسیدن سوالاتی که معمولا به هیچ جایی نمیرسند، دقت کنید و ببینید که کودک شما دقیقا در همان لحظه چه احساسی دارد.
در واقع، به یاد داشته باشید که کودک معمولا درک نمیکند که احساساتی که تجربه میکند، چه علتی دارند. او فقط احساس میکند و تصمیم میگیرد که تصمیم خود را در همان لحظه عملی سازد.
به همین دلیل است که زمانی که از کودک دو سالهی خود میپرسید: «چی شده؟» یا «چرا این کارو انجام ندادی؟» یا «چرا داری گریه میکنی؟» پاسخ او به شما، گریهی شدیدتر، سکوت، تکرار کاری که انجام میداده، فریاد زدن یا هر پاسخ اتفاقی دیگری خواهد بود.
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══